قوله: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ، این آیت هر چند بر عقب قصص انبیا است اما بقصص تعلّق ندارد که بمفتتح سورت تعلّق دارد آنجا که گفت: وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ، فذلک الذّکر الّذی اعرض الکافرون عنه تنزیل ربّ العالمین. یا محمد این قرآن که کافران از پذیرفتن آن روی گردانیدند گفتند که اساطیر الاوّلین، نه چنانست که ایشان گفتند، بجلال عزّت ما و بعظمت و کبریاء ما که این قرآن کلام ما است، صفت و علم ما است فرستاده از نزدیک ما.
مفسّران گفتند در ضمن این آیت قسم است، ربّ العالمین بعزت و جلال خود سوگند یاد میکند که این قرآن از نزدیک من است و کلام من است. یا محمد من دانم که آن کافر ملحد مرا بسوگند باور ندارد و آن مؤمن موحّد بیسوگند باور دارد. سوگند مییاد کنم تأکید و تأیید و تمهید را و تعریف و تشریف را، تا دوست میشنود و مینازد، دشمن میشنود و بدل میگدازد. یا سیّد غم مخور و خویشتن را مرنجان آن که این سادات عرب و کفّار قریش از تو اعراض میکنند و بکتاب ما ایمان مینیارند که ما هزاران هزار دوست داریم در پرده غیبت. جانهای ایشان بعشق تو میپروریم، کس باشد که پس پانصد سال در وجود آید. عشق تو راحت جان او بود دوستی تو اصل ایمان او بود.
وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ تنزیل بناء مبالغت است و تکثیر: یعنی قرآن که از آسمان فرود آمد نه بیک بار فرود آمد، بدفعات و کرّات فرود آمد در مدّت بیست و سه سال: نجم نجم، سورت سورت، آیت آیت. چنان که لایق حال بود و بوی حاجت بود. یا محمد رحمتی بود از خداوند جلّ جلاله بر تو و امّت تو که این قرآن نه چنان فرستاد که توریة فرستاد ببنی اسرائیل، که بیک بار بیک دفعت فرو فرستاد، لا جرم حوصله بنی اسرائیل ضعیف بود بر نتافت و احتمال نکرد. حوصله ضعیف بار گران چون برتابد؟ طفل شیرخواره لقمه رسیده از کجا احتمال کند. چون حوصله ایشان برنتافت قدر آن بندانستند و حقیقت آن بنشناختند و رایگان از دست بدادند که بیک من جو بفروختند. ربّ العالمین حکایت ازیشان باز کرد که: یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا: چون نوبت باین امّت رسید ایشان را کتابی داد حجم آن کوتاه فضل آن عظیم، شرف آن بزرگ، فرو فرستاد بمدّتی و روزگاری دراز، سورت سورت آیت آیت، لِیَکُونَ اثبت فی فؤاد رسول اللَّه (ص) و امّته و اقرّ فی قلوبهم و احکم فی صدورهم. قال اللَّه تعالی لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ و آن گه تعظیم قرآن و تشریف این امّت را نه همه قرآن بیک نسق فرو فرستاد، بلکه احکام آن بعضی عام و بعضی خاصّ، بعضی بنظمی ظاهر فرستاد و بعضی بنصّی قاطع، بعضی مجمل بعضی مفسّر، بعضی مطلق بعضی مقیّد، بعضی محکم بعضی متشابه. اگر همه متشابه بودی کس را در عالم بر علم تنزیل وقوف، نبودی ور همه ظاهر بودی کس را رتبت تعلیم نبودی اگر همه متشابه بودی خاص با عام در نادانی برابر شدی ور همه ظاهر بودی عامّ و خاصّ در دانایی متساوی بودی و راه تقسیم تفضیل بر خلق بسته شدی، و خاصّ را با عامّ برابر کردن مقتضی رحمت نیست و عام را با خاص متساوی داشتن در حکمت روا نیست بلکه مقتضی رحمت و حکمت آنست که هر کسی را بر وفق مذاق وی شربتی دهند و بر وفق حسن سعی وی راه وی را بطلب میسّر کنند.
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ یعنی جبرئیل عَلی قَلْبِکَ یعنی قلب المصطفی، لانّه کان فی المشاهدة و الوحی اذا نزل به نزل بقلبه اوّلا لشدّة تعطشه الی الوحی و لاستغراقه به، ثمّ انصرف من قلبه الی فهمه و سمعه و هذا تنزّل من العلو الی السفّل و هو رتبة الخواصّ، فامّا العوام فانّهم یسمعون اوّلا فینزل الوحی علی سمعهم اوّلا ثمّ علی فهمهم ثمّ علی قلبهم و هذا ترقّ من السّفل الی العلو، و هو شأن المریدین و اهل السّلوک فشتان ما هما؟ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ، جبرئیل، پیک حضرت، برید رحمت پیغام رسان حقّ جل جلاله چون پیغام گزاردی گه گه بصورت ملک بودی، و گه گه بصورت بشر، اگر وحی و پیغام بیان احکام شرع بودی و ذکر حلال و حرام بصورت بشر آمدی، آیت آوردی که: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ، و ذکر قلب در میان نبودی، باز چون وحی پاک حدیث محبّت و عشق بودی، اسرار و رموز عارفان بودی، ذکر دل دلارام بودی، جبرئیل بصورت ملک آمدی روحانی و لطیف تا بدل رسول (ص) پیوستی و اطّلاع اغیار در آن نبودی. حق تعالی چنین گفت: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ ثمّ اذا انقطع ذاک کان یقول فینفصم عنّی و قد وعیته. بدان که دل را حالهاست و مقامها: اوّل مکاشفه است، پس آن مشاهدت، پس آن معاینت، پس آن استیلای قرب بر دل، پس آن استهلاک در قرب.
