ز آب چشم من گل شد، به راه عشق، منزلها
ندانم تا چه گُلها بشکفد آخر ازین گِلها؟
شکستی عهد و بر دلهای مسکین سوختی داغی
زهی داغی که تا روز قیامت ماند بر دلها!
من از خوبان بسی غمهای مشکل دیدهام، لیکن
غم هجران بود مشکلترین جمله مشکلها
سزد گر بر سر تابوت ما گریند در کویش
چرا کز منزل مقصود بربستیم محملها
ز توفان سرشک خود به گردابی گرفتارم
که عمر نوح اگر یابم نبینم روی ساحلها
چو آن مه یار اغیارست گرد او مگرد، ای دل
چرا پروانه باید شد برای شمع محفلها؟
هلالی چون حریف بزم رندان شد بخوان، مطرب:
«الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها»