میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۶- سورة التحریم- مدنیة » النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز یمهل من عصاه فاذا رجع و ناداه اجابه و لبّاه. فان لم یتوسّل بصدق قدمه فی ابتداء امره فاذا تنصّل بصدق ندمه فی آخر عمره اوسعه غفرا، و قبل منه عذرا، و اکمل له ذخرا، و اجزل لدیه برّا. نام خداوندی که بی نام او سخن مبتر آید، و بی ذکر او گفتار مختصر آید، بی ستایش او آرایش گفتار نیست، بی آشنایی او روشنایی اسرار نیست. بی خدمت او تن را نظام نیست، بی نعمت او جان را قوام نیست. بی جود او وجود نیست. بی لطف او شهود نیست. پادشاهی که صنع او بی آلت است، و خواست او بی علّت. کریمی که کرم او بی حدّ است، و قدرت او بی نهایت. مهربانی که بنده حقیر را آن محلّ نهاد که روز بیعت با وی نداء: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‌ کرد، وقت میثاق تلقینش «قالُوا بَلی‌» کرد، در لوح رقمش: «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌» کرد، روز ایثار نصیبش: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌» کرد. اینت کرم و رحمت، اینت عنایت و شفقت! قادری که هر چه خواهد تواند.

از پولاد چه سخت تر؟ که بر دست داود چون موم پیچا کرد: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ؟» از زمین و آسمان چه گنگ‌تر؟ ایشان را بی زبان فرا نوا کرد که: قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ! از بنده عاصی که بیچاره‌تر؟ او را بخود آشنا کرد و با وی ندا کرد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً! ای گرویدگان آشنایان و دوستان همه توبت کنید، بدرگاه من باز آئید، با من گردید اگر شما آن کردید که از شما آید، من آن کنم که از من آید. هیچ جای معیوب نپذیرند مگر اینجا، باز آئید. بهیچ درگاه گناه نیامرزند مگر اینجا، پناه با من آرید. از نامهربانان بمهربان آئید. از درد نومیدی بامید آئید. ما را از گناه آمرزیدن باک نیست، باز آئید. ما را از معیوب پذیرفتن عار نیست، باز گردید. نظیر آیت خوان: وَ أَنِیبُوا إِلی‌ رَبِّکُمْ مقام انابت برتر است از مقام توبت. انابت باز گشت بنده است با خداوند خویش بدل و همّت، و توبت بازگشت بنده است از معصیت باطاعت. انابت چیست؟ از وادی نفاق بقدم صدق بوادی سکینت آمدن، و از وادی بدعت بقدم تسلیم بوادی سنّت آمدن، و از وادی تفرّق بقدم انقطاع بوادی جمع آمدن. و از وادی دعوی بقدم افتقار بوادی تفرید آمدن. از وادی خرد بقدم فاقت با حقّ آمدن. توبت چیست؟ شفیعی مطاع، وکیل دری مشفق، نائبی کریم، نقش گناه محو کند و حقّ بشفاعت او از بنده گنه کار عفو کند. دیوان بنده از عصیان پاک و مطهّر کند، مرد تائب را با مرد بی گناه برابر کند. اینست که مصطفی (ص) گفت: «التّائب من الذّنب کمن لا ذنب له»و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «انّ اللَّه تعالی افرح بتوبة عبده من الظّمآن الوارد الضّالّ الواجد العقیم الوالد».

میگوید: حقّ تعالی بهیچ طاعتی چنان زود خشنود نشود که بتوبت تائبان. رضاء او بتوبه گناهکار همچون شادی آن تشنه دان که در بیابان خشک بی آب ناگاه بآب زلال رسد، یا همچون مسافری که در بیابانی مهلک بار و مرکب خویش گم کند، آن گه پس از نومیدی ناگاه بسر مرکب و بار خویش رسد یا چون پیر زنی نازاینده آرزومند فرزند که نابیوسان او را بشارت فرزندی نیکو سیرت، زیبا صورت، رسد در همه عالم هیچ شادی در جنب این سه شادی نرسد و این سه شادی در جنب رضاء حق از توبه تائب ناچیز و متلاشی گردد. حکم قدم چنان رفته که اگر کسی هفتاد سال در خرابات معصیت کند. آن گه روزی بدردی غسلی کند. باندوهی لباس وفا درپوشد، بتشویری بمسجد درآید، بحیرتی نیّتی کند بحسرتی دست بردارد، بدهشتی تکبیر گوید، در حضرت نماز و راز شود. هنوز آن نماز تمام نکرده باشد که از جلیل و جبّار ندا آید با اهل ملکوت که یا گماشتگان ما، درین آسمانها، امروز همه عبادتهای خویش بگذارید. زجل تسبیح و تقدیس در باقی کنید. و عطر استغفار سوزید آن بنده برگشته ما را که با درگاه ما آمد، آن آبی که به تکلّف از آن دیده دردناک او بیرون آمد، در خزانه رحمت بنهید تا فردا در عرصات قیامت رضوان را فرستیم‌ تا دست او گیرد و گرد قیامتش برآرد و این ندا میکند که: «هذا عتیق اللَّه» این آزاد کرده خداوند است و بمغفرت رسیده حق، برای آنکه در گناهکاری هم داغ محمد بر زبان داشت هم داغ مهر مادر در دل.

آورده‌اند: که فردا در قیامت بنده‌ای را نامه خویش بدست دهند، آن کردار آلوده خود بیند سر در پیش افکند، اندوهی عظیم بر وی نشیند. حقّ تعالی بوی نظر رحمت کند، گوید: ای بیچاره روز فرو شده سر بر دار که امروز روز آشتی است و هنگام نثار رحمت. بنده از شرم حقّ هم چنان سر در پیش افکنده میدارد تا ربّ العزّة بکرم خود گوید: بعزّت من که سر از پیش برداری و در جلال من نگری.

اگر تو در دنیا آن نکردی که من فرمودم، من امروز در روز بیچارگی و درماندگی تو آن کنم که تو خواهی قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‌ شاکِلَتِهِ هر کس آن کند و از وی آن آید که سزای وی بود. تو بی وفایی که ترا چنان آفریدم، سزای من همه وفا و کرم که صفت من اینست. پس جام شراب قدس بر دستش نهند یک دم درکشد نعره زنان چون والهان در آن صحراء قیامت می‌آید و زبان حال وی میگوید:

تبسّطنا علی الآثام لمّا

رأینا العفو من اثر الذّنوب‌

چون عفو تو راه جرم من پاک ببست

زین پس همه در معصیت آویزم دست.

اینست که ربّ العالمین گفت: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.