این سوره مجادله بیست و دو آیت است. چهار صد و هفتاد و سه کلمه و هزار و هفتصد و نود و دو حرف، و جمله به مدینه فرو آمده، بقول بیشتر مفسّران، کلبی گفت: مگر یک آیت که به مکه فرو آمده: ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ عطا گفت: ده آیت از اوّل سوره مدنی است و باقی سوره مکی. و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست، مگر یک آیت: أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ الآیة... و عن ابی بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة المجادلة کتب من حزب اللَّه یوم القیمة».
قوله: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها. این آیت در شأن خوله فرو آمد، دختر ثعلبة بن مالک الانصاری، و شوهر وی، اوس بن الصامت برادر عبادة بن الصامت الانصاری العقبی النقیب. و شرح قصه مجادله بر قول.
جمهور مفسران آن است که: اوس بن الصامت از اهل خویش وقتی کام خود طلب کرد، خوله سر باز زد و مراد وی بنداد. اوس مردی زود خشم بود، در وی نیز گفتهاند که پارهای خلل بود، اوس از سر آن خشم با وی گفت: «انت علیّ کظهر امّی» و این لفظ ظهار و ایلاء هر دو طلاق اهل جاهلیت بود، زنان خود را چنین طلاق دادندی.
اوس بعد از آنکه این سخن گفته بود، پشیمان شد با خوله گفت: «ما اظنّک الّا قد حرمت علیّ»! چنان دانم که تو بر من حرام گشتی؟! خوله از فراق بترسید و بانگ برآورد، گفت: و اللَّه ما ذاک طلاق و ائت رسول اللَّه فسله، و اللَّه که این طلاق نیست، رو برسول خدا و از وی بپرس تا شفا پدید آید. اوس گفت: من شرم دارم که از رسول خدا (ص) این مسأله پرسم، تو برو و بپرس. خوله برخاست و آمد بخانه عایشه، و رسول خدا (ص) در خانه عایشه بود، و عایشه سر مبارک رسول (ص) میشست. خوله گفت: «یا رسول اللَّه انّ زوجی اوس بن الصامت تزوّجنی و انا شابّة غنیّة ذات مال و اهل، حتی اذا أکل مالی و افنی شبابی و کبر سنّی ظاهر منّی». فقال رسول اللَّه (ص): «حرّمت علیه لا أری لک الیه سبیلا».
رسول خدا (ص) چون حدیث ظهار شنید، گفت: تو بروی حرام گشتی و نمیبینم ترا بوی راهی که بوی باز گردی. زن از حضرت رسول (ص) بازگشت، پارهای فراتر شد، حیران و گریان و همی گفت: «فالی من؟! فالی من؟! پس من کجا روم، بر که شوم؟! بازگشت، دیگر بار گفت: یا رسول اللَّه از وی فرزندگان خرد دارم، اگر بوی بگذارم، ضایع شوند، و اگر من دارم، بیکام شوند. «اشکو الی اللَّه فاقتی و وحدتی!»: بخدای مینالم از درویشی و تنهایی خویش. رسول (ص) همان سخن گفت که: «حرّمت علیه و لم اومر فی شأنک بشیء»
تو بروی حرام گشتی و در کار تو مرا چیزی نفرمودند.
خوله از سر سوز و تحیّر روی سوی آسمان کرد و گفت: «اللهم انّی اشکو الیک فانزل علی لسان نبیک». خداوندا بتو مینالم و در تو میزارم، فرو فرست به پیغمبر خویش در کار من ضعیفه حکمی. باز روی برسول آورد، گفت: «انظر فی امری جعلنی اللَّه فداک یا نبی اللَّه» آخر بنگر در کار من بیچاره یا رسول اللَّه که مادر و پدرم فداء تو باد. آن ساعت عایشه گفت: «اسکتی انّ رسول اللَّه یوحی الیه» خاموش باش ای خوله که وحی آمد برسول خدا. آن ساعت جبرئیل آمد و آیت آورد: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها اللَّه سخن آن زن شنید که با تو جدال در گرفته در کار شوهر خویش. عایشه گفت: «سبحان من وسع سمعه الاصوات ان کان لیخفی علی بعض کلامها فانزل اللَّه: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ... پاکست و بیعیب آن خداوند که او بهمه آوازها میرسد. من در گوشه خانه ببعضی آواز وی میرسیدم و ببعضی نه، رب العالمین از وراء هفت طبقه آسمان بسمع قدیم خود همه شنید و خبر داد که: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ.... و اوّل ظهار که در اسلام رفت این بود. قوله: الَّتِی تُجادِلُکَ ای تخاصمک فِی زَوْجِها ای فی امر زوجها» فحذف المضاف.
