قوله: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ سبب نزول آیت آن بود که زید بن حارثه که پسر خوانده رسول بود مردم او را زید بن محمد میخواندند، پس چون زینب را بزنی کرد قومی گفتند: تزوّج بامرأة ابنه زن پسر خوانده خود را بزنی کرد، و در شرع وی نیست زن پسر را بزنی کردن. ربّ العالمین این آیت بجواب ایشان فرستاد یعنی که محمد پدر زید حارثه نیست، ای لیس محمد ابا احد من رجالکم الّذی لم یلده فیحرم علیه نکاح زوجته بعد فراقه ایّاها. زن پسر آن گه بر پدر حرام گشت که آن پسر از صلب وی باشد و از وی زاده و زید بن حارثه نه از صلب محمد است و نه از وی زاده و محمد خود پدر هیچ مرد بالغ رسیده بمردی نیست.
ابن عباس گفت: انّ اللَّه تعالی لمّا حکم ان لا نبیّ بعده لم یعطه ولدا ذکرا یصیر رجلا. چون حکم اللَّه این بود که بعد از محمد هیچ پیغامبر نباشد، او را فرزند نرینه بالغ نداد، که اگر دادی پیغامبر بودی و آن گه معنی خاتم النبیّین درست نبودی.
رسول خدا را پسران بودند: ابراهیم از ماریه و قاسم و طیب و مطهر از خدیجه امّا در کودکی از دنیا برفتند و ببلوغ نرسیدند. ربّ العالمین میفرماید: مِنْ رِجالِکُمْ و لفظ رجال بر مردان بالغ افتد، و روا باشد که معنی آیت آن بود که أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ الّذی لم یلده و آن گه بزید حارثه مخصوص بود، وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ نصب اللام لمکان کان.
وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ عاصم بفتح تا خواند بر اسم، یعنی که مهر پیغامبرانست، ای هو آخرهم. باقی بکسر تا خوانند بر فعل، ای ختم النبیّین فهو خاتمهم، مهر کننده پیغامبرانست، یعنی که محمد ختم کرد پیغامبری را بآن ختم که ربّ العزّة بوی داد.
روی ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «مثلی و مثل الانبیاء قبلی کمثل قصر احسن بنیانه فترک منه موضع لبنة فطاف به النّظّار یتعجبون من حسن بنائه الا موضع تلک اللبنة لا یعیبون سواها فکنت انا سددت موضع تلک اللبنة ختم بی البنیان و ختم بی الرّسل».
و عن جبیر بن معطم قال: سمعت النبی یقول: «لی أسماء، انا محمد و انا احمد و انا الماحی الّذی یمحوا اللَّه بی الکفر و انا الحاشر الّذی یحشر الناس علی قدمی و انا العاقب الّذی لیس بعده نبی».
و فی صفاته: بین کتفیه خاتم النبوة و هو خاتم النبیین اجود النّاس صدرا و اصدق النّاس لهجة و الینهم عریکة و اکرمهم عشرة.
و قال (ص): «انی عند اللَّه مکتوب، خاتم النبیین و انّ آدم لمنجدل فی طینته، و ساخبرکم باول امری دعوة ابرهیم و بشارة عیسی و رؤیا امّی الّتی رأت حین وضعتنی و قد خرج لها نور أضاءت لها منه قصور الشام».
و گفتهاند معنی خاتم النبیین آنست که رب العالمین نبوت همه انبیا جمع کرد و دل مصطفی وعاء معدن آن کرد و مهر نبوت بر آن نهاد تا هیچ دشمن بموضع نبوت راه نیافت، نه هوای نفس، نه وسوسه شیطان، نه خطرات مذمومه، و دیگر پیغامبران را این مهر نبود، لا جرم از خطرات و هواجس امن نبود، پس رب العالمین کمال شرف مصطفی را آن مهر در دل وی نهان نگذاشت، تا میان دو کتف وی آشکارا کرد تا هر کس که نگرستی آن را دیدی همچون خایه کبوتری. و قال التائب بن یزید: نظرت الی خاتم النبوة بین کتفیه مثل زرّ الحجلة.
