میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۵ - النوبة الثانیة

قوله: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ، الهاء راجعة الی الکتاب المذکور فی اوّل السّورة، و التّنزیل اسم للقرآن. و قیل تنزیل مصدر اقیم مقام المفعول کما یقال! هذا الدینار ضرب الامیر ای مضروبه. ثمّ بیّن کیف نزّله، ای انزله مرّة بعد اخری شیئا فشیئا مع جبرئیل و هو الرّوح الامین عَلی‌ قَلْبِکَ یا محمد. سمّی جبرئیل روحا لانّ جسمه روح لطیف روحانیّ و کذا الملائکة روحانیّون خلقوا من الرّیح، و قیل خلقوا من الرّوح و هو الهواء. و قیل سمّی روحا لانّ حیاة الادیان و بقاؤها به و بما ینزل به کما بالرّوح حیاة الأبدان و بقاؤها، و قیل لانّ الحیاة اغلب علیه کانّه روح کلّه. و قیل الرّوح اسم علم له لا صفة و سمّاه امینا لانّ اللَّه تعالی ائتمنه علی ما یؤدّیه عنه الی عباده و لم یخن قطّ فیما امر اللَّه به، یدلّ علیه قوله: مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ.

عَلی‌ قَلْبِکَ یعنی علیک، و خصّ القلب بالذّکر لانّه محل الوعی و التثبیت.

قرائت حجازیان و ابو عمرو نَزَلَ بِهِ بتخفیف است و الرُّوحُ الْأَمِینُ برفع، و معنی آنست که: فرو آورد آن را جبرئیل بر دل تو و نزّل به بتشدید و الرّوح الامین بنصب قرائت باقی است، و معنی آنست که: فرو فرستاد اللَّه جبرئیل را بفرمان بر دل تو. همانست که جای دیگر گفت: إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‌

یعنی لک علینا ان جمعه فی قلبک، لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ، ای لتکون رسولی به الی الخلق اجمعین. تخوّفهم به عذاب النّار ان لم یوحّدونی و هذا من الجنس الذی یذکر فیه احد طرفی الشّی‌ء و یحذف الطّرف الآخر لدلالة المذکور علی المحذوف و ذلک انّه انزله لیکون من المبشّرین و المنذرین.

بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ ای بلغة العرب و کلامهم البیّن، قیل یعنی لغة قریش و جرهم و فیه تشریف لغة العرب علی غیرها لانّه سبحانه سمّاه مبینا و لذلک اختار هذه اللغة لاهل الجنّة و اختار لغة العجم لاهل النّار.

وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ ای ذکر انزال اللَّه تعالی القران علی محمد و ارساله الی کافة الخلق، لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ ای فی کتاب اللَّه المنزلة علی الاولین و صحائفهم کالتوریة و الانجیل و صحف ابراهیم و زبور داود. و قال الزجاج: ای ذکر محمد و نعته کما یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریة و الانجیل. نمی‌گوید عین قرآن در کتب پیشینیان است، که این خاصیّت محمد مرسل است و معجزه وی، و اگر در کتب پیشینیان عین قرآن بودی این تخصیص باطل گشتی. پس معنی آنست که ربّ العزة در کتب پیشینان خبر داد که: انه سیبعث فی آخر الزمان نبیّا نعته کذا و و صفته کذا، و سینزّل علیه کتابا صفته کذا و هو القرآن. نظیره: إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی‌، صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی‌ یعنی مذکور فی الصّحف الاولی. انّ النّاس فی الغالب یؤثرون الدّنیا علی الآخرة و وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی‌. أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً عامّة قرّاء بیرون از ابن عامر یکن بیا خوانند آیة منصوب، و المعنی او لم یکن علم علماء بنی اسرائیل بوجود نعت محمد، و ذکر القرآن فی التوریة علامة للعرب فی صدق محمد و نبوّته. باین قرائت أَنْ یَعْلَمَهُ در موضع رفع است لانّه اسم یَکُنْ، و آیَةً نصب لانّه خبر یَکُنْ، و ابن عامر تنها تکن بتاء تأنیث خوانده و آیَةً مرفوع، و باین قرائت آیَةً اسم تکن است و أَنْ یَعْلَمَهُ بجای خبر در موضع نصب، و التقدیر او لم تکن لهم آیة بان یعلم علماء بنی اسرائیل انّ النّبیّ حقّ، و علما بنی اسرائیل، عبد اللَّه بن سلام و اصحابه الّذین آمنوا بمحمد (ص).

