میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۴- سورة المدثر- مکیة » النوبة الثانیة

این سوره هزار و ده حرفست، دویست و پنجاه و پنج کلمت، پنجاه و شش آیت.

جمله به مکّه فرو آمده باجماع مفسّران. و درین سوره یک آیت منسوخ است: ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً در شأن ولید بن المغیرة فرو آمد، علی الخصوص، پس حکم آن عام گشت در ولید و در غیر او، آن گه منسوخ گشت بآیت سیف. و عن ابیّ‌ ابن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ اعطی من الاجر عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمّد و کذّب به».

یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ هذا خطاب النّبی (ص) و الْمُدَّثِّرُ المتدثّر ادغم التّاء فی الدّال لقرب مخرجیهما. و السّبب فیه‌

انّ رسول اللَّه (ص) کان یذهب الی حراء قبل النّبوّة، فلمّا رأی جبرئیل (ع) فی الهواء اوّل ما بدا له رجع الی بیت خدیجة و قال: «دثّرونی دثّرونی» فتدثّر بثوبه.

قیل: القی علیه قطیفة فنزل جبرئیل و قال: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ بثیابه.

و هذه السّورة من اوائل ما انزل من القرآن. قال یحیی بن ابی کثیر: سألت ابا سلمة بن عبد الرّحمن عن اوّل ما نزل من القرآن. فقال: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قلت: یقولون: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»؟!.

فقال ابو سلمة: سألت جابر بن عبد اللَّه عن ذلک. قلت له: مثل الّذی قلت، فقال جابر: لا احدّثک الّا ما حدّثنا رسول اللَّه (ص)، قال: جاورت بحراء شهرا فلمّا قضیت جواری هبطت فنودیت، فنظرت عن یمینی فلم ار شیئا. و نظرت عن شمالی فلم ار شیئا. و نظرت خلفی فلم ار شیئا، فرفعت رأسی فاذا هو علی العرش فی الهواء.

قال اهل التّفسیر یعنی جبرئیل (ع). و فی بعض الرّوایات رفعت رأسی فاذا الرّبّ عزّ و جلّ علی العرش فاتیت خدیجة فقلت: «دثّرونی دثّرونی» قال: فدثّرونی فنزلت یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ و عن ابن شهاب قال: سمعت ابا سلمة، قال: اخبرنی جابر بن عبد اللَّه انّه سمع رسول اللَّه (ص) یحدّث عن فترة الوحی: «فبینا انا امشی سمعت صوتا من السّماء فرفعت بصری، فاذا الملک الّذی جاءنی بحراء قاعد علی کرسیّ بین السّماء و الارض فجئت منه رعبا حتّی هویت الی الارض، فجئت اهلی فقلت: زمّلونی زمّلونی، فزمّلونی فانزل اللَّه یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ الی قوله: فَاهْجُرْ.

قیل: معناه لا تنم عمّا امرتک به و لا تستعمل الهوینا فیه بل قم و ارفض الرّاحة و بلّغ الرّسالة و انذر الکفرة موضع المخافة ممّا هم علیه لیتّقوه بطاعتی و انذرهم عذاب اللَّه و وقایعه فی الامم الخالیة. و قیل: اشتقاق المدّثّر من الدّثار و هو الثّوب علی البدن و الشّعار ما تحته، فکانّه لمّا آذاه قریش رجع الی بیت خدیجة فتدثّر بثیابه استراحة الی النّوم من الغمّ. فقیل له: ایّها الطّالب صرف الاذی بالدّثار اطلبه بالانذار. و قال عکرمة: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ بالنّبوّة و اثقالها قد تدثّرت هذا الامر فقم به.

وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ ایّاه فقدّس و شأنه فعظّم حتّی یصغر عندک فی عظمته العدوّ و کیده و ما یعبد دونه.

وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ قال قتادة و مجاهد: ای نفسک فطهّر من الذّنب، فکنی عن النّفس بالثّوب و هذا فی کلام العرب کثیر. یقال فی وصف الرّجل بالصّدق و الوفاء: انّه طاهر الثّیاب، و لمن غدر: انّه لدنس الثّیاب. قال الشّاعر:

و انّی بحمد اللَّه لا ثوب فاجر

ضخم الدّسیعة من ذوابة هاشم

لبست و لا من غدرة اتقنّع‌

قدما تازر بالمکارم و ارتدی.