و قال جابر بن سمره: رأیت الخاتم عند کتفه مثل بیضة الحمامة. و قال عبد اللَّه بن سرجس: رأیت النبی (ص) و اکلت معه خبزا و لحما ثمّ درت خلفه فنظرت الی خاتم النبوة بین کتفیه عند ناغض کتفه الیسری جمعا علیه خیلان کامثال الثآلیل. و روی: کانت علامة النبوة علی نغض کتف رسول اللَّه (ص) یعنی غضروفه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً قال ابن عباس: لم یفرض اللَّه عزّ و جلّ علی عباده فریضة الا جعل لها حدا معلوما ثمّ عذر اهلها فی حال العذر غیر الذکر فانه لم یجعل له حدّا ینتهی الیه و لم یعذر احدا فی ترکه الا مغلوبا علی عقله و امرهم به فی الاحوال کلّها، قال تعالی: فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ و قال: اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً باللیل و النهار فی البرّ و البحر و الصّحة و السقم فی السرّ و العلانیة. قال مجاهد: الذّکر الکثیر ان لا ینساه ابدا.
وَ سَبِّحُوهُ ای صلّوا له بُکْرَةً یعنی صلاة الصّبح وَ أَصِیلًا یعنی صلاة العصر. این تفسیر موافق آن خبر است که مصطفی علیه الصّلاة و السلام فرمود: «من استطاع منکم ان لا یغلب علی صلاة قبل طلوع الشمس و لا غروبها فلیفعل»
میگوید: هر که تواند از شما که مغلوب کارها و شغل دنیوی نگردد بر نماز بامداد پیش از برآمدن آفتاب و نماز دیگر پیش از فرو شدن آفتاب، تا چنین کند. این هر دو نماز بذکر مخصوص کرد از بهر آنکه بسیار افتد مردم را باین دو وقت تقصیر کردن در نماز و غافل بودن از آن، امّا نماز بامداد بسبب خواب و نماز دیگر بسبب امور دنیا، و نیز شرف این دو نماز در میان نمازها پیداست: نماز بامداد وقت شهود فریشتگان است لقوله تعالی: إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً یعنی تشهده ملائکة اللیل و ملائکة النّهار، و نماز دیگر نماز وسطی است که رب العزّة گفت: «وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی». و قال مجاهد: وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا یعنی قولوا سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر و لا حول و لا قوّة الا باللّه، فعبّر بالتسبیح عن اخواته. و قیل: المراد من قوله: ذِکْراً کَثِیراً هذه الکلمات یقولها الطّاهر و الجنب و المحدث. و البکرة اول النّهار، یقال: بکرت و بکّرت و ابتکرت و بکر الرّجل اوّل ولده و بکر کلّ شیء اوله و الباکورة اول الفاکهة و هذا بکر طیّب البکارة، و البکّار هو الّذی لا یغفل عن حوائجه فی البکر. و الاصیل آخر النّهار و جمعه اصل، و الاصال جمع الجمع.
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ فالصلاة من اللَّه الرّحمة و من الملائکة الاستغفار للمؤمنین. قال السدی: قالت بنو اسرائیل لموسی: أ یصلّی ربنا؟ فکبر هذا الکلام علی موسی، فاوحی اللَّه الیه ان قل لهم انی اصلّی و انّ صلوتی رحمتی و قد وسعت کلّ شیء. و قیل: من صلاة اللَّه عزّ و جلّ علی عبده حسن ثنائه علیه، قال اللَّه عزّ و جلّ: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ. قال انس: لمّا نزلت إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ، قال ابو بکر: ما خصّک اللَّه یا رسول اللَّه بشرف الا و قد اشرکتنا فیه، فانزل اللَّه تعالی: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ای من ظلمة الکفر الی نور الایمان، یعنی انّه برحمته و هدایته و دعاء الملائکة لکم اخرجکم من ظلمة الکفر الی النّور وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً.
تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ مفسران اینجا دو قول گفتهاند: یکی آنست که «یلقونه» اینها با اللَّه شود، یعنی تحیّة المؤمنین یوم یرون اللَّه «سلام» ای یسلم اللَّه علیهم. میگوید: نواخت مؤمنان آن روز که اللَّه را بینند یعنی روز قیامت سلام است و ورد قال النبی (ص): «یتجلّی اللَّه عزّ و جلّ یوم القیمة فیقول للمؤمنین: سلام علیکم».