وَ تَشْتَکِی إِلَی اللَّهِ ای تظاهر ما بها من المکروه. و الاشتکاء: اظهار ما بالانسان من المکروه و الشکوی اظهار ما یصنعه غیره به، وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما ای مراجعتکما الکلام و التحاور: التجاوب، و هو رجع الکلام و جوابه اخذ من الحور و هو الرّجوع، یقول حار بعد ما کار. قوله: وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما لیس هذا تکرار لانّ الاوّل لما حکته من زوجها، و الثانی لما کان یجری بینها و بین رسول اللَّه و لانّ الاول ماض و الثانی مستقبل. إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ لکلامها بَصِیرٌ بحالها، و قیل: سمیع لاقوال العباد، بصیر بافعالهم، ثمّ ذمّ الظهار.
فقال: الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ قرأ ابن عامر و ابو جعفر و حمزة و الکسائی بفتح الیاء و الهاء و تشدید الظاء و الالف بعدها، و قرأ عاصم یظاهرون بضم الیاء و تخفیف الظاء مع الالف و کسر الهاء و قرأ الآخرون یظّهّرون بفتح الیاء و تشدید الظاء و الهاء من غیر الالف، و معنی الجمیع واحد. یقال: ظاهر و تظاهر و اظّاهر و اظّهّر.
ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ قراءة العامة بخفض التاء علی خبر ما و محلّه نصب کقوله: ما هذا بَشَراً، و قیل: تقدیره «ما هنّ بامّهاتهم» ای ما صرن معهم فی محل الامّهات إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ لا یعرف فی شرع، و زُوراً ای کذبا وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ عفا عنهم و غفر لهم حین بیّن لهم الکفّارة.
فصل
بدانکه سخن در ظهار بر دو ضرب است: یکی در بیان صورت ظهار و دیگر در بیان حکم ظهار، اما صورت ظهار آنست که: مردی از اهل تکلیف زن خویش را گوید: «انت علیّ کظهر امّی» اگر بجای «انت» جزئی از اجزای زن گوید، چنان که شعرک علیّ کظهر امّی» یدک، بطنک، رأسک. هر عضوی از اعضاء زن بجای «انت» شاید، و ظهار بود و اگر بجای علیّ منّی گوید، یا عندی، یا معی، ظهار بود و اگر صلت بگذارد و گوید: «انت کظهر امّی» ظهار بود. و اگر بجای ظهر عضوی دیگر گوید، چنان که: «انت علیّ کرأس امّی، کید امّی، کبطن امّی» ظهار بود، و اگر گوید: «کامّی» او «مثل امّی» کنایت باشد. اگر بقصد و نیت اعزاز و اکرام گوید، ظهار نباشد و اگر بقصد و نیت ظهار گوید، ظهار باشد.
و اگر بجای امّی «جدّة» گوید، یا «اخت» یا «عمّة» یا زنی از ذوات المحارم که تحریم وی او را مؤبّد بود، از جهت نسبت یا از جهت رضاع، ظهار باشد. اما حکم ظهار دو چیز است: تحریم و طی و وجوب کفّارت. حرام است بروی بزن رسیدن بعد از ظهار، تا آن گه که کفّارت کند و کفّارت بعود واجب شود. چنانک ربّ العزّة گفت: ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ.
اکنون خلافست میان علماء که عود چیست؟ شافعی گفت: عود آن است که بعد از ظهار زمانی برآید، چندان که ممکن باشد طلاق گفتن و فرقت جستن و نه طلاق گوید و نه فرقت جوید، آن گه عود حاصل گشت و کفّارت لازم شد. اگر بعد از ظهار در آن حال طلاق گوید، یا یکی را از ایشان مرگ رسد، کفّارت واجب نشود که عود حاصل نیاید.
ابن عباس گفت در تفسیر یعودون قال: یندمون فیرجعون الی الالفة. و ذلک لانّ العود للقول هو المخالفة، یقال: عاد فلان لما قال، ای رجع عمّا قال، هذا یوافق قول الشافعی رجع، و ذلک لأنّ قصده بالظهار التحریم فاذا امسکها علی النکاح و لم یطلّق قد خالف قوله، و رجع عمّا قال فتلزمه الکفّارة. و قال اهل الظاهر: العود هو اعادة لفظ الظهار، و معنی قوله: ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا ای الی ما قالوا فان لم یکرّر اللفظ، فلا کفّارة علیه، و هو قول «ابی العالیة»: و ذهب قوم الی ان الکفّارة تجب بنفس الظهار، و معنی العود هو العود الی ما کانوا علیه فی الجاهلیة من نفس الظهار، یعنی: اذا عاد الرجل فی الاسلام الی مثل ذلک القول لزمته الکفّارة و هو قول مجاهد و الثوری و قال قوم: المراد من العود هو الوطی، و هو قول الحسن و قتاده و طاوس و الزهری. و قالوا: لا کفّارة علیه ما لم یطأها، و قال قوم: هو العزم علی الوطی و هو قول مالک و اصحاب الرأی. قوله: فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ ای رقبة مؤمنة، لانّ اللَّه سبحانه قیّد الرقبة بالایمان فی کفّارة القتل و اطلق فی هذا الموضع.
و من حکم المطلق ان یحمل علی المقیّد. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ای من قبل ان یتجامعا. فالجماع محرّم علی المظاهر، حتی یکفّر فان وطیء قبل التکفیر فقد فعل محرّما و لا یسقط عنه الکفّارة، بل یأتی بها علی وجه القضاء کما لو اخّر الصلاة عن وقتها فانه لا یسقط عنه اتیانها، بل یلزمه قضاؤها و سواء کفّر بالاعتاق او الصیام او الاطعام، فانّه یجب علیه تقدیم الکفّارة علی الوطی. و قال ابو حنیفة: «ان کفّر بالاطعام جاز له ان یطأ ثم یطعم، لانّ اللَّه تعالی قیّد العتق و الصوم بما قبل المسیس و قال فی الاطعام: فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً و لم یقل من قبل ان یتماسّا و عند الآخرین الاطلاق فی الاطعام، محمول علی المقید فی العتق و الصیام.
فهذا حکم و طی المظاهر، امّا غیر الوطی من القبلة و التلذّذ، فانّه لا یحرّم قبل التکفیر فی قولی اکثر العلماء و هو قول حسن و سفیان. و اظهر قول الشافعی کما انّ الحیض یحرّم الوطی دون سائر الاستمتاعات، و ذهب بعضهم الی انّه یحرّم جمیعها لانّ اسم التماس تناول الکل، ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ ای ذلکم التغلیظ فی الکفّارة تؤمرون به و تخبرون بان فرضکم ذلک.
فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ فان افطر یوما متعمّدا او نسی النیة یجب علیه استیناف شهرین، و ان افطر بعذر المرض او السفر، ففیه القولان: و ان تخلل صوم الشهرین زمان لا یصحّ فیه الصوم، کالعیدین و ایام التشریق و ایام شهر رمضان ینقطع التتابع و یجب الاستیناف. و ان وطیء المظاهر فی الشهرین ان وطئها نهارا بطل التتابع و علیه الاستیناف، و ان وطئها لیلا لم یبطل التتابع. و قال ابو حنیفة: سواء وطیء لیلا او نهارا، فانّه یبطل التتابع و علیه الاستیناف.
فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ یعنی: المظاهر اذا لم یستطع الصوم لمرض او کبر او فرط شهوة و لا یصبر عن الجماع، یجب علیه اطعام ستین مسکینا.
روی ان النبی (ص) قال لخولة بنت ثعلبة حین جاءته مریه، یعنی زوجها: فلیعتق رقبة. قالت: و الذی بعثک بالحق ما عنده رقبة و لا یملکها. قال: فلیصم شهرین متتعابعین، فقالت: و الذی بعثک بالحق لو کلّفته ثلاثة ایام ما استطاع.
قال مریه: فلیطعم طعام ستّین مسکینا. قالت: و الذی بعثک بالحق ما یقدر علیه. قال مریه: فلیذهب الی فلان بن فلان فقد اخبرنی ان عنده شطر تمر صدقة فلیأخذه صدقة علیه ثمّ لیتصدّق به علی ستّین مسکینا. و فی روایة اخری: لمّا نزل فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ انقطع الکلام دعا رسول اللَّه (ص) اوسا فقرأها علیه، قال اوس: ما املک رقبة، فنزل الصیام و انقطع الکلام، فقرأها علیه
و قال اوس: انّی اذا لم آکل فی یوم مرارا اصابنی دوران، فنزل الاطعام، فقرأها علیه فقال: لقد بتنا طاوئین اللّیلة. فقال: اذهب الی بنی زریق، یعنی قبیلة من الانصار، فخذ صدقتهم فاطعم منها ستّین مسکینا و کل الباقی مع اهلک.
