میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۶- سورة التحریم- مدنیة » النوبة الثانیة

این سوره سیزده آیت است، دویست و چهل و شش کلمه، هزار و صد و شصت حرف.

جمله به مدینه فرو آمد باجماع مفسّران و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست. و عن ابیّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة یا ایها النبی لم تحرم اعطاه اللَّه توبة نصوحا».

قوله: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ هذا اشدّ ما عوتب به رسول اللَّه (ص) فی القرآن. حقّ تعالی و تقدّس عتاب میکند رسول خویش را که چرا حرام میکنی بر خود آنچه ما حلال کرده‌ایم ترا؟ اکنون خلاف است میان علماء تفسیر که آن چه بود که رسول بر خود حرام کرد؟ قومی گفتند: سریّت وی بود، ماریة القبطیة، مادر ابراهیم نبی (ص)، بیرون مدینه در نخلستان در سرایی مقام داشت که زنان رسول نمی‌خواستند که در مدینه با ایشان نشیند، و گاه گاه رسول خدا از بهر طهارت بیرون شدی و او را دیدی و سبب تحریم وی آن بود که رسول هر شبانروزی نوبت داشت بحجره‌ای از حجره‌های زنان، در نوبت حفصه دختر عمر خطاب، حفصة دستوری خواست تا بزیارت پدر شود. رسول خدا (ص) او را دستوری داد و خانه خالی گشت. کس فرستاد و ماریه را بخواند و ساعتی با وی خلوت داشت.

حفصه باز آمد و رسول را با ماریه خالی دید، بگریست و کراهیت نمود که حرمت من برداشتی و در نوبت من و حجره من با ماریه خلوت ساختی. رسول خدا (ص) گفت: «أ لیست هی جاریتی احلّها اللَّه لی؟»

این چه ضجرت و دلتنگی است؟ نه کنیزک منست و اللَّه مرا حلال کرده؟ اکنون خاموش باش که از بهر دل تو و برای رضای تو او را بر خود حرام کردم، و نگر که این حدیث پوشیده داری و با هیچ زن از زنان من نگویی. جاء فی التّفسیر: انّه حرّمها علی نفسه فی الحال و حلف ان لا یطأها شهرا. بعضی مفسّران گفتند: این قصّه در نوبت و حجره عایشه (رض) رفت. عایشه حاضر نبود و حفصه بدو در رسید. رسول (ص) او را گفت: این حدیث با عایشه مگوی و از همه زنان من پوشیده دار. حفصه آن ساعت از رسول بپذیرفت که پوشیده دارد. بعد از آن بیرون آمد و با عایشه بگفت. عایشه در خشم شد و ضجرت نمود و با رسول (ص) گفت: ا فی یومی و حجرتی ما فعلت هذا باحد من ازواجک؟ رسول (ص) آن ساعت ماریه را بر خود حرام کرد و سوگند یاد کرد که: در حجره هیچ زنان خود نشود و زنان در این قصّه بگفت و گوی آمدند. و یاران همه بترسیدند، پنداشتند که رسول همه زنان را طلاق داد. ایشان نیز همّت کردند که زنان خود را طلاق دهند، تا بیست و نه روز بگذشت و رسول (ص) بحجره‌ها و نوبتهای ایشان باز گشت و ربّ العالمین رسول را عتاب کرد که از بهر رضای زنان آن کنیزک را چرا بر خود حرام کردی؟ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ؟ قومی گفتند: رسول خدا (ص) عسل بر خود حرام کرد و سبب آن بود که در خانه زینب بنت جحش الاسدیة عکّه‌ای عسل بود، بعضی خویشان وی بهدیّه برده بودند، و رسول (ص) حلوا و عسل دوست داشتی و هر روز وی را عادت بود که بامداد بهمه حجره‌ها بگشتی و ایشان را بپرسیدی. در خانه زینب درازتر می‌بود که عسل پیش وی می‌نهاد و میخورد. عایشه را و حفصه را غیرت آمد، آن دراز نشستن وی بنزدیک زینب، و ایشان هر دو دوست یکدیگر بودند، بهم برساختند که چون رسول خدا درآید، آن گه که از خانه زینب بازگشته بود و عسل خورده گوئیم از تو بری مغافیر میآید و مغافیر صمغی است که ازو بویی ناخوش دمد و رسول (ص) بوی ناخوش سخت کراهیت داشتی لانّه یأتیه الملک و نیز با بعضی زنان دیگر بگفتند که: چون رسول (ص) درآید با وی همین گوئید. چون رسول این سخن پیاپی از ایشان می‌شنید، گفت: من عسل خورده‌ام مگر آن نحل که عسل نهاده عرفط خورده بود، آن گه سوگند یاد کرد که نیز نخورم و بر خود عسل حرام کردم.

