میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۹- سورة مریم- مکیّة » ۲ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ»

ای و اذکر فی الکتاب یا محمد! المنزل علیک و هو القرآن، و قیل معناه من الکتاب. مریم اسم اعجمی، و قیل عربی و هی بنت عمران بن ماثان، و المعنی اتل یا محمد علی امتک خبر مریم و قصتها و صلاحها و تعبّدها لیقتدی النّاس بها. و لم یذکر اللَّه امرأة باسم العلم فی الکتاب دون مریم لانّها لم ترد الرّجال و کانت عذراء بتولا منقطعة، فصارت حرمتها کحرمة الرّجال. «إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها»

ای بعدت و اتت نبذة من الارض، بعیدة من قومها. و النبذة الناحیة. و اصل النبذة الطرح، و منه یقال للقیط منبوذ، لانه طرح بمعزل من النّاس، و انتبذ لازم نبذ.

«مَکاناً شَرْقِیًّا»

ای فی مکان یقابل المشرق تستدفئی بالشمس و من ثمّ اتخذت النصاری المشرق قبلة لانّه میلاد عیسی (ع).

روی عن ابی الضّحی قال: ذکر ابن عباس عیسی بن مریم و عنده شاب من النصاری فدمعت عیناه، فقال ابن عباس، لم اتّخذت النصاری المشرق قبلة؟ فقال امروا بذلک، فقال ابن عباس: لا، و لکن لما امرت مریم ان تتخذ «مَکاناً شَرْقِیًّا»

قلتم لا جهة افضل منها فاستقبلتموها. و قیل مکانا شرقیّا، ای شاسعا بعیدا. و قیل انّما دخل الشرقی فی الکلام حفظا لباج الآیات، و ان لم تکن الی ذکر الشرق حاجة. و خلاف است میان علمای تفسیر، که سبب اعتزال مریم و از مردم گوشه گرفتن چه بود؟ قومی گفتند خلوت و عزلت اختیار کرد، یکبارگی روی بطاعت اللَّه تعالی نهاد و از خلق بکلیت اعراض کرد و حلاوت فکرت و خدمت در خلوت دید، تا در آن گوشه مسجد زاویه‌ای ساخت و آنجا معتکف نشست، اینست که رب العزة گفت: «إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا»

و قیل لما لک بن دینار اما تستوحش فی الدار وحدک؟ قال: ما احسب ان احدا یستوحش مع اللَّه و هو المشار الیه بقوله تعالی: «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» ای انقطع الیه بطاعتک و اقطع من یشغلک عن اللَّه. قومی گفتند سبب اعتزال وی آن بود که از حیض پاک شده بود و طهر یافته، میخواست که غسل کند، بحکم دیانت و مروت بگوشه‌ای باز شد، در پس پرده‌ای، تا مردم او را نبینند و غسل کند.

فذلک قوله: «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً»

این حجاب گفته‌اند دیوارست، یعنی که در پس دیواری شد تا از چشم مردم غایب شود، و گفته‌اند پرده‌ای بود فرو گذاشته و در پس آن پرده شد. عکرمه گفت مریم پیوسته در مسجد بودی، بعبادت اللَّه تعالی مشغول، ما دام تا در طهر بودی، چون نشان حیض درو پدید آمدی از مسجد با خانه شدی، و آنجا همی بودی تا بوقت طهر، آن گه بعد از غسل بمسجد بازگشتی. گفتا در خانه خاله بود خواست که غسل کند از حیض، و روزگار زمستان بود فی اقصر یوم من السنة. با مشرقه‌ای شد تا غسل کند. جبرئیل آن ساعت برابر وی آمد. و ذلک قوله: «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا». الروح هاهنا جبرئیل (ع) و سمّیت الملائکة ارواحا اذ لیس لهم اجساد یشاهد و انما هم یتلطفون فیدخلون سموم الإبر یملئون الهواء، و قیل سمّی جبرئیل روحا، لانّه خلق من ریح. و اضافه الی نفسه، تعظیما لامره و تفخیما لشأنه. «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»

ای تصور لها بشرا تام الخلق حسن الصّورة قائما بین یدیها. قال ابیّ بن کعب: لمّا اخذ اللَّه من آدم ذریته، کانت روح عیسی (ع) بین تلک الارواح التی اخذ میثاقها. فارسلها اللَّه الی مریم فی صورة بشر، فتمثّل لها فحملت الّذی خاطبها و هو روح عیسی.

«قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ». مریم که جبرئیل را دید در آن خلوتگاه جوانی زیبا نیکو روی، ظن برد که وی طالب فسادست. گفت: «أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ»

ای ألتجی الی اللَّه و اسأله ان یعیننی ممّا اخاف من جهتک. آن گه گفت: «إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا»

جزاء شرط اینجا محذوف است. یعنی ان کنت مسلما مطیعا للَّه فاخرج عنّی و لا تتعرض بی. و روا باشد که ان بمعنی ماء نفی بود ای «ما کنت تقیا» بدخولک علیّ و نظرک الیّ، تو مردی پرهیزکار خدا ترس نبودی که در پیش من آمدی و بمن نظر کردی. و قیل «إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا»

فستتعظ بتعوذی باللّه منک. این همچنانست که کسی قصد تو کند خواهد که ترا بزند و برنجاند، تو گویی اگر مسلمانی مرا نرنجانی و از من باز گردی، همچنین مریم دانست که تقوی مرد را از بدی باز دارد، گفت اگر تقوی داری از کلمه استعاذت که من می‌گویم بترسی و پند پذیری و باز گردی. و هذا کقول موسی (ع) حین دخل علی فرعون: «وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ»، «قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ»

جبرئیل او را جواب داد که من آن نیم که تو می‌پنداری و ازو می‌ترسی، من فرستاده خداوند توام. «لیهب لک» بیاء قرأت بصری است و ورش و قالون یعنی لیهب لک ربّک. من فرستاده خداوند توام ببشارت آمده‌ام تا اللَّه تعالی ترا فرزندی بخشد پاک هنری روز افزون، باقی بهمزه خوانند «لِأَهَبَ لَکِ»

و آن را دو وجه است: یکی آنکه جبرئیل اضافت بخشیدن فرزند با خویشتن کرد لانّه نفخ فیها روح عیسی. از بهر آنکه روح عیسی جبرئیل در وی دمید بفرمان حق، بخشنده فرزند اللَّه بود و سبب جبرئیل.

وجه دوم قول در آن مضمر است، یعنی «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ»

قال ربّک «لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا»

طاهرا من الذنوب، نامیا علی الخیر.

«قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ» ای کیف و من این لی غلام؟ «وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ» هذا المسیس کنایة عن الجماع، ای لم یباشرنی زوج، بالنکاح، «وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا» ای فاجرة تتعاطی الزّنا. و الولد یکون من احد هذین، و البغایا الزوانی و البغاء الزّنا و فی الخبر، البغایا النساء اللاتی ینکحن بغیر ولی.

و فی حذف التاء من البغی قولان: احد هما ان وزنه فعول، و فعول یستوی فیه المذکر و المؤنث، و الثانی انّ لفظ البغی خاص فی النساء، کالحائض و الطالق، و انّما یقال للرجال باغ، و حذف النون من «أَکُ» تخفیفا.

«قالَ کَذلِکِ» ای قال جبرئیل کذلک. ای الامر کما قلت لم یمسسک رجل، لا بالنکاح و لا بالسفاح، و لکن «قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ»، ای خلق الولد من غیر أب علیّ سهل، کما خلقت آدم و حوا من غیر اب و ام و لیس هذا باعجب من ذلک. و قیل معناه قال جبرئیل کذلک قال ربّک ای هکذا «قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ». «وَ لِنَجْعَلَهُ» ای الولد من غیر مسیس «آیَةً لِلنَّاسِ» ای دلالة و حجة لهم. و قد جعل اللَّه معجزة عیسی (ع) فی نفسه و معجزة سائر الانبیاء فی غیر انفسهم. «وَ رَحْمَةً مِنَّا» ای نعمة منا علی الخلق لیدعوهم الی الهدی، فیهتدوا به و ینفعهم. «وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا» ای خلق عیسی علی هذه الصفة و جعله رحمة للناس کان امرا کائنا لا محالة محکوما به فی الازل، مقضیا فی اللوح المحفوظ. قوله: «وَ لِنَجْعَلَهُ» عطف علی قوله: «لیهب»، و قیل انه للاستیناف، و اللام، لام القسم کسر لما لم یصحبه النون «فَحَمَلَتْهُ» یعنی بعد ما نفخ جبرئیل فیها روح عیسی و در کیفیت نفخ جبرئیل علما مختلفند، قومی گفتند درع نهاده بود، جبرئیل برداشت و در جیب آن دمید و باز گشت پس مریم درع در پوشید و بعیسی بار گرفت. قومی گفتند مریم درع پوشیده بود جبرئیل فرا نزدیک وی شد و بدست خویش جیب وی بگرفت و نفخه در وی دمید، آن نفخه برحم وی رسید و بعیسی بار گرفت.