و روی انّ رسول اللَّه (ص) اتی بخمسة عشر صاعا فاعطاه اوسا فقال تصدّق به.
و روی انّ المجادلة أتت یوما عمر بن الخطاب فسألته حاجة و اغلظت له فی الکلام شدیدا.
فنهاها الناس و اغلظوا لها و قالوا لها: ترفعین صوتک علی امیر المؤمنین؟ فنهاهم عمر فقال: دعوها فانّها امرأة سمع اللَّه قولها من فوق سبع سماوات.
ذلک لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ ای ذلک الحکم، و قیل: فرض ذلک لتؤمنوا باللّه و رسوله و لا تستعملوا احکام الجاهلیة. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یعنی: ما وصف من الکفّارات و الظهار. و اصل الحدّ المنع و الحدّاد البوّاب یمنع الناس. و أخذ احداد المرأة من امتناعها من التبعّل و الزینة. وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ لترکهم العمل بهذا الحکم.
إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. المحادّة المشاقّة و المخالفة، و هی ان تکون فی حدّ و شقّ و صاحبک فی حدّ و شقّ. کُبِتُوا ای اخزوا و هزموا، کقوله: «او یکبتهم» و یقال: کبته لوجهه. کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کفّار الامم الخالیة الّذین حادّوا اللَّه و رسوله. و قیل: اخزوا یوم الخندق بالقتل و الهزیمة و ردّ کیدهم فی نحورهم کما اخزی الکفّار قبلهم. وَ قَدْ أَنْزَلْنا اوحینا الی محمد (ص) آیاتٍ بَیِّناتٍ یعنی: القرآن المبین فیه الحلال و الحرام و الاحکام. و قیل: أَنْزَلْنا آیاتٍ فیمن حادّ اللَّه و رسوله من قبلهم فیما فعلنا بهم من الاهلاک. وَ لِلْکافِرِینَ فی الدّنیا و الآخرة عَذابٌ مُهِینٌ یذلّهم و یخزیهم.
یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ یحییهم و یحشرهم، جَمِیعاً فی حالة واحدة، فَیُنَبِّئُهُمْ یخبرهم بِما عَمِلُوا من خیر و شرّ لیعلموا وجوب الحجة علیهم، أَحْصاهُ اللَّهُ ای احاط علمه بتفصیل اعمالهم و وَ نَسُوهُ ای و قد سهوا عنه، ناسین ما قدّمت ایدیهم. و قیل: نَسُوهُ ای ترکوا العمل به و بما امروا وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ لا یغیب عنه شیء، و قیل: یشهد علیهم فلا یستطیعون ردّها دفعا و انکارا.
أَ لَمْ تَرَ ای الم تعلم؟ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لا یعزب عن علمه شیء ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ ای ما یقع من مناجاة ثلاثة، فیکون النجوی بمعنی الاسرار و هو مصدر علی وزن فعلی، مشتق من النجوة و هی المرتفع من الارض، لبعد الحاضرین عنها. و قیل: النجوی القوم، المتناجون، کقوله: «و إذ هم نجوی» و قوله: ثَلاثَةٍ خفض باضافة النجوی الیه. و یجوز ان یکون خفضا لانّها من نعت النجوی: إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ بالعلم یعلم نجویهم. وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ خفض لاتّباعه الثلاثة و الخمسة. و قرأ یعقوب: اکثر بالرفع ردّا علی محل من نجوی کقوله: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ» و «لا طائر» فی قراءة من رفعها. أَیْنَ ما کانُوا من السماء و الارض ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ توبیخا لهم و تأکیدا للحجة علیهم. إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ لا یخفی علیه شیء و سبب نزول هذه الآیة ثلاثة نفر مضی ذکرهم فی سورة الزخرف.
