میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۵- سورة الحجر- مکیة » ۳ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» ای موعد الجنّ و الانس جمیعا.

و قیل یرید ابلیس و من تبعه من الغاوین الّذین وعدوا النّار.

«لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ» ای لجهنّم سبعة اطباق طبق فوق طبق لکلّ باب یدخل المعذّبون فیها، فذلک قوله: «لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ» ان من اتباع ابلیس، «جُزْءٌ مَقْسُومٌ» ای نصیب مفرز معلوم علی قدر منزلته فی الذّنب: قرأ ابو بکر: جزء مثقّلا مهموزا.

دوزخ هفت درک است زبر یکدیگر، هر درکی را دری است که اهل آن درک بآن در درشوند: درک اوّل جهنّم است سمّیت جهنّم لانّها تتجهّم فی وجوه الخلق، این جهنّم جای عاصیان امّت احمد (ص) است، ایشان که اهل توحیدند امّا گنه کارانند بقدر گناه ایشان را درین جهنّم عذاب کنند و بعاقبت بیرون آیند و ببهشت شوند و عذاب ایشان از تبش آتش بود نه از عین آتش که درین درک عین آتش نباشد، فاذا خرج منها اهل التّوحید جعلت طبقا علی سائر الدّرکات.

درک دوم لظی است و هی التی تتلظّی ای تتلهّب. و قیل تتلظّی ای تتغیّظ علی اهلها، این درک دوّم جای جهودان است، یقول اللَّه تعالی: «کَلَّا إِنَّها لَظی‌ نَزَّاعَةً لِلشَّوی‌».

درک سیم حطمه است و هی الّتی تحطم ما فیها ای تکسر. ترسایان درین درک باشند، قال اللَّه تعالی: «لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ».

درک چهارم سعیر است و السّعیر هی المسعورة ای الموقدة غایة الایقاد، و السّعر النّار بعینها، صابیان درین درک باشند، قال اللَّه تعالی: «فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ».

درک پنجم سقر است و هی التی تسقر ای تذیب ما القی فیها و سقرات الشّمس حرّها، این سقر جای مجوس است، قال اللَّه تعالی: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» درک ششم جحیم است و الجحیم ما عظم من النّار، و جاحم النّار هو الموضع الشّدید الحر، مشرکان عرب درین درک باشند، قال اللَّه تعالی: «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ».

درک هفتم هاویه است و هی الّتی تهوی باهلها ای تهلکهم. و قیل من الهوّة و هی الوهدة العظیمة، این درک هفتم درک اسفل است جای منافقان کفار، چنانک رب العزّه گفت: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» و از عظیمی و صعبی که این هاویه هست ربّ العالمین در وصف آن مبالغت کرد گفت: «فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ» گفته‌اند که این هفت درک دوزخ زیر همه مخلوقاتست و اضیق المواضع آنست، یقول اللَّه تعالی: «وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً». و گفته‌اند که هیأت و شکل عالم بر مثل صنوبر است، هر چه بالاتر، آن فراختر و هر چه زیرتر، آن تنگ تر. عرش عظیم بالای مخلوقاتست، لا جرم فراخ تر همه مخلوقاتست و دوزخ زیر مخلوقات، لا جرم تنگ ترین همه جایهاست. و یروی فی بعض الاخبار انّ الارض علی قرنی الثّور و قوائم الثّور علی ظهر الحوت و الحوت علی الثّری و الثّری علی الصّخرة و الصّخرة علی النّار مطبقة و هذه الصّخرة اسمها سجّین و عندها تکون کبت اهل النّار و ارواح اهل الشّقاوة.

و عن ابی هریرة قال: بینما نحن عند رسول اللَّه (ص) اذ سمعنا وجبة ففزعنا منها فقال: هل تدرون ما هذه؟ قلنا لا، قال: هذا حجر کان فی اعلی جهنّم فلم یزل یهوی حتّی وقع فی اسفلها منذ سبعین عاما.