سدّی گفت: درع دو شاخ بود از بر سینه، و جبرئیل دو آستین وی بگرفت و در سینه وی دمید، و باد آن نفخه جبرئیل بجوف وی رسید و بار گرفت. قال ابیّ بن کعب: دخل الرّوح فی فیها، فدخل بطنها فولدته. و گفته‌اند که جبرئیل از دور بوی دمید، و باد آن نفخه بوی رسانید و از آن بار گرفت. قال ابن عباس: ما هو الا ان حملت فوضعت و لم یکن بین الحمل و الانتباذ الّا ساعة واحدة، لان اللَّه تعالی لم یذکر بینهما فصلا، فقال تعالی: «فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ». و گفته‌اند مریم آن وقت ده‌ساله بود، و بقولی سیزده ساله و دو حیض بریده پیش از حمل. مقاتل گفت: مدت حمل و وضع سه ساعت بیش نبود، حملته فی ساعة و صوّر فی ساعة. و وضعته فی ساعة، حین زالت الشّمس من یومها. و قیل مدة حملها ثمانیة اشهر، و کان ذلک آیة اخری لانّه لم یعش مولود وضع لثمانیة اشهر غیر عیسی (ع)، و قیل سنة اشهر، و قیل تسعة اشهر کسائر النساء. و گفته‌اند عیسی (ع) پس از آنکه در وجود آمد سی و سه سال با مادر بود و بعد از آنکه او را بآسمان بردند، مادر شش سال دیگر بزیست، فماتت و لها اثنتان و خمسون سنة.

«فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ» یعنی لما تبیّن بها الحمل استحیت و خافت فبعدت بحملها و اتت. «مَکاناً قَصِیًّا» ای بعیدا و القصی و القاصی واحد. چون بر مریم حمل پیدا شد از شرم مردم و نیز از بیم طعن و تعییر ایشان، خویشتن را از میان مردم بیرون برد و روی بزمین مصر نهاد، تا آنجا رسید که مقطع زمین شام بود و اول زمین مصر. اینست تفسیر «مَکاناً قَصِیًّا» بر قول مفسران. وهب گفت: «مَکاناً قَصِیًّا» دهی بود که آن را بیت لحم گویند، شش میل از شهر ایلیا برفته. گفتا ابن عمی بود او را نام وی یوسف النجار صاحب و رفیق وی در خدمت مسجد بود و تیمار بردی در همه حال، او را بر خری نشاند و از میان قوم. بیرون برد تا بیت اللحم. و گفته‌اند که براه در، شیطان در دل یوسف افکند که این حمل مریم از زناست، قصد قتل وی کرد تا جبرئیل آمد و یوسف را گفت: انّه من روح القدس فلا تقتلها. مکش او را که او عذراء بتول است و فرزند وی از روح القدس.

«فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ» یقال اجاءنی الی کذا ای جاء بی الیه و یقال ألجأنی الیه.

و المخاض تحرّک الجنین و اشتداد وجع الولادة. «إِلی‌ جِذْعِ النَّخْلَةِ» یعنی ساقتها لم یکن علی راسه سعف و قیل کان جذعا یابسا قد جی‌ء به لیبتنی به بیت فی بیت لحم. و قیل صارت الی النّخلة لیتفیاء به، و قیل التجأت الی النخلة لتستند البه و تتقوی به علی ما هو عادة المرأة الحامل اذا اخذها الطلق فتطلب موضعا تستند الیه، و قیل احتوشتها الملائکة محدقین بها صفوفا. قرئ فی الشواذ «فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ» ای اصابها الطلق فجأة. گفته‌اند که یوسف، مریم را بگذاشت و خود برفت، مریم تنها و متحیر بماند، همی گریست و درد می‌افزود، نگاه کرد خرما بنی دید خشک شده از قدیم الدهر باز، مریم نزدیک آن درخت شد و از بی‌طاقتی پشت بآن درخت بازنهاد و فریشتگان گرد وی درآمده صفها برکشیده و شراب از بهشت آورده، از سر دلتنگی و ضجر در آن حالت گفت: «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا» ای قبل هذا الیوم و هذا الامر این ضجر نمودن، و آرزوی مرگ کردن نه از آن بود که بحکم اللَّه تعالی راضی نبود، لکن از شرم مردم میگفت، که فرزند بی‌پدر آورده بود و دانست که مردم او را طعن کنند و بناشایست نسبت کنند. گفت کاشک من بدین روز نرسیدمی که قومی بسبب من در معصیت افتند. و گفت: «نسیا منسیا» قرأ حمزه و حفص نسیا بفتح النون و الباقون، نسیا بالکسر و هما لغتان: کالرطل و الرطل و الجسر و الجسر و نحوهما قیل النسی‌ء بالکسر، اسم لما ینسی، مثل النقض، اسم لما ینقض، و السقی، اسم لما یسقی، و الفتح المصدر، یقال نسیت الشی‌ء نسیانا نسیا. و قیل انه مشتق من الترک ای و کنت شیئا متروکا لا یعرف و لا یذکر لحقارته و عن مجاهد و الضحاک یعنی حیضة ملقاة و هی خرقة الحیض.

