ای بیوفا، چه چاره کنم با جفای تو؟
تا کی جفا کشم به امید وفای تو؟
چون مبتلای عشق ترا نیست چارهای
بیچاره عاشقی که شود مبتلای تو!
میخواهم از خدا به دعا صدهزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برای تو
من کیستم که بهر تو جان را فدا کنم؟
ای صد هزار جان مقدس فدای تو!
تا دیدهام که بند قبا چست کردهای
بر دل چه بندهاست مرا از قبای تو؟
ای سرو، اگرچه دور شدی از کنار من
حقّا، که در میانهٔ جان است جای تو
روزی که عمر خویش هلالی دهد به باد
میخواهد از خدا، که شود خاک پای تو