ربّ العالمین آیت فرستاد که: لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ. و قیل: حلف یمینا فحرّمها بها فامر بالکفّارة فی الیمین. و قیل: حرّمها علی نفسه من غیر یمین.

و کان التّحریم موجبا لکفّارة الیمین. قال المفسّرون قصّة العسل اسند و قصّة ماریة اشبه.

تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ ای تبتغی بتحریمها مراد ازواجک. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ غفر لک ما فعلت من التّحریم.

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ الفرض: التّقدیر، لذلک سمّیت المقدّرات الفرائض لما فیها من الاعداد و الانصباء، من ذلک قوله عزّ و جلّ: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها ای فرضنا فیها یعنی: قدّرنا، و التّقدیر: هو تحدید حدّ الزّنا مائة جلدة و حدّ القاذف ثمانین جلدة. و منه قوله تعالی: أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً ای تقدروا لهنّ مهرا مقدّرا. و التّحلّة: التّحلیل. و التّعلة: التّعلیل، و کذلک التّبصرة و التّذکرة، و هذا الفرض هو التّحلیل بما فی سورة المائدة و هو الاطعام و الکسوة و العتق و الصّوم. و قوله: تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ ای کفّارة ایمانکم، سمّیت الکفّارة تحلّة لانّها تحلّل الحرج. وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ ای سیّدکم و متولّی امورکم له ان یتعبّدکم بما یشاء. وَ هُوَ الْعَلِیمُ بما کان من النّبی (ص) و من نسائه. الْحَکِیمُ حکم له بکفّارة الیمین و التّحلیل لما حرّمه علی نفسه. قیل: انّه صلّی اللَّه علیه و سلّم کفّر بعتق و عاود ماریة.

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ ای کلّم النّبی (ص) فی سرّ الی بعض ازواجه، و هی حفصة، «حدیثا». و هو تحریم جاریته او ما کان حرّم علی نفسه ممّا احلّه اللَّه له.

و قیل: حلف ان لا یطأ جاریته. فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ ای اخبرت حفصة بالحدیث الّذی اسرّ الیها رسول اللَّه (ص) صاحبتها یعنی عائشة. وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ الهاء ضمیر النّبی (ص)، ای اطلع اللَّه نبیّه علی انّ حفصة قد انبأت بذلک عائشة. «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ ای اخبر النّبی (ص) حفصة بعض ذلک الحدیث «وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ» فلم یعرّفها ایّاه و لم یخبرها به علی وجه الکرم و الاغضاء. قال ابن عیینة ما ناقش کریم قطّ. و قال الحسن ما استقصی کریم قطّ. معنی آیت آنست که: رسول خدا (ص) در بدو این قصّه با حفصه دو سخن گفته بود: یکی حدیث ماریه و تحریم وی و دیگر حدیث خلافت که بعد از من خلافت ابو بکر و عمر را خواهد بود. گفتار این دو حدیث پوشیده دار و بر کس آشکارا مدار حفصه. هر دو سخن با عایشه بگفت.

ربّ العالمین رسول خویش را (ص) خبر داد که حفصه سرّ تو آشکارا کرد و آنچه تو گفتی که پوشیده دار با عایشه بگفت. پس رسول (ص) حفصه را عتاب کرد و بعضی از آنچه با عایشه گفته بود باز گفت و بعضی باز نگفت. حدیث تحریم ماریه باز گفت و حدیث خلافت باز نگفت و در پوشیدگی بگذاشت، نمی‌خواست که منتشر شود.