«فَناداها مِنْ تَحْتِها» قرأ نافع و حمزه و الکسائی و حفص عن عاصم و روح و ابن حسان عن یعقوب: «مِنْ تَحْتِها» بکسر المیم و جر التاء بعد الحاء، و قرأ الباقون بفتح المیم و نصب التاء، فمن قرأ بالفتح و نصب کان ذلک صفة للمنادی، و من قرأ بالکسر و الجر. فمعناه من جهة تحتها، ثم اختلفوا فی المنادی، فقال بعضهم، ناداها جبرئیل من تحتها ای من تحت النخلة و قیل من دون موضعها. یعنی انّ موقفه کان تحت موقفها و اسفل منه. و قیل ناداه عیسی من تحتها، و قیل، من بطنها «أَلَّا تَحْزَنِی» ای لا تتمنی الموت. جبرئیل او را ندا کرد از آن گوشه وادی، یا از زیر آن درخت خرما، که اندوهگین مباش و آرزوی مرگ مکن.

«قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا» ای ولدا شریفا کریما صالحا رضیّا. اینک فرزندی شریف کریم پسندیده که اللَّه تعالی ترا داد چرا اندوهگن باشی و آرزوی مرگ کنی، این قول حسن است و جماعتی از اهل تفسیر. اما بیشترین مفسران بر آنند که: السری النهر الصغیر. جویی خرد باشد آب در آن روان، و این آن بود که مریم بوقت ولادت تشنه گشت و در آن صحرا آب نبود. چون عیسی در وجود آمد پای بر زمین زد چشمه آب خوش در آن صحرا روان پدید آمد، ندا کرد بمادر «أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ» ای بین یدیک و دونک «سَرِیًّا» و قیل «جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ» ای تحت امرک ان امرته ان یجری جری، و ان امرته بالامساک امسک کقوله فیها اخبر عن فرعون: «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی» ای من تحت امری و قیل ساق اللَّه الیها نهرا من اردن کان قد یبس.

«وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ»، یقال هزّ کذا و هزّ بکذا، کما قال: «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ»، یقال اخذه و اخذ به. «تُساقِطْ عَلَیْکِ»، اینجا چهار قرأت است: تساقط بفتح تاء و تشدید سین قرائت ابن کثیر است و نافع و ابن عامر و ابو عمرو و کسایی و ابو بکر، تساقط بفتح تاء و تخفیف سین قرائت حمزه است تنها، تساقط بضم تاء و کسر قاف و تخفیف سین قرائت حفص، یساقط بیاء و فتح و تشدید سین قرائت یعقوب و نصیر.

فمن قرأ تساقط بالتاء و فتحها و تخفیف سین فالفعل مسند الی النخلة و تفاعل بمعنی فعل ای تسقط النخلة «عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا» یعنی تسقط النّخلة علیک ثمر النخلة، فخذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه. و انتصاب رطبا علی التفسیر او علی الحال. و من قرأ بالتاء مفتوحة و تشدید السّین فالاصل فیه تتساقط بتائین. الاولی تاء التأنیث لتانیت النخلة. و الثانیة تاء تفاعل، فالتّشدید علی الادغام و التخفیف علی الحذف. و من قرأ تساقط بالتاء و ضمها و تخفیف السّین و کسر القاف، فالمعنی تسقط النخلة علیک رطبا، علی ان فاعل بمعنی افعل کقولهم: ناساتک البیع بمعنی انساتک و الفعل للنخلة، و رطبا نصب مفعول به، و من قرأ بالیاء و فتحها و تشدید السین فکمعنی التاء فی الادغام، الّا ان الفعل للجذع، و اسند الفعل الی الجذع، لانه معظمها. و معنی الایة تتناثر علیک رطبا جنیا ای مجنیا غضا طریا ساعة جنی، یعنی کانّه جنی، ای لم یغیّره السقوط. همان منادی آواز داد: «وَ هُزِّی إِلَیْکِ» ای حرّکی الی نفسک بجذع النخلة. روزگار زمستان بود نه نه وقت رطب، اما رب العزّة معجزه عیسی را و کرامت مریم را رطب پدید آورد از آن درخت خشک بی‌سر بی‌شاخ. قال عمر بن میمون: ما ادری للمرأة اذا عسر ولدها خیرا من الرّطب. یقول اللَّه عزّ و جلّ: «وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ الایة...»