و قال آخر یمدح رسول اللَّه (ص):

و من هذا الباب‌

قول رسول اللَّه (ص): «الکبریاء رداؤه، و العظمة ازاره»، و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «سبحان من تعطّف بالعزّ»

و العطاف الرّداء. و سئل ابن عباس عن قوله تعالی: وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ فقال: لا تلبسها علی معصیة و لا علی غدر. و قال ابیّ بن کعب لا تلبسها علی غدر و لا علی ظلم و لا اثم، البسها و انت برّ طاهر و قال الضّحاک: وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ ای عملک فاصلح، و فی الخبر عن النّبی صلّی اللَّه علیه و سلّم: «یحشر المرء فی ثوبیه اللّذین مات فیهما»

یعنی: عمله الصّالح او الطّالح. و قال سعید بن جبیر: کنی بالثّیاب عن القلب، و المعنی: و قلبک و نیّتک فطهّر عمّا سوی اللَّه. و قال الحسن: معناه: و خلقک فحسّن، و فی الخبر: «حسّن خلقک و لو مع الکفّار تدخل مداخل الأبرار».

و قیل: معناه: و اهلک فطهّرهم من الخطایا بالوعظ و التّأدیب، و العرب تسمّی الاهل ثوبا و لباسا، قال اللَّه تعالی: هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ. و قال ابن سیرین و ابن زید امر بتطهیر الثّیاب من النّجاسات الّتی لا یجوز الصّلاة معها و ذلک انّ المشرکین کانوا لا یتطهّرون و لا یطهّرون ثیابهم. و قال طاوس: معناه: و ثیابک فقصّر. فانّ تقصیر الثّیاب تطهیر لها. قوله: وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ. قرأ ابو جعفر و حفص عن عاصم و یعقوب وَ الرُّجْزَ بضمّ الرّاء و قرأ الآخرون بکسرها. و هما لغتان بمعنی واحد، و المراد بالرّجز: الاوثان، ای اهجرها و لا تقرّبها. و قیل: الرُّجْزَ بالضّمّ: الاوثان، و بالکسر: العذاب، ای اجتنب المعاصی و کلّ ما یقضی الی العذاب. و قیل: الرّجز الشّیطان ای لا تطعه.

وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ ای لا تعط عطیّة لتعطی اکثر منها و هذا نهی تحریم للنّبی (ص) خاصّة و لغیره علی جهة النّدب و الاستحباب: و قیل: معناه: لا تستکثر عملک فتکون منّانا به، انّما عملک من اللَّه منّة علیک، و قیل: لا تمنن بالنّبوة علی النّاس فتأخذ علیها اجرا و عرضا من الدّنیا. و قیل: لا تضعف ان تستکثر من الخیر. دلیله قراءة ابن مسعود: و لا تمنن ان تستکثر.

وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ ای فاصبر علی طاعته و اوامره و نواهیه لاجل ثواب اللَّه. و قیل: فاصبر علی ما اوذیت فی ذات اللَّه، و قیل: لوعد اللَّه و لوجه اللَّه. فاصبر علی اداء الرّسالة و تعلیم الحقّ. و قیل: فاصبر تحت موارد القضاء لاجل اللَّه.

فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ ای نفخ فی الصّور و هو القرن الّذی ینفخ فیه اسرافیل یعنی النّفخة الثّانیة الّتی یحیی عندها النّاس فذلک یعنی ذلک النّفخ.

یَوْمَئِذٍ یعنی: یوم القیامة یَوْمٌ عَسِیرٌ شدید علی الکافرین یعسر فیه الامر علیهم غیر یسیر غیر هیّن.

ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً نزلت فی الولید بن المغیرة المخزومی، ای لا تهتمّ لاجله و کل امره الیّ و قوله: خَلَقْتُ وَحِیداً. فیه وجهان. احدهما: خلقته وحدی لم یشارکنی فی خلقه احد فیکون وَحِیداً نصبا علی الحال. و الثّانی، خلقته وحده لا ناصر له معه و لا مال له و لا ولد. فیکون نصبا بوقوع الخلق علیه. و قیل: وحیدا لغیر رشدة کما نزل فیه زنیم ای ملحق بالقوم لیس منهم. و قال «الحسن» کان یسمّی الوحید فی قومه.

وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً ای کثیرا له مدد یأتی شیئا بعد شی‌ء من العروض و الذّهب و بساتینه الّتی بالطّائف. قال مقاتل: کان له بستان بالطّائف لا تنقطع ثمارها شتاء و لا صیفا. و قیل: المال الممدود: الانعام تنمی بالنّتاج و تمدّد فی الارض بالرّعی. و قیل: ارض مغلّة لا تنقضی لها غلّة حتّی تأتی لها اخری.