روی عن ابن عباس انّه قال: بعث اهل مکة الی الیهود و هم بالمدینة و سألوهم عن محمد فقال: انّ هذا لزمانه و انّا نجد فی التوریة نعته و صفته، فکان ذلک آیة لهم علی صدقه.

وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی‌ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ الاعجم الّذی فی لسانه عجمة و ان کان عربیّا، و الدواب کلّها عجم لانّها لا تتکلّم، و صلاة النّهار عجماء لانّها لا یجهر فیها، تقول رجل اعجم و اعجمیّ کما یقال: فلان احمر و احمریّ منسوب الی نفسه، یشدّد الاعجمی و یخفّف فیقول رجل اعجم و اعجمیّ و قوله: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا ای غیر عربیّ، و امّا العجمیّ فهو الّذی لیس من العرب و ان کان فصیحا بالعربیّة، فالعجمیّ منسوب الی جنسه و الاعجمیّ منسوب الی نفسه، و لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی‌ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ، فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ اهل تفسیر این آیت را چهار معنی گفته‌اند: یکی آنست که لو نزّلناه القران بلغة العجم علی رجل اعجمیّ فقراه علی العرب لم یؤمنوا به و اعتلّوا بانّهم لا یفهمون منه و لا یفقهون. میگوید اگر ما این قرآن فرو فرستادیمی بر مردی اعجمیّ بر لغت عجم تا بر عرب خواندی، ایشان بنگرویدندی و گفتندی ما لغت عجم از مرد اعجمیّ درنمی‌یابیم و نمیدانیم، همانست که جای دیگر گفت: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ، وجه دوّم و لو نزلنا الکتاب کما هو الآن علی رجل اعجمیّ فقرأه علی العرب لم یؤمنوا استنکافا من اتّباع من لم یکن منهم. اگر این قرآن بلغة عرب چنان که هست ما بر مردی اعجمی فرو فرستادیمی تا عرب خواندی هم بنگرویدندی و گفتندی ما را ننگ بود، که اتّباع کسی کنیم که نه عرب بود و نه از جنس ما، ازینجاست که ربّ العالمین منّت بر ایشان نهاد که رسول شما هم از نفس شما و جنس شما فرستادیم، و ذلک فی قوله: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وجه سوّم آنست که لو نزّلناه علی بعض الاعجمین یعنی علی البهائم و انطقناها، فقرأت علیهم ما آمنوا به، اگر ما این قرآن فرو فرستادیمی بر بهائم و ما آن را گویا کردیمی تا بزبان فصیح بریشان خواندی ، و این خود اعجوبه دیگر بودی ، ایشان هم بنگرویدی. همانست که ربّ العالمین گفت: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ الآیة. ابن مسعود بر ناقه‌ای بود که او را از تفسیر این آیت پرسیدند، اشارت بناقه کرد و گفت: هذه من الاعجمین، و باین قول اعجمین که بجمع سلامت گفت از بهر آن گفت که وصفه بالقراءة و هی فعل العقلاء، وجه چهارم آنست که: لو انزلنا القرآن عَلی‌ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ من البهائم فقراه علیهم محمد (ص) لم یؤمن البهائم، کذلک هؤلاء لانّهم کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.

