میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۹- سورة الحجرات‏ » ۱ - النوبة الثانیة

از سورة الحجرات تا آخر قرآن مفصل گویند و به‌ قال النبی (ص) ان اللَّه اعطانی السبع الطول مکان التوریة و اعطانی المایین مکان الانجیل و اعطانی مکان الزبور المثانی و فضلنی ربی بالمفصل.

و فی روایة اخری قال (ص): انی اعطیت سورة البقرة من الذکر الاول و اعطیت طه و الطواسین من الواح موسی علیه السلام و اعطیت فواتح الکتاب و خواتیم البقرة من تحت العرش و المفصّل نافلة.

بدان که این سورة هزار و چهار صد و هفتاد و شش حرف است و سیصد و چهل و سه کلمت و هفده آیت. جملة بمدینة فرو آمد بر قول جمهور مفسران. ابن عباس گفت مگر یک آیت: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‌، این یک آیت بمکه فرود آمد و باقی بمدینه. و درین سورة ناسخ و منسوخ نیست. و در فضیلت سورة ابیّ کعب روایت کند از

مصطفی (ص) قال: من قرأ سورة الحجرات اعطی من الاجر عشر حسنات بعدد من اطاع اللَّه و من عصاه.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، قرأ یعقوب: لا تقدّموا بفتح التاء و الدال من التقدم ای لا تتقدموا و قرأ الآخرون بضم التاء و کسر الدال من التقدیم و هو لازم بمعنی التقدّم. تقول العرب قدم فلان بین یدی الامیر اذا سبقه بالکلام و غیره و قدّمت فلانا و تقدمته و قدمته خفیفة بمعنی واحد و یجوز ان یکون متعدیا فیکون المفعول محذوفا و المعنی لا تقدموا القول و الفعل بین یدی رسول اللَّه (ص). قال ابن عباس: نهوا ان یتکلّموا بین یدی کلامه بل علیهم ان یصغوا و لا یتکلموا. علماء تفسیر مختلف‌اند در معنی این آیت و در سبب نزول. حسن گفت معنی آنست که «لا تذبحوا» قبل ذبح النبی (ص)، و سبب آن بود که جماعتی روز عید اضحی قربان کردند پیش از آن که رسول نماز عید کرد و قربان، پس این آیت فرود آمد و رسول ایشان را فرمود تا اعادت قربان کردند و فی الخبر عن البراء بن عازب قال خطبنا النبی (ص) یوم النحر، قال ان اوّل ما نبدأ به فی یومنا هذا ان نصلّی ثم نرجع فننحر فمن فعل ذلک فقد اصاب سنّتنا و من ذبح قبل ان نصلّی فانما هو لحم عجله لاهله لیس من النسک فی شی‌ء.

قومی گفتند این آیت در روزه روز شک فرو آمد و المعنی لا تصوموا قبل ان یصوم نبیکم. و فی ذلک ما روی مسروق قال: دخلنا علی عائشة فقالت یا جاریة خوضی شرابا، فخاضت فقالت لهم ذوقوا فانّی لو کنت مفطرا لذقت لکم قالوا نحن صیام قالت و ما صومکم، قالوا ان کان من رمضان ادرکناه و ان لم یکن منه تطوّعناه، فقالت انما الصوم صوم الناس و الفطر فطر الناس و الذبح ذبح الناس و انی صمت الشهر فادرکنی رمضان و ان ناسا کانوا یصومون حتی نزلت هذه الایة. مقاتل بن حیان گفت: سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدا جمعی یاران بیست و هفت کس بزمین تهامه فرستاد، منذر بن عمرو الانصاری بریشان امیر کرد، چون به بئر معونه رسیدند قومی مشرکان بنی عامر بر ایشان رسیدند و همه را بکشتند مگر سه کس بازگشتند تا رسول خدا را از آن حال خبر کنند، چون بدر مدینه رسیدند، دو مرد را دیدند از قبیله بنی عامر که از نزدیک رسول خدا میآمدند. ایشان آن دو مرد را بی‌دستوری رسول بکشتند و رسول کشتن ایشان بی‌دستوری کراهیت داشت و در شأن ایشان آیت آمد که: لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، ای لا تقضوا امرا دون اللَّه و رسوله. بی‌دستوری و بی‌فرمان رسول هیچ کار پیش مگیرید و هیچ حکم مکنید، در هیچ شرع از شرایع دین از قتل و قتال و غیر آن. و روی عن ابن عباس: قال معناه: لا تقولوا خلاف الکتاب و السنة و قیل معناه لا تمشوا بین یدی رسول اللَّه و کذلک بین یدی العلماء فانهم ورثة الانبیاء، دلیله ما