وَ بَنِینَ شُهُوداً ای حضورا معه بمکّة یستمتع برؤیتهم و یستمتعون به لا یغیبون عنه فی طلب المعاش لغناه. و قیل: «شهودا» ای نجباء یشهدون مواضع الفخار و بقاع النّزال اذا ذکر ذکروا معه و کانوا عشرة. و قال مقاتل: کانوا سبعة، و هم الولید بن الولید، و خالد، و عمارة، و هشام، و العاص، و قیس، و عبد شمس اسلم منهم ثلاثة: خالد، و هشام، و عمارة.

وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً ای بسطت له من العیش و طول العمر فی صحّة من البدن مع الرّیاسة فی قومه. و قیل: التّمهید تسهیل التّصرف فی الامور.

ثُمَّ یَطْمَعُ تقدیره فعاند و کفر ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ فحذف لان اوّل الکلام یدلّ علیه، ای یطمع ان ادخله الجنّة، و قیل: یطمع ان ازیده من المال و الولد.

«کلّا» ردع و زجر، ای لا یجمع له بعد الیوم بین الکفر و المزید من النّعم فلم یزل بعد نزول هذه الآیات فی نقصان من المال و الجاه و الولد و مات فقیرا.

إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً معاندا جاحدا لها.

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً الارهاق التّحمیل و التّکلیف و الصّعود العذاب الشّاقّ، و المعنی: ساکلّفه مشقّة من العذاب لا راحة فیها. و فی الخبر یکلّف ان یصعد عقبة فی النّار ملساء، فاذا وضع یده علیها ذابت، فاذا رفعها عادت، و اذا وضع رجله ذابت، و اذا رفعها عادت. و قیل: یجذب من امامه بسلاسل الحدید. و یضرب من خلفه بمقامع الحدید، فیصعدها فی اربعین عاما، فاذا بلغ ذروتها رمی به الی اسفلها فذلک دابه ابدا.

إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ سبب نزول این آیات بقول مفسّران آن بود که: جبرئیل (ع) فرو آمد و سورة حم تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ الی قوله: إِلَیْهِ الْمَصِیرُ فرو آورد، و رسول خدا (ص) در مسجد باز میخواند و ولید مغیرة قراءت رسول (ص) می‌شنید. رسول چون بدانست که ولید می‌نیوشد آواز برکشید و آیت باز میخواند. ولید را آن عجب آمد، بقوم خویش بنی مخزوم باز گشت، سرگردان و متحیّر، ایشان را گفت: و اللَّه که از محمّد این ساعت سخنی شنیدم که نه سخن آدمیان بود و نه سخن پریان، نه هیچ بشر طاقت دارد که چنان سخنان گوید، انّ له لحلاوة و انّ علیه لطلاوة و انّ اعلاه لمثمر و ان اسفله لمعذق و انّه یعلو و ما یعلی.

شیرین سخنی پر آفرین! سخنی که آن را شکوهی است و رونقی. بالاش چون درخت میوه دار زیرش چون چشمه آب حیات. بر هر سخنی بالا افتد و هیچ سخن بر بالای وی نرسد. آن گه سرگردان بخانه خویش باز شد. قریش گفتند: و اللَّه که ولید صابی گشت، و او مهتر قریش است، اکنون همه قریش صابی شوند، دین خود بگذارند و بدین محمّد باز گردند. و کان یقال للولید ریحانة قریش. این خبر به بو جهل رسید، برخاست و بیامد غمگین و اندوهگن. ولید گفت: ما لی اراک حزینا یا بن اخی؟ چه افتادست که ترا بس حزین و غمگین می‌بینم؟ بو جهل گفت: و ما یمنعنی ان لا احزن؟