کَذلِکَ سَلَکْناهُ کذلک اشارتست بکفر و شرک، سَلَکْناهُ این ها ضمیر با تکذیب میشود و ترک ایمان، ای کما ادخلنا الکفر فی قلوبهم کذلک ادخلنا التکذیب فیها. این آیات از روی معنی متّصل است، میگوید: اگر این قرآن بعضی اعجمین بریشان خواندیمی ایشان ایمان نیاوردندی از بهر آنکه ما تکذیب و ترک ایمان در دل ایشان چنان نهادیم که کفر و شرک نهادیم.

آن گه بر استیناف گفت: لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ فی الدّنیا کما رأت الامم المتقدّمة. و قیل فی القیامة و قیل معناه سلکنا الکفر فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِهِ یعنی کی لا یؤمنوا به، و لئلا یؤمنوا به، و روا باشد که سَلَکْناهُ این ها با قرآن شود و معنی آنست که ادخلنا القران فی قلوب المجرمین فعرفوا معانیه و عرفوا عجزهم عن اتیان مثله فلم یؤمنوا به حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ.

فیلجئهم ذلک العذاب الی الایمان، امّا وقت البأس او قبله.

فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً ای یأتیهم عذاب یوم القیامة فجأة و هم لا یعلمون بقیامها.

فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ. یعنی اذا رأوا العذاب یقولون: هل نحن مؤخّرون الی وقت آخر فنراجع عقولنا و نؤمن، ایشان چون عذاب بینند که ناگاه بایشان آید گویند هیچ روی آن هست که ما را درنگ دهند روزگاری دیگر تا ایمان آریم؟

ربّ العالمین گفت: أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ یعنی کیف یستعجلون بعذاب لو أتاهم طلبوا الانظار و لم ینظروا. چرا استعجال میکنند بعذابی که چون آید بایشان آن عذاب درنگ خواهند، و ایشان را درنگ ندهد، و تهدید را بلفظ استفهام گفت.

مقاتل گفت چون این آیت فرود آمد: فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً مشرکان قریش گفتند: الی متی توعدنا بالعذاب، تا کی ما را بعذاب ترسانی و تا کی ما را بقیامت بیم نمایی؟ آخر کی خواهد بود این عذاب و این قیامت؟ همانست که جای دیگر گفت: ائْتِنا بِما تَعِدُنا، ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ، أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ، مَتی‌ هذَا الْوَعْدُ؟، رب العزه بجواب ایشان گفت: أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ.

أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ یعنی سنی عمر الدّنیا.

ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ یعنی العذاب.

ما أَغْنی‌ عَنْهُمْ لم یدفع عنهم ما کانُوا یُمَتَّعُونَ ای تمتّعهم. یقول لا معنی لاستعجالهم العذاب. فانّه اذا جاءهم العذاب و لو بعد العمر الکثیر لم یغن عنهم تمتّعهم بالدّنیا قبل ذلک، لانّ العذاب یأتیهم و لو بعد حین. وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ، ذِکْری‌ معنی این آیت بر دو وجه است: یکی آنست که ما هلاک نکردیم اهل هیچ شهر ازین شهرها که قصّه ایشان درین سورت با تو گفتم مگر که پیش از عذاب بایشان رسولان فرستادیم، بیم‌نمایان و ترسانندگان، بیاد کردن بریشان و در یاد دادن ایشان، باین معنی ذِکْری‌ بموضع نصب است بر مصدر، یعنی: الّا لها مذکّرون ذکری، لانّ الانذار تذکیر، کانّه قال: یذکّرون ذکری، ای تذکیرا، معنی دیگر هلاک نکردیم هیچ اهل شهری را مگر که پیشتر بایشان رسول فرستادیم تا ایشان را آگاه کردند و از عذاب ما بترسانیدند.

آن گه گفت: ذِکْری‌ آن که با ایشان کردیم پندی است شما را تا یاد کنید و یاد دارید، و باین معنی ذِکْری‌ در موضع رفع است خبر ابتداء محذوف، یعنی انذارنا ذکری. و قیل ما قصصناه ذکری، و جمع منذرین لانّ المراد بهم النبی و اتباعه المظاهرون له.

وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ فنعذّبهم من غیر اعلام و لا رسول و لا ذکر، و نظیر هذه الآیة قوله: وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا.

وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ مقاتل گفت: مشرکان قریش گفتند محمد کاهن است و با وی رئتی است از جنّ که این قرآن، که دعوی میکند که کلام خداست، آن رئتی است بزبان وی می‌افکند، هم چنان که بر زبان کاهن افکند و این از آنجا گفتند که در جاهلیّت پیش از مبعث رسول (ص) با هر کاهنی رئتی بود از جنّ که استراق سمع کردی بدر آسمان و خبرهای دروغ و راست بزبان کاهن افکندی، مشرکان پنداشتند که وحی قرآن هم از آن جنس است تا ربّ العالمین ایشان را دروغ‌زن کرد، گفت: ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ، بل نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ هرگز شیاطین این قرآن فرو نیاوردند و نسزد ایشان را آن و خود نتوانند و طلب آن نکنند که ایشان را میسّر نشود و قدرت و استطاعت نبود.

آن گه گفت: إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ای انّهم بعد مبعث الرسول (ص) عن استراق السّمع و عن الاستماع الی کلام الملائکة لمعزولون و بالشهب مرجومون.

و قیل: إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ یرید به الکفّار، ای لا یستمعون القرآن سماع من ینتفع به.

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ. الخطاب للرسول و المراد به غیره و هکذا قوله: وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ و قوله: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ، و انّما یضرب المثل بالخیار. و هکذا قوله: فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ...

الآیة.

قوله: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ، آن روز که این آیت فرو آمد رسول خدا بر کوه صفا بود و بآواز بلند گفت، «یا صباحاه قریش چون آواز رسول شنیدند همه جمع آمدند و آن کس که خود نتوانست آمد بجای خود دیگری فرستاد.

آن گه رسول خدا گفت بتعمیم و هم بتخصیص : «یا بنی عبد المطلب یا بنی هاشم یا بنی عبد مناف یا بنی فهر یا معشر قریش یا عباس بن عبد المطلب یا فاطمة بنت محمد یا صفیة عمّة رسول اللَّه یا عائشة بنت ابی بکر یا حفصة بنت عمر یا امّ سلمة» همچنین یکان یکان را می‌خواند و میگفت: «اشتروا انفسکم من النّار، اشتروا انفسکم من اللَّه» خویشتن را باز خرید از عذاب اللَّه «و اسعوا فی فکاک رقابکم فانّی لا اغنی عنکم من اللَّه شیئا، ان عصیتم لا اغنی عنکم یوم القیامة من اللَّه مسیئا، لی عملی و لکم عملکم» اگر عصیان آرید و فرمان نبرید روز قیامت شما را بکار نیایم هیچ چیز، کرد من مراست و کرد شما شما را «الا لا یأتینّ النّاس یوم القیامة تحملون الآخرة و انتم تحملون الدّنیا» مبادا که روز قیامت مردمانی می‌آیند آخرت برداشته و کار دین راست کرده و شما می‌آئید دنیا برداشته و کار دنیا راست کرده. چون شب درآمد رسول خدا هم چنان ندا میکرد تا ندا بسمعها زودتر رسد. قریش بامداد چون برخاستند گفتند: لقد بات محمد یهوّت اللّیل ای یهذی. و در خبر است که عایشه صدّیقه بگریست، گفت: یا رسول اللَّه و روز قیامت روزی است که تو ما را به کار نیایی؟ گفت بلی یا عائشة فی ثلاثة مواطن، بسه جایگه شما را بکار نیایم: یقول اللَّه تعالی: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لیوم القیامة فعند ذلک لا اغنی عنکم من اللَّه شیئا و لا املک من اللَّه شیئا و عند النّور من شاء اللَّه اتمّ له نوره و من شاء اکبّه فی الظّلمات فلا املک لکم من اللَّه شیئا و لا اغنی عنکم من اللَّه شیئا و عند الصراط من شاء اللَّه سلّمه و من شاء اجازه و من شاء اکبّه فی النّار و ممّا صنع رسول اللَّه (ص) حین نزلت الآیة ان صنع طعاما و جمع علیه عشیرته خاصة و هم یومئذ اربعون رجلا.