قول دیگر آنست که: اضافتها با ملک الموت است، یعنی بوقت قبض روح مؤمن، ملک الموت بر وی سلام کند. قال ابن مسعود: اذا جاء ملک الموت لیقبض روح المؤمن قال: ربک یقرئک السلام. و قیل: یسلم علیهم الملائکة و یبشّرونهم حین یخرجون من قبورهم.
وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً یعنی الجنّة.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً یعنی شاهدا للرّسل بالتبلیغ، ای محمد ما ترا پیغامبر کردیم و برسالت خود گرامی کردیم و از میان خلق برگزیدیم تا فردا برستاخیز گواهی باشی مؤمنانرا بنزدیک ما و پیغامبران را بتبلیغ رسالت، و بر وفق این معنی خبر مصطفی است: قال النّبی (ص): «یجاء بنوح یوم القیمة فیقول اللَّه له: هل بلغت؟ فیقول: نعم، فیسئل امّته: هل بلغکم؟ فیقولون: ما جاءنا من نذیر، فیقال: من شهودک؟ فیقول: محمد و امته. فقال رسول اللَّه (ص): فیجاء بکم فتشهدون انه قد بلغ، ثمّ قرأ رسول اللَّه (ص): وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً.
وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً یعنی مبشرا لمن آمن بالجنّة و نذیرا لمن کذّب بالنّار.
«وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ» ای الی توحیده و طاعته، «بِإِذْنِهِ» ای بامره. همانست که جای دیگر گفت: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ ای جامه در خود پیچیده، و ردا در سر کشیده! خیز مردمان را از ما آگاه کن و بر توحید و طاعت ما خوان، جایی دیگر گفت: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی.
وَ سِراجاً مُنِیراً سمّاه «سراجا» لانّه یهتدی به کالسراج یستضاء به فی الظلمة.
عن عطاء بن یسار قال: لقیت عبد اللَّه بن عمرو بن العاص قلت: اخبرنی عن صفة رسول اللَّه فی التوریة، قال: اجل و اللَّه انّه لموصوف فی التوریة ببعض صفته فی القرآن. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً و حرزا للامّیّین، انت عبدی و رسولی سمّیتک المتوکّل لیس بفظّ و لا غلیظ و لا صخاب فی الاسواق و لا یدفع بالسیّئة و لکن یعفو و یغفر و لن نقبضه حتّی نقیم به الملّة العوجاء بان یقولوا: لا اله الا اللَّه.
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً حیث جعلهم امّة وسطا لیکونوا شهداء علی النّاس، و جعلهم خیر امّة اخرجت للنّاس.
وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ هذا جواب ابی جهل کان ینهی عبدا اذا صلّی و یودّ ان تدهن. میگوید: بو جهل کافر را فرمان مبر که او می باز زند رهی را که نماز میکند و دوست میدارد که تو فرا وی گرایی و بوی سازی، همانست که فرمود: فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ، وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ. و گفتهاند: معنی آنست که کافران را فرمان مبر که ترا میگویند درویشان را از بر خویش بران تا ما با تو نشینیم، همانست که فرمود: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ.
قوله: وَ الْمُنافِقِینَ ای محمد! و منافقان را فرمان مبر، عذر دروغ ایشان مپذیر و سخن ایشان مشنو، ایشان دو رویاناند و سخنچینان.
وَ دَعْ أَذاهُمْ ای اصبر علی آذاهم و لا تجاوزهم علیه، و هذا منسوخ بآیات القتال.
وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ بدوام الانقطاع الیه.
وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا حافظا.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ فیه دلیل علی انّ الطّلاق قبل النّکاح غیر واقع، لانّ اللَّه تعالی اثبت الطّلاق بعد النّکاح، فلو قال لامرأة اجنبیّة: اذا نکحتک فانت طالق. او قال: کلّ امرأة انکحها فهی طالق، فنکح لا یقع الطّلاق و هو قول علی و ابن عباس و اکثر اهل العلم و به قال الشافعی و روی عن ابن مسعود انّه یقع الطّلاق و هو قول اصحاب الرأی «۱»، فقال ابن عباس: لو کان کما قال ابن مسعود لقال اللَّه عزّ و جلّ اذا طلقتم المؤمنات ثم نکحتموهن فحیث قال: نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ علمنا انّ الطّلاق انّما یقع بعد النّکاح. و عن جابر قال: قال رسول اللَّه (ص): لا طلاق قبل النکاح.