و قالت عایشه: من السّنة ان یمضغ التمر و یدلّک به فم المولود و کذلک کان رسول اللَّه (ص) یمضغ التّمر و یحنّک به اولاد الصحابة

و عن علی (ع) قال رسول اللَّه (ص): «اکرموا عمّتکم النّخله فانّها خلقت من الطین الّذی خلق منه آدم. و لیس من الشجر یلقح غیرها، و اطعموا نساءکم الولد الرّطب. و ان لم یکن رطب فالتمر، و لیس من الشّجر شجرة اکرم علی اللَّه من شجرة نزلت تحتها مریم بنت عمران‌ «فَکُلِی» یا مریم من الرطب، «وَ اشْرَبِی» من النّهر، «وَ قَرِّی عَیْناً» بعیسی، و فیه قولان: احدهما من القرّ و هو البرد، و القرور الماء البارد، و دمعة السّرور باردة، و دمعة الحزن حارّة، و لهذا قیل لضدّها سخنة العین، و الفعل منه قررت بالکسر اقرّ بالفتح. و القول الثّانی من لقرار ای صادفت العین ما ترضاه فقرّت و سکنت من النظر الی غیره، و قیل صادفت سرورا فذهب سهره فنامت و قرّت، و الفعل منه بالکسر و الفتح، و عینا نصب علی التمییز. «فَإِمَّا تَرَیِنَّ» اصل الکلام فانّ و ما للصلة، و هی الّتی جلبت النّون المشدّدة کقوله: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ» و قوله: «مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی» هاهنا ضمیر ای اذا رأیت آدمیّا یسئلک عن ولدک و قصته، «فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» ای صمتا و الصّوم فی اللغة هو الامساک، ای قولی انّی اوجبت علی نفسی للَّه سبحانه و تعالی «فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا» آدمیّا فلن اکلّمه بعد ان اخبرت بنذری و صومی، بل اشتغل بالعبادة للَّه و الدّعاء. و قیل انّ اللَّه تعالی امرها ان تقول هذا اشارة لا نطقا، و قیل کانت تکلم الملائکة و لا تکلّم الانس. ربّ العزّة او را بسکوت فرمود تا سخن نگوید که اگر وی ببراءت خویش سخن گفتی ایشان او را راستگوی نداشتندی که وی به نزدیک ایشان متهم بود، و آن گه عیسی را در حال طفولیّت بسخن آورد تا پاکی مادر و برائت ساحت وی ایشان را معلوم گردد از گفتار عیسی، که آن بقبول نزدیکتر و از تهمت دورتر «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ» ای لمّا فرغت من الولادة، اقبلت نحوهم حاملة ایّاه.

و قیل بعد اربعین یوما حین طهرت من النّفاس، و قیل لمّا ولدته ذهب الشیطان فاخبر بنی اسرائیل انّ مریم قد ولدت. فدعوها، «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ» بعد از چهل روز مریم از نفاس پاک شده بود، عیسی را بر گرفت و باز میان قوم خویش آورد، براه در غمگین و متفکّر بود که تا قوم وی چه گویند و ایشان را چه جواب دهد؟ در آن حال عیسی (ع) بآواز آمد و گفت: یا امّاه ابشری فانّی عبد اللَّه و مسیحه. پس چون در میان قوم خویش شد و ایشان اهل بیت صلاح بودند، بگریستند و زاری کردند گفتند: «یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا» ای فظیعا منکرا عظیما چیزی عظیم است منکر، این فرزند که آوردی بی‌پدر. الفرّی العظیم من الامر یستعمل فی الخیر و الشرّ.

قال النبی (ص) فی عمر بن الخّطاب: «فلم ار عبقریا یفری فریّة.

ای یعمل عمله العجیب.

«یا أُخْتَ هارُونَ» مفسّران اینجا قولها گفته‌اند: یکی آنست که هارون برادر موسی (ع) است و سیاق این سخن چنانست که گویند یا أخا تمیم، اذا کان من نسلهم و صلبهم. یعنی که مریم از اولاد و نژاد هارون است برادر موسی، از این جهت او را بوی باز خواندند نه از این جهت که خواهر او بود بحقیقت، و یدل علیه ما

روی المغیرة بن شعبة قال: قال لی اهل نجران، قوله: «یا أُخْتَ هارُونَ» و قد کان بین موسی (ع) و عیسی (ع) من السنین ما قد کان، یعنی الف سنة، و قیل ستمائة سنة، قال فذکرت ذلک لرسول اللَّه (ص) فقال. «الا اخبرتهم انّهم کانوا یسمّون بالانبیاء و الصالحین من قبلهم».

