عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۲

اگر چه تنها باشد همه جهان با اوست

و گرچه با او باشد همه جهان تنهاست

گناه دشمن پوشد چو تیره گشت بعفو

بچیرگی در عفو از شمایل حکماست

عجب مدار ز من گر مدیح او گویم

که هرک گوید جز من بمدح او گویاست

ز فضل و مخبر و منظر بر او گوا بس کن

که آشکارٍۀ مرد از نهان مرد گواست

بسان آب و گیا خدمتش قرار دلست

بلی دل آنجا گیرد قرار کآب و گیاست

مدار نام نکو گرد فضل نیک بود

که فعل نیکو فضلست و نام نیک زکاست

صلاح بندۀ مخلص که دائم افزون باد

و آن کسی که همی نفی جست شد کم و کاست