تا در مکاشفه است و مشاهدت جبرئیل در میان گنجد، امّا چون بمعاینت رسد و استیلای قرب، جبرئیل و غیر او در نگنجد. ازینجا گفت مصطفی (ص): «لی مع اللَّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبیّ مرسل».
جبرئیل آنجا گرت زحمت کند خونش بریز
خون بهای جبرئیل از گنج رحمت باز ده
وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ یا محمد چون بر سر کوی وعید و تهدید باشی و خلق را انذار کنی نخست خویشان و نزدیکان خود را بیم نمای و ایشان را گوی: اگر در دین شما را با ما موافقت نبود قرابت و نسب من شما را سود ندارد. کار ایمان و معرفت دارد نه قرابت و لحمت. پسر نوح چون با پدر در دین موافق نبود نبوّت وی بکار نیامد.
پدر ابراهیم چون با ابراهیم در دین موافق نبود ابوّت وی بکار نیامد. خویشان و قرابت رسول (ص) چون بعداوت رسول میان در بستند و زبان طعن و از کردند آیت آمد که: فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ. یا محمد! اگر ایشان بر تو عصیان آرند و از پذیرفتن حق سر میکشند تو نیز دل در ایشان مبند و بگو: بیزارم از گفت و کرد شما. یا محمد نهاد ایشان نه از آن طینت است که نقش نگین تو پذیرد. آن پروانه کوتاه دیدهای که گرد آن شمع شب افروز خویشتن سوز میگردد؟ از وصال نور او غرور سرور در سر کرده، میپندارد که در کاری است، از خطر خویش آن گه آگاه شود که ذرّهای از شرارات شعاع شمع بنهاد او راه یابد. آن بیگانگان و از حق بازماندگان آن گه در کار خویش بینند که این خبر بریشان عیان گردد که: فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ. این خطاب با مصطفی در حقّ اشقیا و بیگانگان است، امّا خطاب با وی در حقّ اولیا و دوستان اینست که: وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، ای محمد پرّ رحمت و رأفت بگستران و این درویشان که بر پی تو راست رفتند و جان و دل خویش بمهر و دوستی تو به پروردند ایشان را واپناه خویش گیر. وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ و چشم ازیشان بمگردان، که من که خداوندم در دل ایشان مینگرم. ان مرضت فعدهم و ان حرّموک فاعطهم و ان ظلموک فتجاوز عنهم و ان قصّروا فی حقّی فاعف عنهم و اشفع لهم و استغفر لهم.
وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ. انقطع الینا و اعتصم بنا و توسّل بنا الینا، یا محمد! ای درّ یتیم! ما ترا از قعر بحر قدرت بیرون آوردیم و بر جهانیان جلوه کردیم تا همه عالم از جمال وجود تو رنگی گیرد، همه را از بهر تو آفریدم و ترا از بهر خود آفریدم، پشت بما بازکن و یکبارگی خویشتن را بما سپار! ای محمد آدم هنوز میان نواخت و سیاست بود که ما رقم لطف بر دل تو کشیدیم و ز دست کرم ترا شراب رضا چشانیدیم. میان خویش و میان تو پرده برداشتیم، و خویشتن را با جان تو نمودیم.
الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ ما دیدهور دوستان خویشیم بر دوام ایشان، یک طرف از ما محجوب نباشند و اگر هیچ محجوب شوند زنده نمانند.
ای جوان مردان چنین دانید که تن بخدمت او زنده دل بنظر او زنده و جان بمهر او زنده، تن که نه بخدمت او زنده بطّال است، دل که نه بنظر او زنده مردار است، جان که نه بمهر او زنده بمرگ گرفتار است.
سروری من الدّهر لقیاکم
و دار سلامی مغناکم
و انتم مدی املی ما اعیش
و ما طاب عیشی لولاکم
دل کیست که گوهری فشاند بیتو؟
یا تن که بود که ملک راند بیتو؟
و اللَّه که خرد راه نداند بیتو
جان زهره ندارد که بماند بیتو
الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ
اقتطعه بهذه الآیة عن شهود الخلق، فانّ من علم انّه بمشهد من الحق داعی دقائق حالاته و خفایا احواله مع الحقّ و یهون علیه معانات میثاق العبادات باخباره برؤیته فلا مشقة لمن علم انّه بمرأی من مولاه. و فی الخبر: «اعبد اللَّه کانک تراه، فان لم تکن تراه فانّه یریک».