و قال مالک و الاوزاعی: اذا عیّن امرأة او وقّت وقع و هو ان یقول: اذا نکحت فلانة فهی طالق، او یقول: کل امرأة انکحها الی سنة او مدّة یسمّیها وقع.
ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ ای تجامعوهنّ.
فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها تحصونها بالأقراء و الاشهر لانّ العدّة لاستبراء رحمها من الولد.
فَمَتِّعُوهُنَّ ای اعطوهنّ ما یستمتعن به. قال ابن عباس: هذا اذا لم یکن سمّی لها صداقا فلها المتعة، فان کان قد فرض لها صداقا فلها نصف الصّداق و لا متعة لها. و قال قتاده: هذه الایة منسوخة بقوله: فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ. و قیل: هذا امر ندب فالمتعة مستحقّة لها مع نصف المهر، و ذهب بعضهم الی انّها تستحقّ المتعة بکلّ حال لظاهر الایة.
وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا سراح و فراق و طلاق هر سه لفظ صریحاند، دست باز داشتم، بگذاشتم، بهشتم و المعنی خلّوا سبیلهنّ بالمعروف من غیر ضرار، و معنی الجمیل، ان لا یکون الطّلاق جورا لغضب او طاعة لضرّة، او یکون ثلثا بتّا او یمنع الصّداق.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ... الایة، فی تحلیل اللَّه عزّ و جلّ النّساء لرسوله (ص) بعد قوله: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ، للعلماء مذهبان: قال بعضهم: آیة التّحریم متأخرة لم ینکح بعدها امرأة، و قال بعضهم: هی منسوخة بهذه الایة، و قد نکح رسول اللَّه (ص) بعدها میمونة بنت الحارث الهلالیة خالة بن عباس، و هذا اثبت قوله: إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ ای مهورهنّ.
وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ ای ردّ علیک من الکفّار بان تسبی فتملک مثل صفیة بنت حیی بن اخطب و جویریة بنت الحارث المصطلقیة و قد کانت ماریة ممّا ملکت یمینه فولدت له ابرهیم. و الفیء، اسم لکلّ فائدة تفیء الی الامیر من اهل الحرب.
وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ یعنی نساء قریش، وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ یعنی نساء بنی زهرة، قالت ام هانی، و اسمها فاختة بنت ابی طالب: خطبنی رسول اللَّه (ص) و اعتدرت الیه فعذرنی وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ یعنی زینب بنت جحش امّها امیمة بنت عبد المطلب، وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ لم یکن لرسول اللَّه (ص) خال و لا خالة غیر انّ امّ رسول اللَّه (ص) هی بنت و هب بن عبد مناف بن زهرة و کان بنو زهرة یسمّون اخوال رسول اللَّه، و لهذا قال رسول اللَّه (ص) لسعد بن ابی وقاص هذا خالی.
اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ الی المدینة، شرط الهجرة لانّ هذا نزل قبل فتح مکة. قالت ام هانی: لم اهاجر الیه فلم احلّ له و کنت من الطلقاء.
وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً... ای احللنا لک امراة وهبت نفسها لک بغیر صداق، فامّا غیر المؤمنة لا تحلّ له اذا وهبت نفسها منه، و اختلفوا فی انّه هل کان یحلّ للنّبی (ص) نکاح الیهودیّة و النصرانیّة بالمهر، فذهب جماعة الی انّه کان لا یحلّ له ذلک لقوله. «وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً»، و اوّل بعضهم الهجرة فی قوله: اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ علی الاسلام ای اسلمن معک، فدلّ ذلک علی انّه لا یحلّ له نکاح غیر المسلمة و کان النّکاح ینعقد فی حقّه بمعنی الهبة من غیر ولیّ و لا شهود و لا مهر و کان ذلک من خصائصه (ص) فی النّکاح لقوله تعالی: خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ کالزّیادة علی الاربع، و وجوب تخییر النّساء کان من خصائصه لا مشارکة لاحد معه، و اختلف اهل العلم فی انعقاد النکاح بلفظ الهبة فی حقّ الامة، فذهب اکثرهم الی انّه لا ینعقد الا بلفظ الانکاح او التزویج، و هو قول سعید بن المسیب و الزهری و مجاهد، و به قال مالک و الشافعی. و ذهب قوم الی انّه ینعقد بلفظ الانکاح او التّزویج اختلفوا فی نکاح النبی (ص). فذهب قوم الی انّه کان ینعقد فی حقّه بلفظ الهبة لقوله تعالی: خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، و ذهب آخرون الی انّه لا ینعقد الا بلفظ الانکاح او التّزویج کما فی حقّ الامة لقوله تعالی: إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها، و کان اختصاصه فی ترک المهر لا فی لفظ النّکاح، و اختلفوا فی التی وهبت نفسها لرسول اللَّه (ص) و هل کانت عنده امرأة منهنّ؟ فقال عبد اللَّه بن عباس و مجاهد: لم تکن عند النّبی (ص) امرأة وهبت نفسها منه و لم تکن عنده امراة الا بعقد نکاح او ملک یمین. و فسر مجاهد «إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها»: ما وهبت نفسها، یقول: «ان» کلمة نفی. و قال آخرون: بل کانت عنده موهوبة، و اختلفوا فیها، فقال الشعبی: هی زینب بنت حزیمة الانصاریة، یقال لها: ام المساکین. و قال قتاده: هی میمونة بنت الحارث. و قال علی بن الحسین (ع) و الضحاک و مقاتل: هی ام شریک بنت جابر من بنی اسد.
و قال عروة بن الزبیر: هی خولة بنت حکیم من بنی سلیم. و روی انّ امرأة اتته، فقالت له: وهبت لک نفسی، فلم یردّها، فقال: لا حاجة لی الیوم بالنّساء، فزوجها من رجل من الانصار.
قوله: قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ، فرض اللَّه علی المؤمنین ان لا نکاح الا بولیّ و صداق و شاهدی عدل و لا یحلّ فوق اربع من الحرائر.
وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فرض علیهم فی ملک الیمین ان لا یکون ملک خبثة انّما یکون ملک طیبة فتکون من اهل الحرب لا من اهل العقد و فی القسم السویّ تمّ الکلام فی قوله: وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ.
و قوله: لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ منسوق علی قوله: «خالِصَةً لَکَ» و المعنی احللنا لک استنکاح الواهبة نفسها و نکاح ما شئت من عدد النّساء لا انّی نسیت ما فرضت علی غیرک من المؤمنین ان لا ینکحوا الا بولیّ و شاهدین و صداق و ان یقتصروا علی الاربع، لکنّی اردت ان لا یکون علیک حرج فی نکاح من اردت من النّساء غیر هذه التوسعة لا بین بینک و بین غیرک و ارفع من شرفک. وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
«تُرْجِی» ای تؤخر، مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ ای تضمّ الیک من تشاء الارجاء تأخیر المرأة من غیر طلاق. و الایواء امساک المرأة علی القسم السوی من غیر ارجاء.
