میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۸- سورة القصص- مکیة » ۲ - النوبة الاولى

قوله تعالی: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ چون روی داد موسی به سوی راه مدین قالَ گفت: عَسی‌ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ (۲۳) مگر که خداوند من راه من باز نماید بمیان راه راست.

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ چون بآب مدین رسید وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ گروهی مردمان یافت بر آن یَسْقُونَ که آب می‌دادند وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ و جز زان مردان دو زن یافت تَذُودانِ که از آب باز میراندند قالَ ما خَطْبُکُما گفت این چه کار است که شما در آنید؟ قالَتا لا نَسْقِی گفتند «ما گوسفندان را آب ندهیم حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ تا آن گه که شبانان برگردند، گله‌های خویش برگردانند وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ (۲۳) و پدر ما پیریست بزاد بزرگ.

فَسَقی‌ لَهُما ایشان را آب داد، ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ آنکه بازگشت و با سایه شد فَقالَ رَبِّ گفت خداوند من: إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (۲۴) من خیری را که فرو فرستی بر من از خوردنی نیازمندم.

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما آمد بموسی یکی از آن دو خواهر تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ می‌رفت بشرم قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ گفت پدر من میخواند ترا لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا تا پاداش دهد مزد این آب که ما را دادی فَلَمَّا جاءَهُ چون موسی آمد باو وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ و قصه خود او را باز گفت: قالَ لا تَخَفْ گفت مترس نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۲۵) از آن گروه ستم‌کاران رستی.

قالَتْ إِحْداهُما از آن دو دختر یکی گفت پدر را یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ای پدر من مزدور گیر او را إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ که بهتر کسی که مزدور گیری اینست الْقَوِیُّ الْأَمِینُ (۲۶) مردی با نیروی و راست و استوار.

قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ گفت من میخواهم که بزنی بتو دهم إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ ازین دو دو دختر خویش یکی عَلی‌ أَنْ تَأْجُرَنِی بر آنچه مزد مزدوری خویش بکاوین او مرا دهی ثَمانِیَ حِجَجٍ هشت سالست فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً اگر ده سال تمام کنی فَمِنْ عِنْدِکَ آن از نزدیک تو است وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ و نخواهم که رنج آن بر تو نهم سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (۲۷) آری اگر خدای خواهد مرا از خوسران نیک یابی.

قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ موسی گفت این میان من و میان تو است أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ تا از دو کی کدام کی بگزارم فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ افزونی جستن نیست بر من وَ اللَّهُ عَلی‌ ما نَقُولُ وَکِیلٌ (۲۸) و اللَّه بر آنچه ما گفتیم کارساز.

فَلَمَّا قَضی‌ مُوسَی الْأَجَلَ چون موسی مدّت مزدوری خویش تمام کرد وَ سارَ بِأَهْلِهِ و کسهای خویش برد آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً از سوی طور آتشی دید قالَ لِأَهْلِهِ اهل خویش را گفت امْکُثُوا درنگ کنید إِنِّی آنَسْتُ ناراً من آتشی دیدم. لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ تا مگر من شما را خبری آرم أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ یا پاره آتش لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (۲۹) تا مگر شما گرم شوید.

فَلَمَّا أَتاها چون آمد موسی بآن آتش نُودِیَ آواز دادند او را مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ از کران رودبار از سوی راست فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ در آن جایگاه با برکت مِنَ الشَّجَرَةِ از آن درخت أَنْ یا مُوسی‌ که یا موسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (۳۰) من اللّه‌ام خداوند جهانیان.

وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ و که بیوکن عصای خویش فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ چون عصا را دید که می‌جنبید و میجست کَأَنَّها جَانٌّ راست گویی که آن ماریست وَلَّی مُدْبِراً. برگشت پشت برگردانیده وَ لَمْ یُعَقِّبْ و هیچ نپائید پس آن که دید یا مُوسی‌ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ یا موسی پیش آی بیا و مترس إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ (۳۱) که تو از وی در امانی اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ دست خویش در جیب خویش کن تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ تا بیرون آید سپید بی‌پیسی وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ و با خویشتن آر بازوی خویشتن از بیم فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ این هر دو دو برهانند از خداوند تو إِلی‌ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بفرعون و کسان او إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (۳۲) که ایشان قومی بودند از فرمان‌برداری بیرون.

قالَ رَبِّ موسی گفت خداوند من إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً من ازیشان کسی کشته‌ام فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (۳۳) و می‌ترسم که مرا بازکشند.

وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً و برادر من هارون او گشاده سخن‌تر است از من بزبان فَأَرْسِلْهُ مَعِی بفرست او را با من رِدْءاً یُصَدِّقُنِی تا یاری بود، که مرا گواهی میدهد إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (۳۴) که من می‌ترسم که ایشان مرا دروغ‌زن گیرند.

قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ گفت سخت کنیم بازوی تو ببرادر تو و نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً و حجّتی دهیم شما را و سلطانی، فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما تا هیچ بشما نرسد بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ (۳۵) شما هر دو و هر که بر پی شما رود بنشانها و معجزتها هر جا که باشید غالب باشید، بیش ببرنده و کم آورنده و باز مالنده.

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی‌ بِآیاتِنا بَیِّناتٍ چون بایشان آمد موسی بپیغامهای ما و نشانهای روشن پیدا قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَریً گفتند نیست این مگر جادویی ساخته وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ (۳۶) و نشنیده‌ایم ما این سخن در روزگار پدران پیشین ما.

وَ قالَ مُوسی‌ رَبِّی أَعْلَمُ گفت خداوند من داناتر دانا است، بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی‌ مِنْ عِنْدِهِ بآن کس که پیغام راست آرد از نزدیک او بر راه راست وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ و بآنکس که سرانجام این سرای او راست، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۳۷) ستمکاران هرگز پیروز نیایند و توان ایشان بنماند.

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ فرعون گفت ای بزرگان کسان من ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی من شما را جز خویشتن هیچ خدایی ندانم. فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ آتش افروز مرا ای هامان بر گل فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً و مرا کوشکی ساز بنای آن عالی، طارمی بلند لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی‌ إِلهِ مُوسی‌ تا بر روم مگر مرا دیدار افتد بخدای موسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ (۳۸) و من این موسی را از دروغ‌زنان می‌پندارم.

وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ و گردن کشید، او و سپاه او در زمین و نیامد او را آن وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (۳۹) و می‌پنداشتند که ایشان با ما نیایند و نیارند.

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فرا گرفتیم او را و سپاه او را فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ و کشتیم ایشان را در دریا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (۴۰) نگر که سرانجام آن ستمکاران چون بود.

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً و ایشان را درین جهان پیشوایان کردیم یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ خلق را با آتش میخواندند، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (۴۱) و روز رستاخیز کس ایشان را یاری ندهد، و فریاد نرسد، وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً و بر پی ایشان پیوستیم در این جهان نفرین وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ (۴۲) و روز رستاخیز ایشان فرا هلاکت و تباهی دادگانند.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ موسی را نامه دادیم مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی‌ پس آن که قرنهای پیشین هلاک کردیم بَصائِرَ لِلنَّاسِ حکمها و پیغامهای روشن مردمان را وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۴۳) و راه نمونی و بخشایشی تا مگر پند پذیرند و وعدهای من در یاد دارند.