چون این آیت فرود آمد رسول خدا طعامی بساخت و بنی عبد المطلب آن روز چهل مرد بودند هر یکی از ایشان چون طعام خوردندی یک گوسپند بخوردیدی و طعام رسول آن روز سخت اندک بود صحفه‌ای دیدند در آن پاره‌ای گوشت و لختی مرقه.

رسول خدا گفت: «ادنوا بسم اللَّه و کلوا»

بنام خدا فراز آئید و خورید، ایشان فراز آمدند ده ده کس، و می‌خوردند تا همه سیر گشتند، بعاقبت در صحفه نگرستند و اندکی از آن کاسته. ابو لهب در میان ایشان بود گفت: هذا ما سحرکم به الرّجل و در بعضی اخبارست که رسول خدا گفت: لو اخبرتکم انّ خیلا یسفح هذا الجبل یرید ان یغیر علیکم أ کنتم مصدّقی؟ قالوا نعم ما جرّبنا علیک کذبا، قال فانّی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید فقال ابو لهب: تبّا لک سائر الیوم ما دعوتنا الّا لهذا.

فانزل تعالی: تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ.

و روی انّهم قالوا: ما لنا عندک ان نحن اتّبعناک؟ فقال: لکم ما للمسلمین و علیکم ما علی المسلمین و انّما تتفاضلون بالدّین و انّی قد جئتکم بخیر الدّنیا و الآخرة و لا اعلم شابّا من العرب جاء قومه بافضل ما جئتکم به، ادعوکم الی شهادة ان لا اله الّا اللَّه و کتابه، فنفروا و تفرّقوا، اگر کسی گوید مصطفی را (ص) که فرستادند بعالمیان فرستادند چنان که اللَّه گفت: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً تخصیص عشیرت و خاصّه خویش در این آیت سبب چیست؟ جواب آنست انّما خصّهم بالذّکر تنبیها علی غیرهم و، ذلک انّه اذا کان مأمورا بانذار الاقربین من عشیرته فلان یکون مأمورا بانذار غیرهم اولی.

و قیل لانّهم اسرع اجتماعا. و قال بعضهم. انّما قال ذلک کی لا یرکنوا الیه و الی شفاعته فیترکوا الطّاعة و یرتکبوا المعصیة اتکالا علی الشّفاعة و قیل انّما خصّهم بالذکر لانّهم اقرب الیه فالاولی فی الانذار البدایة بهم، کما انّ الاولی فی البرّ و الصّلة و غیرهما البدایة بهم، و هو نظیر قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ و کانوا مامورین بقتال جمیع الکفّار و لکنّهم لما کانوا اقرب الیهم امروا بالبدایة بهم فی القتال کذلک هاهنا.

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ هذا مفسّر فی سورة بنی اسرائیل و مکرّر فی سورة الحجر، ای الن لهم جانبک و تواضع لهم و لا تتکبّر علیهم، و هو نظیر قوله: وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ و جناحا العسکر جانباه.

فَإِنْ عَصَوْکَ یعنی ان عصاک الکفّار و قیل ان عصاک الاقربون من عشیرتک فقل انّی بری‌ء مما تعملون من عبادة الاصنام. و قیل بری‌ء من اعمالکم لا اؤاخذ بها و لا احاسب علیها و قیل لا املک لکم فیها شفاعة عند اللَّه و لا دفعا لعقوبة لو جازاکم بها.

و قیل هی منسوخة بآیة السیف.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ قرأ مدنیّ و شامیّ: فتوکل بالفاء، و کذا هو فی مصاحفهم، ای فوّض امرک الی الْعَزِیزِ فی الانتقام من الاعداء، الرَّحِیمِ بالاولیاء لیکفیک کید اعدائک الذین عصوک فیما امرتهم به و قیل: فوّض امرک الی الّذی یمنع جاره و ینصر ولیّه.

الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ‌

الی الصّلاة مفردا.

وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ مع المصلّین جماعة و قیل تقلّب نظرک فی السّاجدین.

کان رسول اللَّه (ص) یری من خلفه فی الصّلاة مثل ما یری امامه.

قال رسول اللَّه (ص) اتمّوا الرّکوع و السّجود فو اللّه انّی اراکم من بعد ظهری اذا رکعتم و سجدتم.

و قیل وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ یعنی تقلّبک نطفة فی اصلاب السّاجدین نوح و ابرهیم و اسماعیل قال ابن عباس ما زال رسول اللَّه (ص) یتقلّب فی اصلاب الانبیاء حتی ولدته امّه و انشد بعضهم فی مدح النّبی (ص).

من قبلها طبت فی الظّلال و فی

مستودع حیث یخصف الورق

ثمّ هبطت البلاد لا بشر

انت و لا مضغة و لا علق‌

بل نطفة ترکب السّفین و قد

الجم نسرا و اهله الغرق‌

تنقل من صاحب الی رحم

اذا مضی عالم بذا طبق‌

حتّی احتوی بیتک المهیمن من

خندق علیاء تحتها النّطق

و انت لمّا ولدت اشرقت

الارض و ضائت بنورک الافق‌

فنحن فی ذلک الضّیاء و فی

النّور و سبل الرّشاد تحترق‌

و قال الحسن وَ تَقَلُّبَکَ یعنی ذهابک و مجیئک و تردّدک فی اصحابک المؤمنین و المعنی، فی الجملة انّه تعالی یری دقیق اعمالک و جلیلها.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ لقرائتک، الْعَلِیمُ، بعملک.

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی‌ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ هذا معطوف علی قوله: وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ، مشرکان گفتند آنچه محمد میگوید شیاطین فرو می‌آرند از استراق سمع و فرا زبان وی می‌افکنند. ربّ العالمین گفت یا محمد گوی: هَلْ أُنَبِّئُکُمْ شما را خبر دهم که شیاطین بر که توانند که فرود آیند؟

تَنَزَّلُ عَلی‌ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ فرود آیند بر هر کاهنی اختر گویی دروغ‌زنی کژ سخنی چون مسیلمه و طلیحه.

یُلْقُونَ السَّمْعَ یعنی یستمعون من الملائکة مسترقین، فیلقون الی الکهنة وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ، لانّهم یخلطون به کذبا کثیرا، و هذا کان قبل ان حجبوا عن السّماء فانّهم الآن محجوبون وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و انّما قال اکثر هم استثنی بذکر الکثرة منهم سطیحا و شقا و سواد بن قارب الّذین کانوا یلهجون بذکر رسول اللَّه (ص) و تصدیقه و یشهدون له بالنّبوّة و یدعون النّاس الیه. و روی محمد بن کعب القرظی قال: بینما عمر بن الخطاب جالس فی مسجد المدینة و معه ناس اذ مرّ به رجل فی ناحیة المسجد، فقال له رجل من القوم: یا امیر المؤمنین أ تعرف هذا المارّ؟

قال: لا فمن هو؟ قال: هذا رجل من اهل الیمن له فیهم شرف و موضع یقال له سواد بن قارب و هو الّذی اتاه رئته بظهور رسول اللَّه (ص) قال عمر علیّ به. فدعی الرّجل فقال له عمر: انت سواد بن قارب؟ قال: نعم یا امیر المؤمنین. قال: انت الّذی اتاک رئتک بظهور رسول اللَّه (ص)؟ قال: نعم. قال: فانت علی ما کنت علیه من کهانتک. قال: فغضب الرّجل غضبا شدیدا و قال: یا امیر المؤمنین ما استقبلنی احد بهذا منذ اسلمت. فقال عمر یا سبحان اللَّه ما کنّا علیه من الشّرک اعظم ممّا کنت علیه من کهانتک، اخبرنی بإتیانک رئتک بظهور رسول اللَّه (ص) قال: نعم یا امیر المؤمنین، بینما انا ذات لیلة بین النّائم و الیقظان اذ اتانی رئتی فضربنی برجله و قال: قم یا سواد بن قارب فافهم و اعقل ان کنت تعقل انّه قد بعث رسول من لؤیّ بن غالب یدعو الی اللَّه و الی عبادته، ثمّ انشأ الجنّی یقول:

عجبت للجنّ و تجساسها

و شدّها العیس باجلاسها

تهوی الی مکة تبغی الهدی

ما خیر و الجنّ کانجاسها

فارحل الی الصفوة من هاشم

و اسم بعینیک الی رأسها

قال: فلم ارفع بقوله راسا و قلت دعنی انم فانّی امسیت ناعسا. فلما کان فی اللّیلة الثانیة اتانی فضربنی برجله و قال: قم یا سواد بن قارب فافهم و اعقل ان کنت تعقل انّه قد بعث رسول من لویّ بن غالب یدعو الی اللَّه و الی عبادته ثمّ انشأ الجنّی یقول:

عجبت للجنّ و اخبارها

و شدّها العیس باکوارها

تهوی الی مکة تبغی الهدی

ما مؤمنوا الجنّ ککفّارها

فارحل الی الصّفوة من هاشم

بین رواسیها و احجارها

قال: فلم ارفع بقوله راسا فلمّا کانت اللّیلة الثالثة اتانی فضربنی برجله و قال: قم یا سواد بن قارب فافهم و اعقل ان کنت تعقل، انّه قد بعث رسول من لویّ بن غالب یدعو الی اللَّه و الی عبادته ثمّ انشأ الجنّی یقول:

عجبت للجنّ و تطلابها

و شدّها العیس باقتابها

تهوی الی مکة تبغی الهدی

ما صادقوا الجنّ ککذّابها

فارحل الی الصّفوة من هاشم

لیس قداماها کاذنابها

قال: فوقع فی نفسی حبّ الاسلام و رغبت فیه فلمّا اصبحت شددت علی راحلتی رحلها و انطلقت موجّها الی مکة. فلمّا کنت ببعض الطریق اخبرت انّ النبیّ (ص) قد هاجر الی المدینة، فقدمت المدینة فسألت عن النبیّ (ص) فقیل هو فی المسجد، فانتهیت الی المسجد فعقلت ناقتی و دخلت المسجد فاذا رسول اللَّه (ص) و النّاس حوله، فقلت، اسمع مقالتی یا رسول اللَّه فقال: ادن فلم یزل یدنینی حتّی صرت بین یدیه فقال هات.

فقلت:

و کن لی شفیعا یوم لا ذو شفاعة

اتانی بجنّی بعد هدإ و رقدة

و لم یک فیما قد بلوت بکاذب‌

ثلاث لیال قوله کل لیلة:

اتاک رسول من لویّ بن غالب

فشمّرت من ذیلی الازار و وسّطت

بی الذّعلب الوجناء بین السّباسب

فاشهد انّ اللَّه لا شی‌ء غیره

و انّک مامون علی کلّ غائب‌

و انّک ادنی المرسلین وسیلة

الی اللَّه یا بن الاکرمین الأطائب‌

فمرنا بما یأتیک یا خیر من مشی

و ان کان فیما جاء شیب الذّوائب‌

سواک بمغن عن سواد بن قارب‌

قال: ففرح رسول اللَّه (ص) و اصحابه بمقالتی فرحا شدیدا حتّی رؤی الفرح فی وجوههم. قال: فوثب الیه عمر فالزمه و قال: لقد کنت احبّ ان اسمع هذا الحدیث منک فاخبرنی عن رئتک هل یأتیک الیوم، فقال: امّا مذ قرأت کتاب اللَّه فلا و نعم العوض کتاب اللَّه من الجنّ. قوله: وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ، ای لیس القرآن بشعر و لا محمد (ص) بشاعر کما زعموا، لان الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ، یعنی الشیاطین و السّفهاء و الّذین اتّبعوا محمدا راکعون ساجدون رُحَماءُ بَیْنَهُمْ و اراد بالشّعراء الهجاة الّذین یهجون رسول اللَّه و اصحابه و یعیبون الاسلام من المشرکین مثل عبد اللَّه بن الزّبعری، ثمّ تاب و اسلم، و مثل عبد اللَّه بن اخطل جاء یوم فتح مکة فتعلّق باستار الکعبة یستأمن. فامر رسول اللَّه (ص) فضرب عنقه، و مثل ابی مسافع الاشعری و امیة ابن ابی الصلت و غیرهم کانوا یصنعون القصائد علی الاسلام و المسلمین و یقومون بانشادها و یحتوشهم السّفهاء یستمعونه و یضحکون و هم الغنّاؤون.

روی عن النّبی (ص) انّه قال: «من احدث هجاء فی الاسلام فاقطعوا لسانه»

و عن ابن عباس قال: لمّا فتح النّبی (ص) یعنی مکة رنّ ابلیس رنّة فاجتمعت الیه ذرّیته، فقال ائیسوا ان یرتدّ محمد علی الشّرک بعد یومکم هذا و لکن افشوا فیها یعنی مکة الشعر و النّوح.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ من اودیة الکلام یَهِیمُونَ و عن طریق الحق و الرّشد جائرون. هذا کقول القائل: انا فی واد و انت فی واد.

وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ وصفهم بالکذب فی القول و الخلف فی الوعد، و الهائم الذّاهب علی وجهه ، و قیل هو المخالف للقصد. قال ابن عباس: «یهیمون» ای فی کلّ لغو یخوضون، یمدحون قوما بباطل، یشتمون قوما بباطل. و فی الخبر: «لان یمتلی جوف احدکم قیحا خیر له من ان یمتلئ شعرا».

ثمّ استثنی شعراء المؤمنین فقال: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یعنی مدحوا رسول اللَّه (ص) کحسان بن ثابت و عبد اللَّه بن رواحة و کعب بن زهیر و کعب بن مالک، وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً فی شعرهم و کلامهم، وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا ای ردّوا علی المشرکین ما کانوا یهجون به المؤمنین. قال الحسن: انتصروا من بعد ما ظلموا بما یجوز الانتصار به فی الشریعة و هو نظیر قوله: لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ.

روی انّ کعب بن مالک اتی النّبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه! ما تری فی الشعر، فقد انزل اللَّه فیه ما انزل. فقال: انّ المؤمن یجاهد بسیفه و لسانه، و الّذی نفسی بیده لکأنّما ترمونهم به نضح النّبل، و قال (ص) اهجوا قریشا فانّه اشدّ علیها من رشق النبل، و روی ابو هریره انّ عمر بن الخطاب مرّ بحسان و هو ینشد الشعر فی المسجد فلحظ الیه فقال: قد کنت انشد فیه و فیه خیر منک، ثمّ التفت الی ابی هریرة فقال: انشدک اللَّه ا سمعت رسول اللَّه یقول لی اجب عنّی اللّهم ایّده بروح القدس، قال اللّهم نعم و عن البراء بن عازب قال: قال رسول اللَّه (ص) لحسان: «اهج المشرکین فانّ جبرئیل معک».

و قالت عائشة سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: لحسان انّ روح القدس لا یزال یؤیّدک ما نافحت عن اللَّه و رسوله.

و قالت عائشة: الشعر کلام فمنه حسن و منه قبیح فخذ الحسن و دع القبیح.

قوله: وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا یعنی الّذین هجوا رسول اللَّه. و قیل هو عام و هو الاظهر، أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ ای الی ایّ ندامة یرجعون و الی ایّ عاقبة یصیرون، ای مصیرهم الی النّار و هی شرّ مصیر. و قوله، أَیَّ مُنْقَلَبٍ نصب علی المصدر، ای ینقلبون انقلابا ایّ انقلاب و لم یعمل فیه سَیَعْلَمُ، لانّ «ایا» لا یعمل فیه ما قبله.