چرا غمگین نباشم و قریش میگویند: تو سخنان محمّد را پسند میدهی و آن را بزرگ میداری و ثنا می‌گویی تا از فضله طعام ایشان بهره‌ای برداری! اگر چنین است تا هم قریش فراهم شوند و ترا کفایتی حاصل کنند، تا از طعام ایشان بی نیاز شوی؟! ولید چون این سخن از بو جهل بشنید، در خشم شد گفت: الم تعلم قریش انّی من اکثرهم مالا و ولدا؟ قریش را معلوم نیست که در عرب از من توانگرتر بمال و فرزند کس نیست؟ ده فرزند دارم هر یکی کان سخاوت و معدن جود و این اصحاب محمّد خود هرگز از طعام سیر نشوند و از فقر وفاقه هرگز نیاسایند، چه صورت بندد که ایشان را فضله طعام بود تا بدیگری دهند! پس هر دو برخاستند و بانجمن قریش شدند. ولید گفت: شما که قریش اید بدانید که حال و کار این محمّد در عرب منتشر گشت و موسم نزدیک است. عرب آیند و از حال وی پرسند، جواب ایشان چه خواهید داد؟ اگر گوئید دیوانه است، شما را دروغ زن کنند، که سخن وی سخن عاقلان است و از جنون در وی هیچیز نیست، و اگر گوئید شاعر است، عرب شعر نیکو دانند و شناسند، دانند که سخن وی شعر نیست و شما دروغ زن شوید. و اگر گوئید کاهن است، ایشان دانند که در سخن کاهنان ذکر اللَّه نبود و ان شاء اللَّه نگویند و محمّد ان شاء اللَّه بسیار گوید. و اگر گوئید کذّاب است ایشان قبول نکنند که از محمّد هرگز دروغ نشنیده‌اند و در عرب معروفست که هرگز دروغ نگوید، پس قریش گفتند: اکنون رای تو چیست؟ یا ابا المغیرة؟ تو چه گویی و سخنان وی بر چه نهی؟ او در خود افتاد و تفکّر میکرد و با خود میانداخت که در کار وی چه تقدیر کند و چه گوید؟! اینست که ربّ العالمین گفت: إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ تفکّر فی نفسه ما یقول فیه و قدّر فی نفسه ما ذا یمکنه ان یقول فیه. و فی القرآن قال اللَّه عزّ و جلّ: فَقُتِلَ ای لعن و عذّب و عوقب کَیْفَ قَدَّرَ.

ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ استفهام علی وجه التّعجیب و الانکار، و التّکرار للتّأکید.

و قیل: احدهما لتقدیره القول فی محمّد و الثّانی لتقدیره و القول فی القرآن. و قیل احدهما لنفیه عنه الجنون و الکهانة و الشّعر و الکذب لا علی وجه قصد به الایمان و الثّانی لاثبات صفة السّحر له.

ثُمَّ نَظَرَ فیما قدّر معجبا بذلک نظرة تفکّر.

ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ای قبض ما بین عینیه و اظهر الکراهیة فی وجهه حیث عجز عن القول فیهما. و قیل: تکرّها فی وجوه المؤمنین.

ثُمَّ أَدْبَرَ ای ولّی الی قومه وَ اسْتَکْبَرَ ای تکبّر عن الایمان.

فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ ای ما هذا الّذی یقوله محمّدا الّا سحر یروی، ای یأثره قوم عن قوم. قالوا له: و ما السّحر؟ قال: شی‌ء یکون فی النّاس عن علمه فرّق به بین المرء و زوجه، اما رأیتموه فرّق بین فلان و اهله، و بین فلان و ولده و بین فلان و اخیه و بین فلان و موالیه، فذلک قوله: إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ. و ابو نهیکة یأتیه به من مسیلمة الکذّاب. و قیل: یرویه محمّد عن جبیر و یسار و قیل عن اهل بابل.

إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ای ما هذا الّا قول البشر تعلّمه من غلام رومی یکنی ابا نهیک کقوله: «إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» قال اللَّه تعالی: سَأُصْلِیهِ سَقَرَ سقر اسم من اسماء جهنّم. و قیل: اسم للدّرک الرّابع منها و اشتقاقه من سقرته الشّمس، ای اذا بته.

وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ تفخیم لشأنها.

لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ ای لا تبقی لحما و لا تذر عظما الّا اکلته و حطمته.

و قیل: لا تبقی حیّا و لا تذر میّتا کقوله: «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌».

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ ای مسوّدة لها. و قیل: تحرق الجلد حتّی تسوّده و البشر جمع بشرة و هی ظاهر الجلد. یقال: لاحته الشّمس و لوّحته اذا غیّرته.