اینست که اللَّه گفت: عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ. کسایی «عرف» بتخفیف خواند بر معنی وعید، ای جازی علیه کمال تقول: قد عرفت ما صنعت. یعنی: سأجازیک علیه. این چنانست که پارسیان گویند از سر غضب و تهدید: آری بدانستم فعل تو، یعنی که پاداش فعل تو بتو رسانم. رسول خدا (ص) با حفصه همین گفت و پاداش وی آن بود که او را طلاقی داد و با خانه پدر فرستاد.

عمر خطاب گفت: لو کان فی آل الخطّاب خیر لمّا طلّقک رسول اللَّه. مقاتل گفت: رسول خدا او را طلاق نداد، لکن همّت کرد که او را طلاق دهد جبرئیل (ع) آمد و گفت: لا تطلّقها فانّها صوّامة قوّامة و انّها من نسائک فی الجنّة عَرَّفَ بَعْضَهُ عتاب است وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ مسامحت است هم بیم داد و هم مسامحت کرد. فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ ای نبّأ النّبی حفصة بذلک الحدیث «قالت» حفصة مَنْ أَنْبَأَکَ هذا؟

ای من اخبرک بانّی افشیت السّر؟.

«قال» النّبی، (ص): نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ بسرائر عباده و ضمائر قلوبهم.

«الْخَبِیرُ» بجمیع الامور لا یخفی علیه شی‌ء.

إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ این خطاب با عایشه و حفصه است و جواب شرط محذوف است، ای إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فهذا الواجب. لانّ قلوبکما قد زاغت و مالت عن الحقّ و استوجبتما التّوبة. قال ابن زید: مالت قلوبکما بانّ سرّ کما ما کره رسول اللَّه (ص) من تحریم جاریته. میگوید: اگر توبه کنید از پشتی دادن یکدیگر بایذاء رسول خدا سزای شما و واجب بر شما اینست که دلهای شما از راستی بگشته است، که آنچه رسول خدا کراهیت داشت و برنج دل وی بازگشت از تحریم ماریه شما بآن شادی نمودید. وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ قرأ اهل الکوفة تظاهرا بتخفیف الظّاء، و الآخرون بتشدیدها ای تتعاونا علی اذی النّبی (ص). فلا یضرّه تظاهر کما علیه.

فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ ولیّه و ناصره. «و جبریل» معینه. وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ یعنی ابا بکر و عمر وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ای مع ذلک. «ظهیر» ای اعوان متظاهرون علی من یؤذیه. و قوله «ظهیر» واحد بمعنی الجمع کقوله: «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً».

عَسی‌ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ ای واجب من اللَّه ان طلّقکنّ رسوله. أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ ای خاضعات للَّه بالطّاعة «مُؤْمِناتٍ» مصدّقات بتوحید اللَّه. «قانِتاتٍ» مطیعات للَّه مصلّیّات «تائِباتٍ» راجعات من الذّنوب.

«عابِداتٍ» موحّدات. «سائِحاتٍ» صائمات سمّی الصّائم سائحا لانّه یسبّح فی النّهار بلا زاد. و قیل: مهاجرات، و قیل: «سائِحاتٍ» ای یسحن معه حیث ما ساح.

«ثَیِّباتٍ» یعنی آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون. «وَ أَبْکاراً» مریم بنت عمران امّ عیسی (ع) یعنی: لو طلّقکنّ بعثناهما له. قیل: الآیة واردة فی الاخبار عن القدرة لا عن الکون، لانّه قال: «إِنْ طَلَّقَکُنَّ» و قد علم انّه لا یطلّقهنّ هذا کقوله: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ و هذا اخبار عن القدرة لا ان فی الوجود امّة هی خیر من امّة محمد (ص).