روی عطاء عن ابی الدرداء قال رآنی رسول اللَّه (ص) امشی امام ابو بکر فقال تمشی امام من هو خیر منک فی الدنیا و الآخرة ما طلعت الشمس و لا غربت علی احد بعد النّبیّین و المرسلین خیر او افضل من ابی بکر

وَ اتَّقُوا اللَّهَ فی تضییع حقه و مخالفة امره، إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ، لاقوالکم، عَلِیمٌ بافعالکم و احوالکم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ در خبر است که قوم بنی تمیم رسیده بودند بحضرت نبوت و میخواستند که یکی را بر ایشان مهتر کنند تا امیر ایشان باشد. بو بکر یکی اختیار کرد نام وی قعقاع بن معبد. عمر خطاب دیگری اختیار کرد نام وی اقرع بن حابس. بو بکر گفت: مخالفت من خواستی باین اختیار که کردی. عمر گفت: من مخالفت تو نخواستم. سخن میان ایشان دراز گشت و خصومت در گرفتند و بآواز بلند سخن گفتند.

انس بن مالک گفت: کاد الخیران ان یهلکا. آن گه در شأن ایشان آیت آمد که: لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ، بو بکر گفت: آلیت علی نفسی ان لا اکلّم النبی (ص) ابدا الا کاخی السرار، سوگند یاد کردم که از این هرگز با رسول خدا سخن بلند نگویم، مگر چنانک با همرازی پنهان سخن گویند و عمر بعد از آن با رسول سخن چنان نرم گفتید که رسول دشوار توانستی شنید. انس مالک گفت ثابت بن قیس بن شماس خطیب رسول بود که خطباء عرب را جواب دادی در مجلس رسول.

و در مجمع عرب آن روز که این آیت فرو آمد بترسید و در خانه نشست دلتنگ و اندوهگن گریان و زاری‌کنان و میگفت انا الذی ارفع صوتی فوق صوت النبی و انا من اهل النار.

مگر این آیت بشأن من فرود آمد که من آواز بلند میدادم بحضرت نبوت. آه که اعمال من حابط شد و من از آتشیانم و این سخن از بهر آن میگفت که کان جهوری الصوت و فی اذنیه وقر، گوش وی گران بود و سخن بلند گفتید پس باین سبب از حضرت رسول بازماند و خانه بر خود زندان کرد. این قصه با رسول گفتند، رسول برخاست و بر خانه وی آمد و او را ببهشت اعظم بشارت داد. گفت: بل انت من اهل الجنة.

و روی انه قال یا رسول اللَّه لقد خشیت ان اکون قد هلکت قال لم؟ قال نهی اللَّه ان نحبّ ان نحمد بما لم نفعل و انا رجل احب الحمد و نهانا ان نرفع اصواتنا فوق صوتک و انا رجل جهر الصوت و نهانا عن الخیلاء و انا رجل احب الجمال، فقال یا ثابت اما تحبّ ان تعیش حمیدا و تقتل شهیدا، فقتل یوم الیمامة.