قول دوّم آنست که این هارون مردی بود از نیک مردان و زاهدان بنی اسرائیل، و میگویند آن روز که این هارون از دنیا رفته بود با جنازه وی چهل هزار مرد بیرون شده بودند که نام ایشان همه هارون بوده. باین قول اخت بمعنی شبیه است، کقوله: «وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها» ای شبیهها و معنی آنست که یا شبیه هارون فی العفاف، ای آنکه ما تو را در پارسایی و پرهیزگاری چون هارون میدانستیم! و قیل انّ هارون کان من افسق بنی اسرائیل و اظهر هم فسادا، فشتموها بانّک مثله، و قیل کان هارون اخا مریم من ابیها لیس من امّها، و کان امثل رجل من بنی اسرائیل. «ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» ای طالحا تقول رجل سوء ای طالح و ضدّه رجل صدق، ای صالح و هذه اضافة تخصیص «وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» فاجرة، البغی طالبة الشّهوة من ایّ رجل کان. معنی آن است که ای خواهر هارون! پدر تو عمران بد مرد و بد فعل نبود. و مادر تو حنّه زانیه و پلید کار نبود، چون است که از تو این فرزند پدید آمد و او را پدر نه؟

«فَأَشارَتْ إِلَیْهِ» ای الی عیسی، بان تجعلوا الکلام معه. سخن نگفت از بهر آنکه نذر کرده بود که سخن بگوید، امّا اشاره فرا عیسی کرد که جواب شما عیسی دهد، و این از آن گفت که عیسی وی را گفته بود: لا تحزنی و احیلی بالجواب علیّ، و قیل امرها جبرئیل بذلک. چون مریم حوالت جواب بر عیسی کرد، ایشان بتعجب گفتند: «کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا» رضیعا فی المهد، المهد سریر الصّبی و قیل المراد بالمهد هاهنا، حجر الامّ و انّما سمّاه مهدا لانّه مؤطأ للولد، و کان هاهنا صلة زائدة، یعنی من هو فی المهد. کقوله: «هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا» ای هل انا الا بشر. و قیل من هاهنا فی معنی الشرط و کان بمعنی الاستقبال، ای من یکن فی المهد کیف نکلّم. یعنی هر که در گهواره باشد و در حجر مادر شیر خوردن را، با وی سخن چون گوئیم؟ و هب گفت: آن گه زکریا حاضر شد، چون مناظره با جهودان رفت گفت: یا عیسی، انطق بحجتک ان کنت امرت بها. سخن گوی و حجت خویش آشکارا کن اگر ترا باین فرموده‌اند. عیسی (ع) بر چپ خویش تکیه زد و انگشت سبابه بیرون کرد و بآواز بلند گفت چنان که حاضران همه بشنیدند: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» گفته‌اند که عیسی این سخن همان روز گفت که از مادر در وجود آمد بیک قول، و بقولی دیگر چهل روزه بود که این سخن گفت و بعد از آن هیچ سخن نگفت تا بدان حد رسید که کودکان سخن گویند.

قال النّبی (ص): «خمسة تکلّموا قبل ابان الکلام، شاهد یوسف، و ولد ماشطة فرعون، و عیسی، و صاحب جریح، و ولد المرأة الّتی احرقت فی الاخدود».

و روی عن هلال بن یساف، قال: لم یتکلم فی المهد الّا ثلاثة: عیسی بن مریم، و صاحب یوسف، و صاحب جریح.

ابن جریح مردی بود زاهد، در صومعه نشستی و خدای را جلّ جلاله عبادت کردی، مادر او بدر صومعه وی شد و او را بر خواند و وی در نماز بود، مادر را جواب نداد، مادر گفت: اللّهم لا تمته حتّی ینظر الی وجوه المومسات. بار خدایا ممیران او را تا در روی مومسات نگرد یعنی زنان نابکار. پس روزی جماعتی از بنی اسرائیل بهم آمده بودند و تعجب همیکردند از زهد جریح و عبادت وی. زنی بود پلیدکار بغایت حسن و جمال، گفت اگر شما خواهید من او را بفتنه افکنم، بنزدیک وی رفت و خویشتن را بر وی عرضه کرد، جریح بوی ننگریست و تن فرا وی نداد، آن زن از نزدیک وی بیرون آمد، شبانی بود که بصومعه او رفتی، خویشتن را بشبان داد تا از وی بار گرفت، چون از وی فرزند آمد گفت این فرزند از جریح است، بنو اسرائیل رفتند و آن صومعه وی خراب کردند و او را بخواری بزیر آوردند و می‌رنجانیدند، جریح گفت: ما شأنکم؟ چه رسید شما را؟ چه بود که مرا می‌رنجانید؟ گفتند: زنیت بهذه البغیّ فولدت منک. این فاجره میگوید از تو فرزندی دارم! گفت بیارید آن فرزند را، بیاوردند. جریح دو رکعت نماز کرد آن گه دست بدان طفل زد، گفت: باللّه یا غلام، من ابوک؟ بخدای که راست بگوی ای غلام که پدر تو کیست؟ گفت: پدر من فلان است، یعنی آن مرد شبان. فاقبلوا علی جریح یقبّلونه و یتمسحون به و قالوا: نبنی لک صومعتک من ذهب.