قال ابن کیسان: تلوح لهم جهنّم حتّی یروها عیانا کقوله: «وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ».عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ ای علی سقر من الخزنة تسعة عشر، و قیل: تسعة عشر صنفا من الملائکة، و قیل: تسعة عشر صنفا منهم. و قیل: تسعة عشر ملکا مالک و معه ثمانیة عشر جاء فی الاثر اعینهم کالبرق الخاطف و انیابهم کالصّیاصی یخرج لهب النّار من افواههم ما بین منکبی احدهم مسیرة سنة نزعت منهم الرّحمة، یرفع احدهم سبعین الفا فیرمیهم حیث اراد من جهنم. و قال عمرو بن دینار: انّ واحدا منهم یدفع بالدّفعة الواحدة فی جهنّم اکثر من ربیعة و مضر. فلمّا نزلت هذه الآیة قال ابو جهل: زعم ابن ابی کبشة انّ خزنة النّار تسعة عشر و انتم الدّهماء أ فیعجز کلّ عشرة منکم ان یبطشوا بواحد من خزنة جهنّم. فقال ابو الاشدّین کلدة بن خلف الجمحیّ، و کان یوصف بالقوّة: انا اکفیکم منهم سبعة عشر عشرة علی ظهری و سبعة علی بطنی فاکفونی انتم اثنین، و روی انّه قال: انا امشی بین ایدیکم علی الصّراط فارفع عشرة بمنکبی الایمن و تسعة بمنکبی الایسر فی النّار و نمضی ندخل الجنّة فانزل اللَّه عزّ و جلّ: وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ ای خزنة اصحاب النّار، فحذف المضاف الی ملائکة لا رجالا آدمیّین فمن ذا الّذی یغلب الملائکة و الواحد منهم یأخذ ارواح جمیع الخلق. و للواحد منهم قوّة الثّقلین، هذا کقوله: «عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ» وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ ای عددهم فی القلّة إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا ای ضلالة لهم حتّی قالوا فیهم ما قالوا. و قیل: محنة لیظهر ما یقول کلّ واحد منهم و یعتقده.

لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لانّه مکتوب فی التّورات و الانجیل انّ خزنة جهنّم تسعة عشر. و قیل: لیستیقنوا انّ محمّدا نبیّ صادق حین اخبرهم بما یوافق کتبهم و هو امّیّ لا یکتب و لا یقرأ من الکتاب. وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً یعنی: من آمن من اهل الکتاب یزدادون تصدیقا بمحمد (ص) و یزدادوا یقینا الی یقینهم وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ ای لا یشکّوا فی انّ عددهم علی ما اخبر به محمّد (ص) عن الوحی و انّ القرآن وافق ما فی کتابهم.

وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ای شکّ و نفاق. و قال الحسین بن الفضل: المرض فی هذه الآیة الخلاف لا النّفاق لانّ السّورة مکیّة و لم یکن حینئذ نفاق. وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا انّما قالوا مشرکو مکة و لیس فی الآیة مثل و لکنّهم استغربوا هذا العدد فقالوا: لعلّه مثل مضروب و فی تخصیص خزنة النّار بهذا العدد اقوال، احدها: انّ جهنّم اطباق سبعة و مالک خازن النّار فی الطّبقة الاولی و فیها المذنبون من المؤمنین فیرفق بهم الی ان یخلّصهم اللَّه منها ثمّ فی کلّ طبقة منها ثلاثة منهم یعذّبون اهلها بانواع العذاب و مجموعهم تسعة عشر، الثّانی بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم تسعة عشر حرفا. و عدد الزّبانیة تسعة عشر ملکا فیدفع المؤمن بکلّ حرف منها واحدا منهم و قد سبقت رحمته غضبه. الثّالث انّ ساعات اللّیل و النّهار اربع و عشرون ساعة، خمس منها جعلت للصّلوات الخمس و بقیت تسع عشرة ساعة فمن ضیّعها عذّب بتسعة عشر ملکا فی النّار و من حفظها بذکر اللَّه ذبّت کلّ ساعة عنه ملکا منهم. الرّابع جعل اللَّه اوتاد الارض و هی الجبال تسعة عشر جبلا کذلک جعل اوتاد النّار تسعة عشر ملکا. و زعم هذا القائل انّ جبال الارض تسعة عشر و الباقی تشعّب عنها و قد عدّت جبال الارض المتشعّبة عنها فبلغت مائة و تسعین جبلا.

کَذلِکَ ای کما اضلّ اللَّه من انکر عدد الخزنة و هدی من صدّق.

کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ قال مقاتل: هذا جواب ابو جهل حین قال: اما لمحمّد اعوان الّا تسعة عشر.