قال سلیمان بن حرب ضحک انسان عند حمّاد بن زید و هو یحدّث بحدیث عن رسول اللَّه، فغضب حمّاد و قال انی اری رفع الصوت عند حدیث رسول اللَّه (ص) و هو میت کرفع الصوت عنده و هو حی و قام و امتنع عن الحدیث ذلک الیوم، وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ، ای لا تخاطبوه باسمه و کنیته کما یخاطب بعضکم بعضا، بل خاطبوه بالنبوة و الرسالة بتوقیر و تعظیم و قولوا یا نبی اللَّه یا رسول اللَّه کقوله: لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً. أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ، یعنی لئلا تحبط اعمالکم لان ذلک اذا کان عن قصد بعد النهی کفر لان فیه استخفاف النبی‌ و ذلک محبط، وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ انّه محبط. ابن عباس گفت: پس از آنکه این آیت فرو آمد، یاران همه متأدّب گشتند و بحضرت رسول بتعظیم و توقیر نشستند و سخن نرم گفتند. رب العالمین آن بپسندید، و ایشان را در آن بستود و وعده ثواب نیکو داد، گفت: إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ، اجلالا له، أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی‌، ای اخلصها و اختبرها کما یمتحن الذهب بالنار، فیخرج خالصا، و قوله للتقوی، اللام لام العاقبة ای ادّی الامتحان الی التقوی، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ، لذنوبهم، وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ لطاعاتهم.

روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) لن یزال قلب ابن آدم ممتلئا حرصا الّا الذین امتحن اللَّه قلوبهم للتقوی، قال راوی الحدیث فلقد رأیت رجلا من اصحاب رسول اللَّه (ص) یرکب الی زراعة له و انّها منه علی فراسخ و قد أتی علیه سبعون سنة.

و روی انه قال (ص) لا یزال قلب ابن آدم جدیدا فی حب الشی‌ء و ان التقت ترقوتاه من الکبر الا الذین امتحن اللَّه قلوبهم للتقوی و هم قلیل.

إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ، قراءة العامة بضم الجیم، و قرأ ابو جعفر بفتح الجیم و هما لغتان و هی جمع الحجر و الحجر جمع الحجرة و هی جمع الجمع.

الحجرة المکان یتحجر المرء لنفسه یمنع غیره من مشارکته فیه مشتقة من الحجر و هو الحبس.

ابن عباس گفت: این آیت در شأن قومی فرو آمد از قبیله بنی العنبر و هم حی من بنی عمرو بن تمیم. رسول خدا لشکری فرستاد بایشان و عیینة بن حصن الفزاری را بر ایشان امیر کرد. چون دانستند که عیینة نزدیک رسید، عیال و فرزندان بگذاشتند و خود بگریختند. عیینة فرزندان ایشان برده گرفت و بمدینة آورد، بعد از آن پدران ایشان آمدند و فدا آوردند تا فرزندان را باز خرند، وقت مهاجرت بود چون در مدینة آمدند و رسول خدا آن ساعت در حجره بود در خلوت و در قیلولة. فرزندان چون پدران خود را دیدند، فرا ایشان زاریدند و بگریستند. ایشان در آن وقت بشتافتند بدر حجره رسول و بآواز بلند میگفتند یا محمد اخرج الینا، رسول در قیلوله بود، بآواز ایشان از خواب بیدار گشت و بیرون آمد: ایشان گفتند یا محمد فادنا عیالنا، عیال ما بما باز فروش. جبرئیل آن ساعت فرو آمد، گفت: یا محمد ملک میفرماید که هم از ایشان حاکم ساز تا این حکم کند، رسول گفت راضی باشید که سبرة بن عمرو که بر دین شماست بر شما حکم کند، ایشان گفتندی راضی باشیم، سبرة گفت: عمّ من حاضر است و او مه من است تا وی حکم کند و هو الاعور بن بشامة. رسول وی را فرمود تا حکم کند اعور گفت یک نیمه ایشان آزاد کنی بی‌فدا و یک نیمه را فدا دهند. رسول خدا گفت فعلت و رضیت. این آیت در شأن ایشان فرو آمد.

ابن عباس گفت: لو انهم صبروا حتی یخرج الیهم، رسول اللَّه (ص) لاطلق اسراهم کلهم بغیر فدی و قوله: أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ فیه قولان احدهما: لا یفعلون فعل العقلاء لقلّة اناتهم و کثرة تهورهم، فان النبی (ص) لم یکن یحتجب عن الناس الا فی وقت یخلو فیه بامر نفسه، فمن أزعجه عن ذلک کان منسوبا الی قلة العقل و سوء الادب. و الثانی: لا یعلمون عظم حرمتک و ان الصبر خیر لهم، لانک کنت تعتقهم جمیعا.