قال اهل التّفسیر: کان التّسویة بینهنّ فی القسم واجبا علیه، فلمّا نزلت هذه الایة سقط عنه و صار الاختیار الیه فیهنّ. و قال ابو رزین و ابن زید: نزلت هذه الایة حین غار بعض امّهات المؤمنین علی النّبی (ص) و طلب بعضهنّ زیادة النّفقه، فهجرهنّ النّبی (ص) شهرا حتّی نزلت آیة التّخییر، فامره اللَّه عزّ و جلّ ان یخیّرهنّ بین الدّنیا و الآخرة و ان یخلّی سبیل من اختارت الدّنیا و یمسک من اختارت اللَّه و رسوله و علی انّه یؤوی الیه من یشاء منهنّ و یرجئ فیرضین به قسم لهنّ او لم یقسم او قسم لبعضهنّ دون بعض او فضّل بعضهنّ فی النّفقة و القسمة فیکون الامر فی ذلک الیه یفعل کیف یشاء، و کان ذلک من خصائصه، فرضین بذلک و اخترنه علی هذا الشرط. و اختلفوا فی انّه هل اخرج احدا منهنّ عن القسم؟ فقال بعضهم: لم یخرج احدا بل کان رسول اللَّه (ص) مع ما جعل اللَّه له من ذلک یسوی بینهنّ فی القسم الا سودة فانّها رضیت بترک حقّها من القسم و جعلت یومها لعایشة. و قیل: اخرج بعضهنّ، قال ابو رزین: لمّا نزل التّخییر اشفقن ان یطلقهنّ فقلن: یا نبی اللَّه اجعل لنا من مالک و نفسک ما شئت و دعنا علی حالنا، فنزلت هذه الایة فارجأ رسول اللَّه (ص) بعضهنّ و آوی الیه بعضهنّ، فکان ممّن آوی الیه: عائشة و حفصة و زینب بنت جحش و ام حبیبة بنت ابی سفیان فکان یقسم بینهنّ سواء، و ارجأ منهنّ خمسا: ام سلمة و میمونة و سودة و صفیة و جویریة فکان یقسم لهنّ ما شاء. و قال ابن عباس: «تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ» ای تطلق من تشاء منهنّ و تمسک من تشاء. و قال الحسن: تترک نکاح من شئت و تنکح من شئت من نساء امّتک، و قال: کان النّبی (ص). اذا خطب امرأة، لم یکن لغیره خطبتها، حتّی یترکها رسول اللَّه (ص).
و قیل: معناه تقبل من تشاء من المؤمنات اللاتی تهبن انفسهنّ لک فتؤویها الیک و تترک من تشاء فلا تقبلها. روی انّ عائشة لمّا نزلت: وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ قالت: اما تستحیی المرأة تأتی الرّجل فتقول له: قد وهبت لک نفسی! فنزلت هذه الایة: تُرْجِی مَنْ تَشاءُ، فقالت عائشة: یا رسول اللَّه اری اللَّه عزّ و جلّ یسارع فی رضاک. یقال: تزوّج رسول اللَّه (ص) ثلث عشرة امراة و لا خلاف انّه مات عن تسع فیهنّ قرشیّات و من سائر العرب. و قیل: لم یتزوّج علی خدیجة حتّی ماتت. و قیل: طلّق امرأتین احدیهما الممتنعة و الأخری المستعیذة، امّا الممتنعة فامرأة لمّا افضی الیها رسول اللَّه بیده امتنعت علیه فطلّقها، و امّا العائذة فامرأة تمیمیة قال لها ازواج رسول اللَّه (ص): اذ ارادک رسول اللَّه فقولی له: اعوذ باللّه منک» فظنّته من الادب فاستعاذت منه، فقال لها: عدت بمعاذ الحقی باهلک. و قیل: تزوّج امرأة من غفار فلمّا نزعت ثیابها رأی بها بیاضا فقال: الحقی باهلک.
قوله: وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ ای طلبت و اردت، ای تؤوی الیک امرأة «ممّن» عزلتهنّ عن القسمة.
فَلا جُناحَ عَلَیْکَ لا اثم علیک، هذا بیان انّ الارجاء لیس بطلاق و اباح اللَّه عزّ و جلّ له ترک القسم لهنّ حتّی لیؤخر من یشاء منهنّ فی نوبتها و یطاء من یشاء منهنّ فی غیر نوبتها و یرد الی فراشه من عزلها، تفضیلا له علی سائر الرّجال.
ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ ای ذلک التّخییر الّذی خیرتک فی صحبتهنّ اقرب الی رضاهنّ و اطیب لانفسهنّ و اقلّ لحزنهنّ اذا علمن انّ ذلک من اللَّه عزّ و جلّ.
وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ اعطیتهنّ «کلّهنّ» من تقریب و ارجاء و عزل و إیواء.
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ من امر النّساء و المیل الی بعضهنّ. و قیل: هذا اشارة الی ما یخطر بقلب من ارجا من الکراهة و بقلب من آوی من الشماتة احیانا و ان لم یثبت علیها قلوبهنّ.
وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً.
لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ قرأ ابو عمرو و یعقوب: فَلا تَحِلُّ بالتّاء، و قرأ الآخرون بالیاء.