قال عطاء: وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ، یعنی: من الملائکة الّذین خلقهم لتعذّب اهل النّار لا یعلم عدّتهم الّا اللَّه، و المعنی: انّ تسعة عشرهم خزنة النّار و لهم من الاعوان و الجنود من الملائکة ما لا یعلمهم الّا اللَّه عزّ و جلّ، و قیل: لا یعلم جمیع الخلائق کنههم و کیفیّتهم و کمّیّتهم الّا اللَّه عزّ و جلّ. یروی فی بعض الاخبار: انّ الآدمیّین مائة و خمسة و عشرون صنفا: مائة منهم فی بلاد الهند و منهم یأجوج و مأجوج و تاریس و منسک. لا یعلم عددهم الّا اللَّه. کلّهم کفّار و مصیرهم الی النّار. و اثنا عشر صنفا فی بلاد الرّوم. منهم: النسطوریّة، و الیعقوبیّة و الملکائیّة کلّهم کفّار و مصیرهم الی النّار و ستّة اصناف فی ناحیة المشرق منهم: التّرک خاقان و خلج و خزر و صقلاب و الرّوس و غور کلّهم کفّار و مصیرهم الی النّار. و ستّة اصناف فی ناحیة المغرب، منهم الزّنج و الحبش، و النّوبة و النّبطیة کلّهم کفّار و مصیرهم الی النّار. و بقی جزء واحد و هم المؤمنون فالمؤمنون فی الکفّار کشعرة بیضاء فی جنب ثور اسود، ثمّ جمیع الآدمیّین فی الجنّ جزء واحد من عشرة اجزاء ثمّ جمیع الآدمیّین و الجنّ فی الشّیاطین جزء واحد من عشرة اجزاء ثمّ جمیع الآدمیّین و الجنّ و الشّیاطین فی ملائکة السّماء الدّنیا جزء من عشرة اجزاء. ثمّ جمیع ما ذکرنا مع ملائکة السّماء الدّنیا فی ملائکة السّماء الثّانیة جزء من عشرة اجزاء حتّی یبلغ سبع سماوات ثمّ جمیع الآدمیّین و الجنّ و الشّیاطین و ملائکة سبع سماوات فی الزّبانیة جزء من عشرة اجزاء ثمّ هؤلاء کلّهم فی ملائکة الرّحمة جزء من عشرة اجزاء ثمّ هؤلاء فی الکرّوبیّین جزء من عشرة اجزاء ثمّ فی الرّوحانیّین جزء من عشرة اجزاء، ثمّ فی الحافّین جزء من عشرة اجزاء ثمّ هؤلاء فی الرّوح، و هم جنس من الملائکة جزء من عشرة اجزاء. هذا قول کعب الاحبار فقیل لکعب: ذکرت جنود اللَّه. و قال تعالی: وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ فضحک کعب و قال: این انت؟ من قوله تعالی: وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ فخلق فوقنا خلقا لا یراهم احد و خلق تحتنا خلقا لا یراهم احد، و فی البر و البحر خلق لا یراهم احد ثم رجع الی ذکر سقر فقال. وَ ما هِیَ یعنی: النّار إِلَّا ذِکْری‌ لِلْبَشَرِ ای: الّا تذکرة و عظة للخلق. و قیل: یرید بها النّار الّتی فی الدّنیا ای خلقت النّار فی الدّنیا عبرة و تذکرة تذکر بها النّار فی الآخرة.

و قیل: یعنی الجنود ذکری للبشر لیس انّ اللَّه یحتاج الی ناصر و معین، تعالی عن ذلک.

کَلَّا ردع لمن زعم انّ جنوده لحاجته الیهم. و قیل: ردع لمن زعم انّه یکفی امر الخزنة فیخرج منها و هو ابو جهل و ابو الاشدّین. و قیل: معنی «کلّا» ای حقّا «وَ الْقَمَرِ» اقسم بالقمر یعنی: الهلال بعد ثالثه.

وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ قرأ نافع و حمزة و حفص و یعقوب «اذ» بغیر الف «ادبر» بالالف. و قرأ الآخرون «اذا» بالالف «دبر» بلا الف. و دبر و ادبر لغتان. یقال: دبر اللّیل و ادبر اذا ولّی ذاهبا. و قیل: دبر انقضی و ادبر ای اخذ فی الادبار. و قیل: دبر جاء بعد النّهار و فی دبره یقال: دبرنی فلان و خلفنی، ای جاء بعدی و خلفی.

وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ ای أضاء و تبیّن انّها، یعنی: انّ سقر لاحدی الکبر و الکبر العظائم واحدتها الکبری و هی جماعة اطباق النّار جهنّم ثمّ لظی، ثمّ الحطمة، ثمّ السّعیر. ثمّ سقر، ثمّ الجحیم، ثمّ هاویة، و قیل: انّ درکة سقر و النّار المذکورة لاحد الدّواهی و انّها لکبیرة العذاب و قیل: انّ هذه الآیة لاحدی الکبر بذکر الیم عذاب اللَّه. و قیل: انّ تکذیبهم لمحمّد (ص) لاحدی الکبر، ای لکبیرة من الکبائر.

