عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۵

با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه

از روز و شب جهان نبودم آگاه

بنمود چو چشم بد فروبست آن ماه

شبهای فراق تو مرا روز سیاه