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوی این آیه در شأن جهودان و منافقان فرو آمد که میخواستند که پیوسته رنجی و اندوهی بر دل مسلمانان مینهند. قومی ازین منافقان فراهم مینشستند و پوشیده با یکدیگر سخن میگفتند و پنهان از مسلمانان بنا صواب رازها میگفتند، چون مسلمانان را میدیدند، با یکدیگر بچشم مینمودند. و با مسلمانان مینگرستند و چنان مینمودند که مادر حق شما آن میدانیم که اگر شما بشنوید اندوهگن شوید. و مسلمانان را تهمت در دل میافتاد در حق برادران و خویشان که در غزاها بودند میگفتند: مگر اینان خبری از قتل و مرگ شنیدهاند و بر از با یکدیگر میگویند، و بیکدیگر بچشم همی نمایند که هیچ مگویید؟ و مسلمانان به این معنی دلتنگ همیگشتند. و مقصود منافقان در آن راز باطل همین بود که مسلمانان را تهمتی در دل افکنند و اندوهگن کنند پس تا آن گه که آن قوم از غزاها باز میگشتند و بسلامت بوطن خود میرسیدند، ایشان در اندوه میبودند. آخر این مسلمانان شکایت کردند برسول خدا (ص) از این احوال و رسول ایشان را فرمود که: نیز براز سخن مگویید و با یکدیگر به این معنی منشینید.
ایشان فرمان رسول بر کار نمیگرفتند و باز بر مناجات باطل خود باز میگشتند، تا در شأن ایشان این آیه آمد که: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوی ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ ای یرجعون الی المناجاة التی نهوا عنها. وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ ای بالمعصیة و الظلم وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ. یعنی: و بما یصیرون عاصین للرسول اذا کان نهاهم عن ذلک، و قیل: یوصی بعضهم بعضا بمعصیة الرسول فی نجویهم و یقول بعضهم لبعض: خالفوا امره، و قرأ حمزة «و ینتجون» تقول: تناجینا و انتجینا بمعنی واحد، و تقول: ناجیت فلانا و نجوته بمعنی واحد، و هو نجی و انا نجیه. وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ هؤلاء قوم الیهود، کانوا یدخلون علی النبی (ص) و یقولون السام علیک و السام الموت، و هم یوهمونه
انّهم یقولون السلام علیک، و کان النبی (ص) یردّ علیهم فیقول: علیکم!
فاذا خرجوا، قالوا: لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ یعنی: لو کان هذا نبیا، لعذّبنا اللَّه بما نقول. قال اللَّه تعالی ردّ علیهم. حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ ای کافیهم عذاب جهنم. یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ المنقلب و المأوی.
روی عن ابن ابی ملیکة عن عائشة «انّ الیهود اتوا النبی (ص) فقالوا: السام علیک یا محمد. قال: و علیکم. ففطنت عائشة فقالت: علیکم السام و اللعنة یا اولاد القردة و الخنازیر. فقال رسول اللَّه: مهلا یا عائشة، علیک بالرفق، و ایاک و العنف و الفحش، ان اللَّه یبغض الفحش و التفحش». قالت: أ و لم تسمع ما قالوا؟ قال: «أ و لم تسمعی ما قلت؟ رددت علیهم! فیستجاب بی فیهم و لا یستجاب لهم فیّ».
و قال رسول اللَّه (ص): اذا سلّم علیکم اهل الکتاب، فقولوا: و علیکم
ثمّ انّ اللَّه تعالی نهی المؤمنین ان یتناجوا فیما بینهم کفعل المنافقین و الیهود. فقال: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ کفعل المنافقین. و قال مقاتل: هذا خطاب للمنافقین، یعنی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فی الظاهر بلسانهم إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی ای بما ثبّت فی القلوب من طاعة اللَّه وَ التَّقْوی ای بالعفاف عمّا حرّم اللَّه عزّ و جل. ثم خوّفهم. فقال: وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ای تجمعون بعد الموت فتردّون الی حکمه.
إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ ای النجوی بالاثم و العدوان من فعل الشیطان و تزیینه و تسویله، لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا. حزنه و احزنه واحد، ای لیغمّ مؤمنی الصحابة به بما یتوهمون انه لوقوع بلیّة و مصیبة. وَ لَیْسَ الشیطان و لا نجویهم فیما بینهم بضار المؤمنین، شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ بعلمه و قضائه و قدره.
و قیل: لا یضرّهم شیئا الّا اذا اراد اللَّه ذلک: وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ای فلیفوّضوا امورهم الیه و لیثقوا به و قیل: فی معنی قوله: إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ هو احلام النوم التی یراها الانسان فی نومه فیحزنه. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص) قال: «اذا کنتم ثلاثة فلا یتناجی اثنان دون الثالث، فانّ ذلک یحزنه».
و فی روایة: «الّا ان یستأذنه».