و روی ان وفد بنی تمیم جاءوا الی النبی (ص) فنادوا علی الباب یا محمد اخرج الینا فان مدحنا زین و ان ذمنا شین. قال فسمعها رسول اللَّه (ص)، فخرج علیهم و هو یقول انما ذلکم اللَّه الذی مدحه زین و ذمه شین، قالوا نحن ناس من تمیم جئنا بشاعرنا و خطیبنا لنشاعرک و نفاخرک، فقال (ص) ما بالشعر بعثت و لا بالفخار امرت، و لکن هاتوا. فقال الزبرقان بن بدر. لشباب من شبانهم قم فاذکره فضلک و فضل قومک، فقال الحمد للَّه الذی جعلنا خیر خلقه فآتانا اموالا نفعل فیها ما نشاء فنحن خیر اهل الارض و من اکثرهم عدة و مالا و سلاحا، فمن انکر علینا قولنا فلیأت بقول هو احسن من قولنا و فعال خیر من فعلنا. فقال رسول اللَّه (ص) لثابت بن قیس بن شماس و کان خطیب رسول اللَّه قم فاجبه فقال الحمد اللَّه احمده و استعینه و أومن به و اتوکل علیه و اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا المهاجرین من بنی عمه احسن الناس وجوها و اعظمها احلاما فاجابوه و الحمد للَّه الذی جعلنا انصاره و وزراء رسوله و عزّا لدینه، فنحن نقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا اللَّه، فمن قالها منع منّا ماله و نفسه و من اباها قتلناه و کان زعمه فی اللَّه علینا هیّنا، اقول قولی هذا و استغفر اللَّه للمؤمنین و المؤمنات. فقال الزبرقان لشاب من شبانهم قم یا فلان فقل ابیاتا تذکر فیها فضلک و فضل قومک فقام الشاب، فقال:

نحن الکرام فلا حیّ یعادلنا

منّا الرؤس و فینا یقسم الربع‌

و نطعم الناس عند القحط کلهم

من السدیف اذا لم یونس القرع‌

اذا ابینا فلا یأبی لنا احد

انّا کذلک عند الفخر نرتفع‌

قال: فارسل رسول اللَّه (ص) الی حسان بن ثابت فلما جاء امره لیجیبه فقال حسان:

ان الذوائب من فهر و اخوتهم

قد شرّعوا سنة للناس تتبع‌

یرضی بها کل من کانت سریرته

تقوی الاله و کل الخیر یصطنع

قال فقام الا قرع بن حابس، فقال ان محمد المؤتی له و اللَّه ما ادری ما هذا الامر تکلم خطیبنا فکان خطیبهم احسن قولا و تکلم شاعرنا فکان شاعرهم اشعر و احسن قولا. ثم دنا من النبی (ص) فقال اشهد ان لا اله الا اللَّه و انک رسوله فقال له النبی (ص): ما یضرّک ما کان قبل هذا، ثم اعطاهم (ص) و کساهم.

قوله: وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ، ای لو صبروا عما فعلوا و انظروا خروجک، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ، فی دینهم بما ینالون من الثواب فی تعظیم نبی اللَّه و فی دنیاهم بما یکون فی ذلک من الدلالة علی وفور عقلهم باستعمال السکینة و الوقار، وَ اللَّهُ غَفُورٌ، ای مع هذا غفور لمن تاب منهم، رَحِیمٌ فی قبول التوبة.

قال ابو عبید قاسم بن سلام ما دققت الباب علی عالم قط کنت البر حتی یخرج الیّ لقوله عز و جل: وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ... الایة.

قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ، این آیت در شأن ولید بن عقبة بن ابی معیط فرو آمد که رسول خدا او را فرستاد بوفد بنی المصطلق، تا از ایشان زکاة ستاند، آن قوم چون خبر رسید بایشان که ولید میآید بطلب زکاة، تعظیم فرمان خدای را و حرمت داشت فرستاده رسول را همه سلاح در کردند و بشادی و رامش باستقبال وی بیرون آمدند. ولید چون ایشان را بر آن صفت دید بترسید پنداشت که ایشان بقصد خون وی بیرون آمدند، از آن ترس هم از راه بازگشت با مدینه و رسول را گفت آن قوم مرتد گشتند، زکاة ندادند و قصد خون من کردند. رسول از ایشان در خشم شد و خواست که لشکر فرستد بغزاء ایشان، قومی از ایشان در رسیدند و احوال معلوم کردند، بر خلاف آنکه ولید گفت. رسول ایشان را متهم داشت، خالد ولید با جماعتی بایشان فرستاد تا از حال ایشان بر رسد و حقیقت آن باز داند. خالد رفت و ایشان را بر ایمان و طاعت دید و بر بانگ نماز و جماعت و مال زکاة جمع کرده و فرمان خدای و رسول در آن بجای آورده، خالد حال و قصه ایشان با رسول نمود و در شأن ولید بن عقبه آیت آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ، ای ان جاءکم کاذب بخبر یعظم وقعه فی القلوب، فَتَبَیَّنُوا، ای قفوا حتّی یتبین لکم ما جاء به اصدق هو ام کذب، أَنْ تُصِیبُوا، یعنی کی لا تصیبوا بالقتل و القتال، قَوْماً، برءاء بِجَهالَةٍ منکم بحالهم، فَتُصْبِحُوا عَلی‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ علی عجلتکم و کان النبی (ص) یقول التبین من اللَّه، و العجلة من الشیطان، و قال بعض المفسرین دلّت هذه الایة ان خبر الواحد العدل یجب العمل به لان اللَّه تعالی امر بالتثبت فی خبر الفاسق و لو تثبّتنا فی خبر العدل لسوّینا بینهما.

و قال ابن عباس: ردّ رسول اللَّه شهادة رجل فی کذبة واحدة و قال: انّ شاهد الزور مع العشّار فی النار. و قال (ص) من شهد بشهادة زور فعلیه لعنة اللَّه و من حکم بین اثنین فلم یعدل بینهما، فعلیه لعنة اللَّه و ما شهد رجل علی رجل بالکفر الا باء به احدهما ان کان کافرا فهو کما قال و ان لم یکن کافرا فقد کفر بتکفیره ایاه.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ، فاتقوا ان تقولوا باطلا فان اللَّه یخبره و یعرفه احوالکم فتفضحوا لَوْ یُطِیعُکُمْ الرسول، فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ مما تخبرونه به فیحکم برأیکم لکان یخطی فی افعاله کما لو قبل من الولید فقتل و قتلتم و اخذ المال و اخذتم، لَعَنِتُّمْ، ای لأثمتم و هلکتم. العنت الهلاک و الوقوع فیما لا مخلص منه. قال اللَّه تعالی: ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ و قال تعالی: عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ. وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ، فجعله احبّ الادیان الیکم، وَ زَیَّنَهُ، ای حسّنه، فِی قُلُوبِکُمْ، حتی اخترتموه و تطیعون رسول اللَّه و ذلک بتوفیقه ایّاکم و المعنی و لکن اللَّه حبّب الیکم الایمان فاطعتموه فوقاکم اللَّه العنت، وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ، ای بغّض الیکم الجحود باللّه و الرسول، وَ الْفُسُوقَ، یعنی الکذب و النفاق و العصیان، جمیع معاصی اللَّه، أُولئِکَ، ای اهل هذه الصفة، هُمُ الرَّاشِدُونَ المهتدون.

فَضْلًا مِنَ اللَّهِ، ای کان هذا فضلا من اللَّه، وَ نِعْمَةً، رحمة، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ، بکرامة المؤمنین، حَکِیمٌ فیما جعل فی قلوبهم حبّ الایمان و بغض الکفر و الفسوق و العصیان.