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً ای مروهم بالخیر و انهوهم عن الشّرّ و علّموهم و ادّبوهم تقوهم بذلک. ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ ای حطبها و ما توقد به النّاس. اقتصر علی ذکر النّاس دون الجنّ، لانّ المقصود فی الآیة تحذیر الانس. «وَ الْحِجارَةُ» هی حجارة الکبریت لانّها اشدّ حرارة. و یحتمل ان یرید بها الاصنام المعبودة دلیله انّکم و ما تعبدون من دون اللَّه حصب جهنّم «علیها» ای علی النّار «ملائکة» موکّلون و هم الزّبانیة التّسعة عشر و اعوانهم. «غِلاظٌ شِدادٌ» ای غلاظ الاقوال شداد الافعال. و قیل: غلاظ الخلقة شداد اقویاء، یعملون بارجلهم کما یعملون بایدیهم، لم یخلق اللَّه فیهم الرّحمة یدفع الواحد منهم بالدّفعة الواحدة سبعین الفا فی النّار لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ فی عقوبة الکفّار. وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ من غیر تأخیر و زیادة و نقصان. و دلّت الآیة علی وجوب الامر بالمعروف فی الدّین للاقرب فالاقرب.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ القول هاهنا مضمر ای یقال لهم یوم القیامة لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ اذ لا یقبل منکم الاعتذار، نظیره فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ. إِنَّما تُجْزَوْنَ بالآخرة ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فی الدّنیا.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً قرأ ابو بکر عن عاصم «نصوحا» بضمّ النّون و هو مصدر نصح نصحا و نصوحا، ای توبة ذات نصح و نصوح، تنصح صاحبها بترک العود الی ما تاب منه. و قراءة العامّة بفتح النّون مثل صبور و شکور و معناه: الخالص الصّادق. یقال: نصح الشی‌ء اذا خلص و نصح له: اخلص له القول. و قال الزّجاج: هو من النّصح و هو الخیاطة و المنصح و النّصاح الإبرة و النّصاح خیط الخیّاط کان التّوبة سمّیت نصوحا لانّها تخیط ما یخرق الذنب. و فی الخبر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «المؤمن واه راقع فطوبی لمن مات علی رقعه».

روی عن عمر رضی اللَّه عنه قال: التّوبة النّصوح ان یتوب ثمّ لا یعود الی الذّنب کما لا یعود اللّبن الی الضّرع. و قال الکلبی: التّوبة النّصوح ان یستغفر باللّسان و یندم بالقلب و یمسک بالبدن. و قال سعید بن جبیر: هی توبة مقبولة و لا تقبل ما لم یکن فیها ثلاث: خوف ان لا تقبل، و رجاء ان تقبل، و ادمان الطّاعات. و قال ابو بکر الورّاق: هی ان تضیق علیک الارض بما رحبت و تضیق علیک نفسک کتوبة الثّلاثة الّذین خلّفوا. و قال ابو بکر الزّقاق المصری: هی ردّ المظالم و استحلال الخصوم و ادمان الطّاعات. و قال ذو النّون: علامتها ثلاث: قلّة الکلام، قلّة الطّعام، و قلّة المنام. و قال سهل بن عبد اللَّه هی: توبة اهل السّنّة و الجماعة، لانّ المبتدع لا توبة له بدلیل‌

قوله (ص): «حجر اللَّه علی کلّ صاحب بدعة ان یتوب»

عَسی‌ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ ان تبتم. وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ ای یکفّر عنکم سیئاتکم فی یوم لا یخزی اللَّه النّبی، ای لا یذلّه و لا یهینه و لا یشوره فیما یشفع و لا یقع خلف فیما وعد المؤمنین من اللَّه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ لا یخزیهم ایضا. و قیل: تمّ الکلام علی النّبی ثمّ استأنف فقال: وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی‌ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ ای یحیط بهم نور اعمالهم اذا مشوا علی الصّراط. و قیل: اراد بقوله وَ بِأَیْمانِهِمْ ای و بایمانهم کتبهم الّتی فیها بشارتهم بالجنّة. و فی التّفسیر انّ انوارهم متفاوتة علی حسب اعمالهم منهم من یکون نوره الی مسافة بعیدة یسعی بین یدیه و منهم من نوره لا یتعدّی موضع قدمه و هذا عند جوارهم علی الصّراط. یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ انّما یقولون ذلک اذا طفئ نور المنافقین و یبقون فی الظّلمة فیخافون ان یطفأ نورهم ایضا.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ بالسّیف. وَ الْمُنافِقِینَ باللّسان و اظهار الحجّة.

وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ لا تلاینهم و لا تضعف فی مجاهدة الکفّار و مقاتلتهم و جدال المنافقین و محاجّتهم و اغلظ علیهم عاید علی الفریقین جمیعا، ثمّ اخبر تعالی عن مقامهم فی الآخرة و ما اعدّ لهم، فقال: وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. قیل: النّفاق امر مستتر فی القلب و لم یکن للنّبی (ص) سبیل الی ما فی القلوب من النّفاق و الاخلاص الّا بعد اعلام من قبل اللَّه تعالی فامر صلّی اللَّه علیه و سلّم بمجاهدة من علمه منافقا باعلام اللَّه ایّاه باللّسان دون السّیف لحرمة تلفّظه بالشّهادتین و ان یجری علیه احکام المسلمین ما دام کذلک الی ان یموت.

قوله: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ختم السّورة بما یعود الی اوّلها من وعظ نساء النّبی و اعلامهنّ انّ اتّصالهنّ برسول اللَّه (ص) لا یدفع عنهنّ العذاب کما لم یدفع و لم ینفع امرأة نوح و اسمها واعلة و امرأة لوط و اسمها واهلة، و انّما ینفع العمل الصّالح، کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما بالنّفاق و ابطان الکفر و افشاء اسرارهما. کانت امرأة نوح تقول انّه مجنون و تخبر الجبابرة بایمان من آمن به لیقتلوه و یفتنوه. و کانت امرأة لوط تخبر القوم اذا اتاه ضیف لیتعرّضوا له بالفجور و لم یکن خیانتهما فی الفرج، فقد عصم اللَّه انبیاء من ذلک. فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً ای لم یغنیا عن امرأتیهما من اللَّه دفع‌ عذاب. وَ قِیلَ ادْخُلَا ای قیل: لزوجتی نوح و لوط ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ ای یقال لهما فی القیامة. و ذکر بلفظ جمع المذکّر لانّهنّ لا ینفردن بالدّخول و اذا اجتمعا فالغلبة للذّکور. و کذلک قوله: مِنَ الْقانِتِینَ.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ نصب قوله امرأة فرعون بدلا من قوله مثلا. و یجوز ان یکون معناه ضرب مثلا بامرأة فرعون فلمّا حذف الباء نصب إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ قیل: لمّا آمنت امرأة فرعون امر بها فشدّت باربعة اوتاد و وضعت علی صدرها صخرة عظیمة، ف قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ فاراها اللَّه بیتها فی الجنّة من درّة و کانت الملائکة تظلّها باجنحتها و قیل: لمّا اتوها بالصّخرة: قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ فابصرت بیتها فی الجنّة من درّة و انتزع اللَّه روحها فالقیت الصّخرة علی جسد لیس فیه روح و لم تجد ألما من عذاب فرعون. وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ ای من کفره و شرکه، و قیل: من تعذیبه، و قیل: من جزاء اعماله و هو النّار.

وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ یعنی: اهل مصر، قوم فرعون، امر اللَّه تعالی ازواج النّبی (ص) بان یسلکن سبیلها فی الایمان و الصّبر للَّه و ترک الکفر باللّه.

وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا یعنی: نفخ جبرئیل بامرنا فیه، ای فی جیب درعها و قیل: فی فرجها، و قیل: فی عیسی من روحنا المخلوقة لنا. وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها یعنی: الشّرائع الّتی شرعها اللَّه للعباد بکلماته المنزلة. و قیل: صدّقت بعیسی و هو کلمة اللَّه قرأ ابو عمرو و یعقوب و حفص عن عاصم و کتبه علی الجمع، اراد الکتب الّتی انزلت علی ابراهیم و موسی و داود و عیسی علیهم السّلام. و قرأ الآخرون بکتابه علی التّوحید و المراد به الانجیل ای قبلته منه.

و کانت من القانتین المطیعین لربّها و قیل: یرید بالقانتین رهطها و عشیرتها فانّهم کانوا اهل صلاح مطیعین للَّه .

روی عن النّبی (ص) قال: «حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و آسیة امرأة فرعون.

و روی عن معاذ بن جبل: انّ النّبی (ص) دخل علی خدیجة و هی تجود بنفسها، فقال: أ تکرهین ما نزل بک یا خدیجة و قد جعل اللَّه فی الکره خیرا کثیرا، فاذا قدمت علی صراتک فاقرئهنّ منّی السّلام. قالت: یا رسول اللَّه و من هنّ؟ قال مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم، و حلیمة اخت موسی. فقالت بالرّفاء و البنین.