نَذِیراً لِلْبَشَرِ ای النّار لاحدی الکبر فی حال الانذار و التّخویف للبشر و انّما ذکر النّذیر لانّه اراد به العذاب و یجوز ان یکون من باب النّسبة، ای ذات انذار لهم، کقولهم: امرأة طالق. و قیل: انّ نذیرا متعلّق باوّل السّورة علی معنی: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قم نذیرا ای منذرا للبشر.

لِمَنْ شاءَ بدل من قوله للبشر مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ فی الخیر و الطّاعة أَوْ یَتَأَخَّرَ عنها فی الشّرّ و المعصیة و المعنی: انّ الانذار قد حصل لکلّ واحد ممّن آمن او کفر. و قیل: المشیّة متّصلة باللّه، ای لمن شاء اللَّه أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ.

و هذا تهدید من اللَّه و اعلام انّ من تقدّم الی الایمان لمحمد (ص) جوزی بثواب لا ینقطع و من تأخّر عن الطّاعة و کذب محمدا عوقب عقابا لا ینقطع.

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ ای مرتهنة فی النّار بکسبها مأخوذة بعملها و قیل: عند الحساب مرهونة بعملها امّا یخلّصها و امّا یوبقها ثمّ استثنی فقال: إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ فانّهم لیسوا مرتهنین بذنوبهم فی النّار و لکن یغفرها اللَّه لهم و هم الّذین کانوا علی یمین آدم یوم المیثاق حین قال لهم اللَّه: هؤلاء فی الجنّة و لا ابالی. و قیل: هم الّذین یعطون کتبهم بایمانهم. و قال الحسن: هم المسلمون المخلصون. و قال علی بن ابی طالب (ع): هم اطفال المسلمین.

و قال ابن عباس: هم الملائکة. و قیل: کلّ نفس مأخوذة بکسبها من خیر او شرّ الّا من اعتمد علی الفضل.

فکلّ من اعتمد علی الکسب فهو رهین به. و من اعتمد علی الفضل فهو غیر مأخوذ.

فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ ای یسألون الملائکة. و الملائکة یسألون المجرمین: ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ای ما ادخلکم فی سقر فاجابوا.

و قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ للَّه یعنی. الصّلوات المفروضة ای لم نعتقد وجوبها و فرضها.

وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ کانوا یقولون: «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ».

وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ ای کنّا نشرع فی الباطل مع الشّارعین فیه، ای کلّما غوی غاو بالدّخول فی الباطل غوینا معه. قال عبد اللَّه: اکثر النّاس ذنوبا یوم القیامة اکثرهم خوضا فی الباطل. و قال النّبی (ص): «اکثر النّاس ذنوبا یوم القیامة اکثرهم خوضا فی معصیة اللَّه».

وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ ای بیوم الجزاء.

حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ و هو الموت، و قیل: البعث و الیقین: العلم الّذی معه یوجد ثقة القلب. و قیل: اصحاب النّار یومئذ اربعة اصناف و کلّ واحد من هذه الاربعة کلام صنف منهم. قال اللَّه تعالی: فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ ای لیس لهم من الملائکة و النّاس شفیع. قال عبد اللَّه بن مسعود: یشفع الملائکة و النبیّون و الشّهداء و الصّالحون و جمیع المؤمنین فلا یبقی فی النّار الّا اربعة ثمّ تلا: قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ الی قوله: بِیَوْمِ الدِّینِ و قال عمران بن الحصین: الشّفاعة نافعة لکلّ احد دون هؤلاء الّذین تسمعون و عن انس قال: قال رسول اللَّه (ص): «یصف اهل النّار فیعذّبون، قال: فیمرّ بهم الرّجل من اهل الجنّة فیقول الرّجل منهم: یا فلان اما تعرفنی؟ انا الّذی سقیتک شربة، و قال بعضهم: انا الّذی وهبت لک وضوءا فیشفع له فیدخله الجنّة یوم القیامة».