قوله: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا، سعید جبیر گفت و مجاهد که این آیت در شأن دو قبیله انصار فرو آمد: اوس و خزرج، که در عهد رسول خلاف در میان ایشان افتاد و بهم برآویختند و یکدیگر را زخم کردند بدست و چوب و نعلین، رسول خدا این آیت بر ایشان خواند و میان ایشان صلح افکند. قال ابن بحر القتال لا یکون بالنعال و الایدی و انما هذا فی المنتظر من الزمان، ابن بحر گفت: اللَّه تعالی درین آیت ذکر قتال و مقاتله کرد و جنگی که در آن دست زدن و نعلین زدن بود، آن را قتال نگویند، پس مراد باین آیت اهل بغی‌اند که در روزگار پدید آیند و قتال با اهل عدل کنند، حکم ایشان اینست که اللَّه فرمود: فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما، یعنی ادعوهما الی کتاب اللَّه و الرضا بما فیه لهما و علیهما، فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری‌، و ابت الاجابة الی حکم کتاب اللَّه، فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی‌ءَ ای ترجع، إِلی‌ أَمْرِ اللَّهِ فی کتابه فَإِنْ فاءَتْ ای رجعت الی الحق، فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ، بحملها علی الانصاف و الرضا بحکم اللَّه وَ أَقْسِطُوا، ای اعدلوا، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ بدان که اهل بغی ایشانند که بر امام عدل خروج کنند و از فرمان وی بیرون شوند. و در ایشان سه چیز موجود بود: یکی آنست که جمعی انبوه باشند با قوت و با شوکت. دیگر آنست که خود را تأویلی نهند محتمل. سوم آنست که امامی نصب کنند و مقتدای خود سازند، چون این سه شرط در ایشان مجتمع شد اهل بغی باشند، حکم ایشان آنست که امام اهل عدل نخست ایشان را باطاعت خود خواند، اگر ظلامه‌ای ظاهر کنند که بر ایشان میرود، از ایشان دفع کند و دست ظالم از ایشان کوتاه کند و اگر ایشان را ظلامه‌ای نباشد و رنجی نبود و بر بغی خویش مصرّ باشند امام عدل با ایشان قتال کند، تا بقهر ایشان را باطاعت آرد و در قتال ایشان هر که پشت بداد، روا نیست که از پی وی روند و قصد وی کنند. و اسیر که در دست اهل عدل آید روا نیست که او را بکشند و مجروحی که بیفتد، روا نیست که او را تمام بکشند. امیر المؤمنین علی (ع) در حرب جمل منادی را فرمود تا ندا کرد: الا لا یتبع مدبرا و لا یوقف علی جریح.

و در حرب صفین اسیری آوردند پیش علی (ع). علی گفت: لا اقتلک صبرا انی اخاف اللَّه رب العالمین.

اما هر چه از دو طائفه در حال قتال کشته شود یا مالی بتلف آید در آن حال ضمانی واجب نکند. اما قومی اندک که آن سه شرط در ایشان موجود نبود نه کثرت و نه تأویل و نه نصب امام، حکم ایشان اگر تعرض مسلمانان کنند حکم قطّاع طریق بود نه حکم اهل بغی.

روی ان علیا (ع): سمع رجلا یقول فی ناحیة المسجد لا حکم الا للَّه، فقال علی کلمة حق اید بها باطل لکم علینا ثلث: لا نمنعکم مساجد اللَّه ان تذکروا فیها اسم اللَّه و لا نمنعکم الفی‌ء ما دامت ایدیکم مع ایدینا و لا نبداکم بقتال.

و فی الایة دلیل ان البغی لا یزیل اسم الایمان لان اللَّه عز و جل سماهم مؤمنین مع کونهم باغین.

یدل علیه ما روی الحارث الاعور ان علی بن ابی طالب سئل و هو القدوة فی قتال اهل البغی، عن اهل الجمل و صفین أ مشرکون هم، قال لا من الشرک فرّوا، فقیل منافقون هم: قال لا ان المنافقین لا یذکرون اللَّه الا قلیلا، قیل فما حالهم قال اخواننا بغوا علینا.