«مِنْ بَعْدُ» یعنی من بعد هؤلاء التّسع اللاتی خیرتهنّ فاخترن اللَّه و رسوله شکر اللَّه لهنّ و حرّم علیه النّساء سواهنّ و نهاه عن تطلیقهنّ و عن الاستبدال بهنّ، هذا قول ابن عباس و قتادة و اختلفوا فی انه هل ابیح له النّساء من بعد، قالت عائشة: ما مات رسول اللَّه (ص) حتّی احلّ النّساء. و قال انس: مات علی التّحریم. و قیل لابی بن کعب:لو مات نساء النّبی (ص) أ کان یحلّ له ان یتزوّج؟ قال: و ما یمنعه من ذلک؟ قیل: قوله: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ قال: انما احلّ اللَّه له ضربا من النّساء فقال: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ...
الایة، ثمّ قال: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ. قال ابو صالح: أمر أن لا یتزوّج اعرابیّة و لا عربیّة و یتزوّج من نساء قومه من بنات العمّ و العمّة و الخال و الخالة ان شاء ثلث مائة و قال مجاهد: معناه لا تحلّ لک الیهودیّات و لا النّصرانیّات بعد المسلمات.
وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ یعنی و لا ان تبدّل بالمسلمات غیرهنّ من الیهود و النصاری یقول: لا تکون ام المؤمنین یهودیّة و لا نصرانیّة.
إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ احلّ له ما ملکت یمینه من الکتابیّات ان یتسرّی بهنّ قال الضحاک: معناه و لا ان تبدّل بازواجک اللاتی هنّ فی حبالتک ازواجا غیرهنّ بان تطلّقهنّ فتنکح غیرهنّ فحرّم علیه طلاق النّساء اللاتی کنّ عنده اذ جعلهنّ امّهات المؤمنین و حرّمهن علی غیره حین اخترنه، و امّا نکاح غیرهنّ فلم یمنع منه. قال ابن زید: کانت العرب فی الجاهلیة یتبادلون بازواجهم، یقول الرّجل للرّجل: بادلنی بامرأتک و ابادلک بامرأتی تنزل لی عن امرأتک و انزل لک عن امرأتی، فانزل اللَّه تعالی: وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ یعنی تبادل بازواجک غیرک بان تعطیه زوجتک و تأخذ زوجته إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ لا بأس ان تبدّل بجاریتک ما شئت، فامّا الحرائر فلا.
روی ابو هریرة قال: دخل عیینة بن حصن علی النّبی (ص) بغیر اذن و عنده عائشة، فقال له النّبی (ص): یا عیینة فاین الاستیذان؟ قال یا رسول اللَّه: و ما استاذنت علی رجل من مضر منذ ادرکت، ثمّ قال: من هذه الحمیراء الی جنبک؟ فقال: هذه عائشة امّ المؤمنین، فقال عیینة: أ فلا اترک لک عن احسن الخلق؟ فقال رسول اللَّه (ص): انّ اللَّه قد حرّم ذلک. فلمّا خرج قالت عائشة: من هذا یا رسول اللَّه؟ قال: هذا احمق مطاع و انّه علی ما ترین لسیّد قومه.
قوله: وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ یعنی لیس لک ان تطلّق احدا من نسائک و تنکح بدلها اخری و لو اعجبک جمالها. قال ابن عباس: یعنی أسماء بنت عمیس الخثعمیة امرأة جعفر بن ابی طالب، فلمّا استشهد جعفر اراد رسول اللَّه (ص) ان یخطبها فنهی عن ذلک إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ. قال ابن عباس. ملک بعد هؤلاء ماریة.
وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً هذا تعظیم للنّهی و تشدید فی التّحریم، و فی الایة دلیل علی جواز النّظر الی من یرید نکاحها من النّساء
روی عن جابر قال: قال رسول اللَّه (ص): اذا خطب احدکم المرأة فان استطاع ان ینظر الی ما یدعوه الی نکاحها فلیفعل.
و عن المغیرة بن شعبة قال: خطبت امرأة فقال لی النّبی (ص): هل نظرت الیها؟ قلت: لا قال: فانظر الیها فانّه احری ان یؤدم بینکما.
و عن ابی هریرة انّ رجلا اراد ان یتزوّج امرأة من الانصار، فقال له النّبی (ص): انظر الیها فانّ فی اعین الانصار شیئا.