و فی روایة اخری قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «یقول الرّجل من اهل الجنّة یوم القیامة»

ای ربّ عبدک فلان سقانی شربة من ماء فی الدّنیا فیشفّعنی فیه فیقول: اذهب فاخرجه، فیذهب حتّی یخرجه منها» و قال ابن عباس: انّ محمدا (ص) یشفع ثلاث مرّات ثمّ تشفع الملائکة ثمّ الانبیاء، ثمّ الآباء ثمّ الأبناء ثمّ یقول اللَّه عزّ و جلّ: بقیت رحمتی و لا یدع فی النّار الّا من حرمت علیه الجنّة.

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ ای عن تذکیرک ایّاهم بالقرآن معرضین و الاعراض عن القرآن من وجهین: احدهما: الجحود و الانکار، و الآخر: ترک العمل بما فیه و قیل: التّذکرة الاسلام و النّبی علیه الصّلاة و السّلام. و «معرضین» نصب علی الحال.

کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ جمع حمار مُسْتَنْفِرَةٌ قرأ نافع و ابن عامر بفتح الفاء و قرأ الآخرون بکسرها، فمن فتح فمعناه منفّرة مذعورة و من کسر فمعناه نافرة نفر و استنفر، بمعنی واحد، کما یقال: عجب و استعجب.

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ یعنی: الاسد. و قیل: کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ یعنی: العیر فی البرّیّة نافرة فرّت من الرّماة الّذین یتصیّدون. و عن ابن عباس قال: القسورة رکز النّاس ای صوتهم و حسّهم. و قیل: القسورة سواد اوّل اللّیل و لا یقال لسواد آخر اللّیل قسورة. و قیل: کلّ ضخم شدید عند العرب، فهو قسورة و بهذا فسّر زید بن اسلم ای فرّت من رجال اقویاء. و قیل: القسورة حبال الصّیادین. قوله: بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی‌ صُحُفاً مُنَشَّرَةً هذا جواب الّذین قالوا: لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزل علینا کتابا نقرأه کما سألته الیهود ان ینزّل علیهم کتابا من السّماء. و قال ابن عباس: کان المشرکون یقولون: ان کان محمّد صادقا فلتصبح عند رأس کلّ رجل منّا صحیفة فیها براءة من النّار کما کان عند رأس کلّ رجل من بنی اسرائیل صحیفة فیها براءة من النّار کما کان عند رأس کلّ رجل من بنی اسرائیل صحیفة فیها ذنبه و کفّارته اذا اصبح. قال مطر الورّاق: کانوا یریدون ان یؤتوا براءة بغیر عمل. و قیل: کانوا یقولون: یا محمّد ان سرّک ان نتّبعک فاتنا بکتب من اللَّه فیها من اللَّه الی فلان بن فلان ان اتّبع محمّدا و الصّحف: الکتب، و هی جمع الصّحیفة و منشّرة: منشورة مبسوطة، فقال اللَّه عزّ و جلّ: کَلَّا ردع عن اقتراح الکتب. و قیل: اعلام انّهم لا یؤمنون و ان جاءهم الکتاب کقوله: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ... الآیة. بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ ای لا یخافون عذاب الآخرة و لا یقدّرون وقوعها و کونها، و المعنی: انّهم لو خافوا النّار و عذاب الآخرة لما اقترحوا هذه الآیات بعد قیام الادلّة. کَلَّا ردع و قسم، ای حقّا انّه تذکرة، ای القرآن تذکیر للخلق وعظة.

فَمَنْ شاءَ اتّعظ به و ذَکَرَهُ اذ یسّره للخلق.

وَ ما یَذْکُرُونَ قرأ نافع و یعقوب تذکرون بالتّاء، و الآخرون بالیاء، ای لا یؤمنون الّا بمشیّة اللَّه و ارادته. قال مقاتل: لا یذکرون الا ان یشاء اللَّه لهم الهدی هُوَ أَهْلُ التَّقْوی‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ای اهل ان تتّقی محارمه و اهل ان یغفر لمن اتّقاه. و قیل: اهل ان یتّقی فلا یعصی و اهل ان یغفر لمن عصی.

روی عن ثابت عن انس: انّ رسول اللَّه (ص) قال فی هذه الآیة: هُوَ أَهْلُ التَّقْوی‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ قال ربّکم عزّ و جلّ: انا اهل ان اتّقی و لا یشرک بی غیری و انا اهل لمن اتّقی ان یشرک بی ان اغفر له.

و روی عن عبد القدّوس بن بکر قال: سمعت محمد بن النضر الحارثی یذکر فی قوله عزّ و جلّ هُوَ أَهْلُ التَّقْوی‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ قال: انا اهل ان یتّقینی عبدی فان لم یفعل کنت انا اهلا ان اغفر له.