قال لا، اعیدوها من طین کما کانت، ففعلوا.

«آتانِیَ الْکِتابَ» ای علمنی الانجیل و انزله علیّ. «وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» رسولا.

قول حسن است که عیسی در طفولیّت اللَّه تعالی او را عقل داد و بلوغ داد و کتاب و نبوّت داد و در شکم مادر کتاب انجیل بر خواند همچون آدم که اللَّه تعالی او را بیافرید پیغامبر بود، مکلّف و مبعوث بخلق. عیسی (ع) هم چنان بود. قال بعضهم انّ اللَّه تعالی خلق عیسی علی صفة آدم، لا من جهة القامة و الصّورة و لکن من جهة العلم و الحکمة، خلقه عاقلا، عالما لم یحتج الی تلقین و تعلیم. و روی انّ مریم (ع) قالت:کنت اذا خلوت انا و عیسی. حدّثنی و حدّثته و اذا شغلنی عنه انسان، سبّح فی بطنی و انا اسمع.

و قول بیشترین مفسّران آن است که عیسی آنچه گفت: «آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» از نبشته لوح محفوظ خبر داد، چنان که پیغامبر را گفتند: متی کنت نبیّا؟ قال:کنت نبیّا و آدم بین الرّوح و الجسد.

یعنی که پیغامبر خواهم بود و اللَّه تعالی مرا کتاب خواهد داد، چنان که در لوح محفوظ حکم کرد و نبشت. عکرمه در آیت همین گفت. ای قضی ذلک فیما قضی ان یؤتینی الکتاب.

«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» ای آمرا بالمعروف، ناهیا عن المنکر. معلما للخیر و قیل ثابتا علی دین اللَّه. و اصل البرکة الثبات، و قیل برکته انه کان یحیی الموتی و یشفی المرضی حیث کان.

و عن ابی هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» قال: جعلنی نفاعا این اتجهت».

«وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ» قیل، الزکاة صدقة الفطر و قیل، تطهیر البدن من دنس الذّنوب، ای امرنی بالطّاعة و اجتناب المعاصی مدّة عمری، و یحتمل، و اوصانی بان آمرکم بالصّلاة و الزّکاة، فانّی نبی.

«وَ بَرًّا بِوالِدَتِی» معنی برّ در این آیت طاعت است. ای جعلنی مطیعا لامی.

همان است که یحیی را گفت: «بَرًّا بِوالِدَیْهِ»

ای مطیعا بوالدیه جای دیگر گفت: «وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی‌»، ای علی الطّاعة و التّقوی. «کِرامٍ بَرَرَةٍ».

ای مطیعین. «إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ»، ای کتاب المطیعین، «لَفِی عِلِّیِّینَ، إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ» ای انّ المطیعین للَّه لفی نعیم، امّا آنجا که گفت: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا» صلت رحم خواهد، چنان که در سورة الامتحان گفت: «أَنْ تَبَرُّوهُمْ» ای تصلوهم و قوله تعالی: «وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» جبّار در قران بر چهار وجه آید: یکی بمعنی قهار. چنان که گفت: «الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ» ای القهّار لخلقه لما اراد.

و قال تعالی: «وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ» یعنی بمسیطر فتقهرهم علی الاسلام. وجه دوّم جبّار است بمعنی قتّال، کشنده به بی حق چنان که گفت: «وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ» یعنی اذا اخذتم فقتلتم فی غیر حقّ، کفعل الجبابرة. و قال تعالی: إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ، ای قتّالا و کذلک قوله: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» ای قتّال فی غیر حق. وجه سوم جبّار است بمعنی متکبّر، که سر بعبادت حق تعالی فرو نیارد، چنان که در این سوره گفت: وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً ای متکبّرا عن عبادة اللَّه شقیّا. وجه چهارم عبارت است از قامت و قوّت، چنان که در سورة المائدة گفت: إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ یعنی فی الطول و العظم و القوّة قوله: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» ای رزقنی اللَّه السّلامة و الکرامة منه فی هذه الاوقات. و قیل کانّه دعا و سأل السّلامة علی احواله من یوم ولادته الی یوم موته ثم بعته، و قیل سلّم علی نفسه بامر اللَّه، و قیل یرید سلام جبرئیل علیه یوم الولادة، و سلام عزرائیل علیه یوم الموت، و سلام الملائکة علیه یوم البعث.

«ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ» ای الّذی تقدّم ذکره بالصفة المذکورة، هو عیسی بن مریم لا کما تصفه النصاری. این است عیسی مریم که گفت: من بنده خدایم و پیغامبر او و پرستنده او، نه چنان که ترسایان صفت او می‌کنند. «قَوْلَ الْحَقِّ» قول کلمة است و حق نام اللَّه تعالی، عیسی را سخن خویش خواند هم چنان که گفت: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی‌ مَرْیَمَ» از بهر آنکه وی بسخن خدای تعالی و فرمان او زاده بود از مادر، بی‌پدر.

قول الحق بنصب لام، شامی و عاصم و یعقوب خوانند، و نصب او بفعلی مضمر بود.

ای ذلک عیسی بن مریم الّذی قال: «قَوْلَ الْحَقِّ» یعنی قوله: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ»، و قیل معناه قال اللَّه قول الحق بما اخبر عن قصة عیسی و امّه. باقی قرّاء «قَوْلَ الْحَقِّ» برفع لام خوانند بر نعت عیسی، ای ذلک عیسی بن مریم کلمة اللَّه. این است عیسی مریم سخن خدا. و روا باشد که خبر مبتدا محذوف بود، ای هو یرد «قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ» ای یشکّون فی امره و فی نبوّته و هم الیهود یقولون: انّه عن غیر رشدة، من قولهم. مریت فی الشّی‌ء و امتریت فیه، اذا شککت فیه، و المریة الشّک و فیل: یمترون یختصمون. فصاروا فیه فرقا و احزابا. روایت کنند از ابن عباس که گفت: ترسایان در عیسی مختلف شدند، پس از آنکه او را بآسمان بردند همه بهم آمدند و چهار کس را برگزیدند از علما و احبار خویش، و بر اتّباع ایشان و بر قبول سخن ایشان و مذهب ایشان متفق شدند، و این چهار: یکی‌ یعقوب است، دیگر نسطور، سوّم اسرائیل، چهارم ملکا یعقوب را گفتند: تو چه گویی در عیسی؟ گفت: هو اللَّه هبط الی الارض ثمّ صعد الی السّماء. نسطور را گفتند: تو چه گویی؟ گفت: هو ابن اللَّه اظهره ما شاء ثمّ رفعه الی عنده. اسرائیل را گفتند: تو چه گویی؟ گفت: هو آله و امّه آله و اللَّه آله. ملکا را گفتند: تو چه گویی؟ گفت: کذبوا و انّما کان عبدا مخلوقا نبیّا. پس آن قوم چهار گروه شدند. هر گروهی اتّباع بیکی کردند، یعقوبیّه، و سطوریه، و اسرائیلیه، و ملکانیه. ربّ العالمین گروه ملکانیه را گفت: «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ»، ایشانند که گفتند عیسی روح اللَّه و کلمته و عبده و نبیّه.

آن است که ربّ العالمین گفت: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ». پس ربّ العالمین پاکی و تقدس خویش از زن و فرزند و شریک یاد کرد و گفت: «ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ» ای ما کان من صفته اتّخاذ الولد. و قیل اللّام منقولة و تقدیره ما کان اللَّه لیتّخذ ولدا فقدّم اللّام سبحانه «إِذا قَضی‌ أَمْراً» کان فی علمه، «فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» کما قال لعیسی «کُنْ» فکان من غیر اب.

«وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ» قراءت حجازی و ابو عمرو و رویس از یعقوب فتح الف است تمامی سخن عیسی، یعنی و وصانی بانّ اللَّه ربّی و ربّکم. و قیل، «و لانّ اللَّه» و قیل، «و قضی وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ». باقی قرّاء، انّ اللَّه بکسر الف خوانند معطوفا علی قوله: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» یعنی قال انّی عبد اللَّه، و قال انّ اللَّه ربّی و ربّکم، و المعنی کما انا عبده فانتم عبیده و علیّ و علیکم ان نعبده، «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ».

«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ» یعنی من بین النّاس، و قیل من بین امم عیسی و قیل، من زیادة، و قیل، هو من البین الّذی معناه البعد، ای اختلفوا فیه لبعدهم عن الحق. «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» فشدّة عذاب لهم. «مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ» ای من حضور یوم القیامة. و المشهد مصدر مضاف الی ظرف، ای مشهدهم فی یوم عظیم، و هو اعظم یوم علی الخلق.

قوله: «أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ» ای ما ابصرهم بالهدی یوم القیامة و اطوعهم للهدی و اعلمهم بانّ عیسی لیس بابن اللَّه و لا ثالث ثلاثة، و لکن لا ینفعهم ذلک مع ضلالتهم فی الدّنیا. و هو قوله: «لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» تقدیره، هؤلاء الظالمون، و ان کانوا فی الدنیا صمّا و بکما و عمیا، فما اسمعهم و ابصرهم یوم القیامة اذا کشف الغطاء.