در خبر است که رسول خدای (ص) در مسجد مدینه نماز می‌کرد، زنی اعرابیّه بگذشت، رسول (ص) را دید که در نماز بود تنها، در دل آن زن افتاد که بر متابعت رسول خدا دو رکعت نماز کند تا سعید ابد گردد، هم چنان کرد و رسول خدا (ص) از وی خبر نداشت و در نماز این آیت همی‌خواند: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» آن اعرابیّه که این از رسول خدای شنید بیفتاد و بیهوش شد، رسول خدا چون آن حسّ و حرکت بگوش وی رسید و جوش دل وی بشنید از نماز فارغ شد، بلال را گفت: علیّ بماء، آب خواست و بر روی وی می‌ریخت تا بهوش باز آمد، آن گه رسول گفت: یا هذه ما حالک؟

ای زن ترا چه بود و چه رسید؟ گفت یا رسول اللَّه ترا دیدم که نماز می‌کردی تنها، مرا آرزو خاست که دو رکعت نماز بر متابعت بتو بگزارم، یا رسول اللَّه آنچ میخواندی از کتاب خدایست یا خود تو می‌گویی؟ گفت یا اعرابیّه: بل هو فی کتاب اللَّه المنزل، در کتاب خداست و گفته خداست. گفت یا رسول اللَّه: هر عضوی از اعضای من آن را عذاب کنند بهر دری از درهای دوزخ؟ گفت یا اعرابیه: لکلّ باب منهم جزء مقسوم یعذب علی کل باب علی قدر اعمالهم، فقالت و اللَّه انّی امرأة مسکینة ما لی مال و ما لی الّا سبعة اعبد اشهدک یا رسول اللَّه انّ کلّ عبد منهم علی کلّ باب من ابواب جهنّم حرّ لوجه اللَّه تعالی. فاتاه جبرئیل، فقال یا رسول اللَّه: بشر الاعرابیّة انّ اللَّه قد حرّم علیک ابواب جهنّم کلّها و فتح لک ابواب الجنّة کلّها.

قوله: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ، ادْخُلُوها» ای یقال لهم: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ» ای بسلامة من النّار و من الآفات. و قیل بسلام بتحیّة منّا تصحبکم، «آمِنِینَ» من المرض و الموت فیها و الخروج منها.

روی اسامة بن زید قال سمعت رسول اللَّه (ص) و ذکر الجنّة یوما فقال: «الا مشمر لها هی و رب الکعبة ریحانة تهتز و نور یتلألأ و نهر مطرد و زوجة لا تموت فی حبور و نعیم فی مقام ابدا».

«وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» می‌گوید هر چه کژی و ناراستی بود از دلهای ایشان برون ستدیم و پاک کردیم و روا باشد که این در دنیا بود، و مراد باین صحابه رسول است که ربّ العزّه دلهای ایشان از کینه و عداوت پاک کرد و میان ایشان دوستی افکند چنانک گفت: «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» و روا باشد که این در بهشت باشد، ربّ العزّه دلهای بهشتیان پاک گرداند از آن غدر و خیانت و حسد و بخل که در دنیا با ایشان بود.

روی فی بعض الاخبار انّه یخلص المؤمنون من النّار فیحبسون علی قنطرة بین الجنة و النّار و یقتصّ لبعضهم من بعض مظالم کانت بینهم فی الدّنیا، ثمّ یؤمر بهم الی الجنّة و قد نقوا و هذّبوا و خلصت نیّاتهم من الاحقاد.

«إِخْواناً» نصب علی الحال، «عَلی‌ سُرُرٍ» جمع سریر «مُتَقابِلِینَ» بالوجوه یری بعضهم بعضا و لا یری بعضهم قفا بعض. و قیل متقابلین بالمودة و المحبّة.

«لا یَمَسُّهُمْ فِیها» فی الجنّة، «نَصَبٌ» تعب، «وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ» فانّ تمام النّعمة بالخلود.

روی عن علی بن الحسین بن علی (ع) انّ هذه الآیة نزلت فی ابو بکر و عمر و علی قال: و اللَّه انّها لفیهم نزلت و فیمن نزلت الّا فیهم، فقیل و ایّ غل هو؟ فقال: غلّ الجاهلیّة انّ بنی تمیم و عدی و بنی هاشم کان بینهم فی الجاهلیّة ما کان فلما اسلم هؤلاء القوم تحابّوا فاخذت أبا بکر الخاصرة فجعل علیّ (ع) یسخّن یده و یکمد بها خاصرة ابی بکر فنزلت الآیة.

و روی عن علی (ع) انّه کان یقول فینا اهل بدر نزلت هذه الآیة و قال له رجل اللَّه اعدل من ان یجمع‌ بینک و بین طلحة و الزّبیر فی الجنّة و قد سلا علیک السّیف، فقال مه بفیک التراب ان لم نکن اصحاب هذه الآیة فمن هم.

«نَبِّئْ عِبادِی» ای اخبر یا محمّد عبادی، «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» استر علی ذنوبهم اذا تابوا منها فلا اعذّبهم بها.

«وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» لمن اصرّ علی ذنوبه و لم یتب منها. و قیل انّی انا الغفور الرّحیم لمن استغفر و انّ عذابی هو العذاب الالیم لمن استکبر.

رسول خدای (ص) روزی بیاران برگذشت و ایشان می‌خندیدند و با یکدیگر مطایبت می‌کردند، رسول خدا گفت:«أ تضحکون و بین ایدیکم الجنة و النار، لا اریکم تضحکون»

ایشان را بیم داد گفت چه جای آنست که شما خندید و طیبت کنید، چون میدانید که بهشت و دوزخ شما را در پیش است، مبادا که ازین پس شما را بینم خندان. یاران همه در خود افتادند رنجور و دل تنگ، رسول خدای (ص) چون پاره‌ای رفته بود باز آمد، گفت: انّی لمّا خرجت جاء جبرئیل (ع) فقال یا محمّد یقول اللَّه عزّ و جلّ لم تقنط عبادی «نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» و انگه باین فرو بگذاشت تا بنده یکبارگی ایمن ننشیند گفت: «وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ».

و عن قتادة قال بلغنا ان نبیّ اللَّه (ص) قال: «لو یعلم العبد قدر عفو اللَّه لما تورع عن حرام و لو یعلم قدر عذابه لبخع نفسه بالعبادة».

و عن ابی هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «لو یعلم المؤمن ما عند اللَّه من العقوبة ما طمع فی جنة ابدا و لو یعلم الکافر ما عند اللَّه من الرحمة ما قنط من رحمته ابدا».

«وَ نَبِّئْهُمْ» ای اخبر امّتک، «عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ» یعنی اضیافه کقوله: «وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ» یعنی الخصوم لانه مصدر یصلح للواحد و الجمع و المذکر و المؤنّث و هم الملائکة الّذین اتوه للبشری بالولد و لا هلاک قوم لوط.

«إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً» تقدیره سلمت سلاما بمعنی الدّعاء له.

و قیل سلّموا سلاما، «قالَ» ابرهیم، «إِنَّا مِنْکُمْ» ای انا و اصحابی منکم،«وَجِلُونَ» خائفون اذ لم تنالوا من طعامنا.

«قالُوا لا تَوْجَلْ» لا تخف، «إِنَّا نُبَشِّرُکَ» قرأ حمزة: «نبشرک» بفتح النّون و ضمّ الشین مخفّفة و قرأ الباقون: «نُبَشِّرُکَ» بضمّ النّون و کسر الشّین مشدّدة، و هما لغتان و المعنی واحد، یقال بشرت فلانا و بشرته، «بِغُلامٍ» یعنی اسحاق (ع)، «عَلِیمٍ» ای اذا بلغ کان علیما نبیّا یعنی یعیش حتّی یعلم لانّ الطّفل لیس من اهل العلم فکانت بشارتهم بالولد و ببقاء الولد.

«قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلی‌ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ» ای علی ما مسّنی من الکبر و العرب تضع علی موضع بعد یعنی ابشرتمونی بعد ما مسّنی من الکبر، «فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» ای فبایّ شی‌ء تبشرونی أ علی حالی هذه من الکبر أم یعاد الیّ شبابی. نافع و ابن کثیر: «تبشرون» بکسر نون خوانند، امّا نافع نون بتخفیف گوید و ابن کثیر بتشدید، علی معنی تبشروننی فادعم ابن کثیر النون الاولی و هی نون الجمع فی النّون الثانیة فبقی تبشرونی و حذف نافع الثانیة من النّونین تخفیفا فبقی تبشرونی و انّما حذف الثّانیة لانّ الاولی علامة الرّفع و لانّ الثّانیة زائدة قد تحذف کثیرا لانّ حرف الضّمیر هو الیاء دون النّون ثمّ انّ التّکرار بالثّانیة وقع، قال الشاعر:

ا بالموت الّذی لا بدّ انّی

ملاق لا ابا لک تخوفینی‌

و ابن کثیر و نافع هر دو موافق‌اند در حذف یاء ضمیر از تبشرون، حذفاها و اکتفیا بالکسرة، باقی قرّاء «تبشرون» خوانند بفتح نون بی تشدید و وجهش آنست که بر یک نون اقتصار کرده‌اند و آن نون علامت رفع است در فعل جماعت و آن مفتوح باشد لا محاله، و ضمیر مفعول درین قراءت محذوفست، و حذف ضمیر المفعول به کثیر فی الکلام و در تشدید شین درین کلمه خلاف نیست.

«قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ» ای بالصّدق. و قیل بامر اللَّه. «فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ» ای الائسین من الولد.

«قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ» بکسر نون قراءت بصری و کسایی است، باقی بفتح نون خوانند، دو لغتند بمعنی یکسان، یقال: قنط یقنط و قنط یقنط اذا یئس یقول: و من ییأس، «مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» الّذین یجهلون قدرة اللَّه و لا یعرفون سعة رحمة اللَّه.

«قالَ فَما خَطْبُکُمْ» ای فما شأنکم، «أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ» علم انّ اللَّه عزّ و جلّ لم یرسل اثنی عشر ملکا للبشارة بالغلام فحسب بل انّهم امروا بامر غیر البشری.

«قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی‌ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ» ای مشرکین.

«إِلَّا آلَ لُوطٍ» یعنی اهله المؤمنین و هم ابنتان و امرأة سوی الغابرة، «إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ» ممّا یعذّب به القوم. قرأ حمزة و الکسائی و یعقوب: «لَمُنَجُّوهُمْ» باسکان النّون و تخفیف الجیم و هو من: انجی ینجی نقل بالالف من: نجا ینجو، فمنجوهم مفعلوهم من النّجاة قال اللَّه تعالی: «وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا» و قال: «فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ» و قرأ الباقون: «لَمُنَجُّوهُمْ» بفتح النون و تشدید الجیم، و الوجه انّه من: نجی ینجی تنجیة و هو ممّا عدی بالتّضعیف من نجا قال اللَّه تعالی: «وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً».

«إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا» بتخفیف الدّال قرأها ابو بکر عن عاصم وحده ها هنا و فی النّمل و قرأ الباقون: «قَدَّرْنا» بتشدید الدّال، و الوجه انّ قدرت بالتخفیف و قدّرت بالتشدید بمعنی واحد الّا انّ قدرت بالتشدید هو الاشهر فی هذا المعنی و الاکثر فی الاستعمال، قال اللَّه تعالی: «وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» و قال: «وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها». «إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا» ای قضینا، «إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ» ای الباقین فی العذاب.

«فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ» انّما قال آل لوط و هم اتوا لوطا لانهم کانوا فی بلدة واحدة. و قیل آل لوط یرید شخصه کما فی الخبر: «و بارک علی آل ابرهیم» و عنی به ابرهیم.

«قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ» ای لا اعرفکم. و قیل معناه انکرت مجیئکم و کرهته و انّما قال ذلک لخوفه علیهم من قومه، چون لوط از آمدن ایشان انکارنمود، ایشان جواب دادند گفتند: «بَلْ جِئْناکَ» این بل ردّ انکار ایشانست، ای لسنا بمنکرین بل نحن ملائکة قد جئناک، «بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ» ای جئناک لنراک فیهم ما کانوا یشکّون من العذاب انّه نازل بهم.

«وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ» این هم جواب سخن لوط است که ایشان را گفت: بهم اتیتمونی و من این تقولون لی ما تقولون؟ بچه آمدید و از کجا می‌گوئید آنچ می‌گوئید؟ ایشان گفتند: براستی آمدیم و راستی بتو آوردیم و بفرمان اللَّه تعالی آمدیم و عذاب آوردیم، تو هیچ اندوه مدار و مترس که ما راست گویانیم.

«فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» الاسراء لا یکون الّا باللیل الّا انّ قوله «بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» یدلّ علی ذهاب کثیر من اللّیل. قرأ ابن کثیر و نافع: فاسر موصولة الالف، و قرأ الباقون: فاسر بقطع الالف و هما لغتان فی سیر اللّیل سری و اسری بمعنی واحد و کلاهما لازم و یعدیان بالباء کما عدّیا ها هنا بالباء فی قوله: «بِأَهْلِکَ» و المعنی: قالت الملائکة للوط اخرج اهلک من هذا البلد فی جوف اللّیل، «وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ» ای امش وراءهم، «وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» لینظر ما وراه، یعنی لئلا یری عظیم ما ینزل بقومه من العذاب فیرحمهم. و قیل لئلا یقع الشغل به عن المضیّ. و قیل لئلا یصیبهم ممّا اصابهم، «وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ» ای حیث یقول لکم جبرئیل یعنی الشام، و قیل مصر.

«وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ» ای اعلمناه و اوحینا الیه و اخبرناه ذلک الامر الّذی اخبرته الملائکة ابرهیم من عذاب قومه و هو: «أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ» ای اصلهم و آخرهم، «مَقْطُوعٌ» مستأصل، «مُصْبِحِینَ» وقت دخولهم فی الصبح. و قیل معنی: و قضینا الیه فرغنا الی لوط من ذلک الامر و اخبرناه انّ دابر هؤلاء مقطوع مصبحین.

«وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ» یعنی سدوم، «یَسْتَبْشِرُونَ» باضیاف لوط طمعا منهم فی رکوب الفاحشة. قال عطاء بن ابی ریاح: ظهرت امرأة لوط علی سطح فلوّحت الی القوم یعلمهم بالاضیاف. و قیل بعثت الیهم و کانت العلامة بینها و بینهم اطعمونا ملحا فیعرفون ما ترید.

«قالَ» لوط، «إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی» و حقّ علی الرّجل اکرام ضیفه، «فَلا تَفْضَحُونِ» بالتّعرض لهم بمکروه.

«وَ اتَّقُوا اللَّهَ» ان یحلّ بکم عقابه، «وَ لا تُخْزُونِ» ای لا تهینونی و لا تخجلونی و ذلک قبل ان اخبروه بانّهم ملائکة فلمّا رأت الملائکة دهش لوط اشفاقا علی ضیفه، قالوا یا لوط انّا رسل ربّک لن یصلوا الیک، فلمّا قال لوط هؤلاء ضیفی.

«قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ» ای عن ضیافة الغرباء فانّا نغلبک علیهم و نرید منهم الفاحشة و کانوا یقصدون بفعلهم الغرباء.

«قالَ هؤُلاءِ بَناتِی» ازوّجهنّ ایّاکم ان اسلمتم فأتوا النّساء الحلال و دعوا ما حرّم اللَّه علیکم من اتیان الرّجال، «إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ» ما آمرکم به. قال الحسن: ان کنتم فاعلین، کنایة عن الجماع یعنی ان کنتم فاعلین هذا الشّأن فأتوا النساء الحلال، و قیل اراد ببناته نساء امّته لانّ نساء امّة کلّ نبیّ بمنزلة بناته و ازواجه بمنزلة امّهاتهم و لهذا قیل کلّ نبی کالولد لامّته.

«لَعَمْرُکَ» ای لحیوتک یا محمّد، مفسران گفتند ربّ العزّه هرگز بحیاة هیچکس از آدمیان سوگند یاد نکرد مگر بحیاة محمد (ص)، تشریف و تفضیل وی را بر همه خلق. و بهذا قال ابو الجوزاء: ما سمعت اللَّه عزّ و جل حلف بحیاة احد غیره (ص). و قیل: «لَعَمْرُکَ» رفع بالابتداء و خبره محذوف، تقدیره لعمرک قسمی. و قیل معناه و حقّک کما تقول لعمر اللَّه ای حقّه، و العمر و العمر بقاء الحیّ و لا یستعمل فی القسم الّا مفتوحا، و قول العرب: عمرک اللَّه، ای اسأل اللَّه ان یعمرک.

قال بعض شعراء العرب حین انکحت الثّریّا بنت سعید بن زید و کان یشبب بها من سهیل بن عبد الرّحمن بن عوف:

ایّها المنکح الثریّا سهیلا

عمرک اللَّه کیف یلتقیان‌

هی شامیّة اذا ما استقلّت

و سهیل اذا استقل یمان‌

سهیل نجم کبیر یطلع تحت مرزم الجوزاء، یظهر علی وجه بحر الیمن اذا ارتفع المرزم، یقال انه مسخ ملک کان بالیمن کان صاحب مکس یقال انّه اوّل من وضع العشور فمسخ عقوبة و صعد به عبرة کما قیل فی الزّهرة.

«إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ» این ها و میم روا باشد که ضمیر قریش نهند و روا باشد که ضمیر قوم لوط بود و معنی سکرت جهلست و ضلالت و غفلت و «یَعْمَهُونَ» آنست که سر در نهند بگزاف کاری و تباه کاری و بی راهی همی‌روند.

«فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ» ای العذاب. و قیل صاح بهم جبرئیل صیحة اهلکتهم، «مُشْرِقِینَ» داخلین فی وقت شروق الشّمس و ذلک انّ تمام الهلاک کان مع اشراق الشّمس، یقال: شرقت الشّمس اذا طلعت و اشرقت اذا اضاءت. و قیل اشرق الرّجل صادف شروق الشّمس.

«فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها» ای صیرنا اعلا المدینة اسفلها و ذلک انّ جبرئیل (ع) رفعها بجناحه الی السّماء ثم قلّبها، «وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً» فیه قولان: احدهما رفعه جبرئیل الی السّماء و امطروا حجارة ثمّ قلّبها و الثّانی علی الغائبین من البلد، «مِنْ سِجِّیلٍ» من السّماء الدّنیا، و قد سبق بیان هذه الآیات فی سورة هود.

«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ»، ای للنّاظرین المتأمّلین المعتبرین. قال اهل اللّغة توسّمت الشّی‌ء نظرت الیه حتّی تبیّنت حقیقة سمته و وسمه و هو العلامة.

قال النبی (ص): «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللَّه» ثمّ قرأ: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ»، و قال (ص): «ان للَّه عبادا یعرفون الناس بالتوسم».

«وَ إِنَّها» یعنی مدینة قوم لوط، «لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ» علی طریق قومک الی الشام و هو طریق لا یندرس و لا یخفی. و قیل مقیم معلوم معبّد دائم السّلوک.

«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ» ای لعبرة للمصدّقین، یعنی انّ المؤمنین اعتبروا بها.

«وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ» ای کافرین و الایکة الشجرة المتکائفة، ای الملتفّة و جمعها ایک . و قیل الایکة اسم النّاحیة و لیکة اسم المدینة کمکّة و بکّة. و قیل کانوا اصحاب غیاض و ریاض و اشجار و انهار یأکلون فی الصّیف الفاکهة الرّطبة و فی الشّتاء الیابسة.

«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ» ای کذّبوا شعیبا، فانتقمنا منهم ای اهلکناهم و عذّبناهم و ذلک انّ اللَّه عزّ و جل سلّط علیهم الحرّ سبعة ایّام لا یمنعهم منه شی‌ء ثمّ بعث علیهم ظلّة کسحابة فالتجاؤا الی ظلّها یلتمسون الرّوح فبعث اللَّه علیهم منها نارا فاحرقتهم، «وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ» جمهور المفسرین علی انّ الکنایة تعود الی قریتی قوم لوط و شعیب. ای انّهما علی ممرّ السّابلة و الامام الطریق یامّه کلّ احد. و قیل الکنایة ترجع الی لوط و شعیب، ای «إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ» طریق من الجنّة واضح. و قیل الخبر بهلاک قوم لوط و اصحاب الایکة لمکتوب فی امام مبین، و هو اللّوح المحفوظ.

بدانک لفظ امام در قرآن بر پنج وجه آید: یکی امامست مقتدای خیر که مردم بوی اقتدا کنند چنانک ربّ العزّه گفت ابراهیم را: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» یعنی قائدا فی الخیر یقتدی بسنّتک و هدیک، همانست که در سورة الفرقان گفت: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً» یعنی قادة فی الخیر یقتدی بنا. وجه دوم امامست بمعنی نامه کردار بندگان، کقوله: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» ای بکتابهم الّذی عملوا فی الدّنیا. وجه سوم لوح محفوظ است، کقوله: «وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» یعنی اللّوح المحفوظ. وجه چهارم تورات است، کقوله فی سورة هود: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی‌ إِماماً» یعنی التوریة اماما یقتدی به و رحمة لمن آمن به، همانست که در سورة الاحقاف گفت: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی‌ إِماماً» یعنی التّوراة. پنجم امام بمعنی طریقست، کقوله فی هذه السّورة:«وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ» ای لبطریق واضح.

«وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ» الحجر دیار ثمود و هو واد بین المدینة و الشام، کذّبوا رسلهم یعنی صالحا و انّما قال کذّبوا المرسلین و رسولهم صالح وحده لانّ من کذّب رسولا فقد کذّب جمیع الرّسل.

«وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا» یعنی النّاقة کما قال: «هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً» فخرجها علی لفظ الجمع، قیل یرید بها النّاقة و ولدها و البئر التی کانت تشرب منها. و قیل انزلت الیهم آیات من کتاب اللَّه. و قیل یرید بها نصب الادلّة، «فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ» ای اعرضوا عنها فلم ینظروا فیها و لم یستدلّوا بها علی صدق صالح.

«وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ» ینقبون الجبال و یتّخذون فیها مساکن، و قیل یبنون من الحجارة، «بُیُوتاً آمِنِینَ» یعنی من الخراب و وقوع الجبل علیهم، و قیل من العذاب، و قیل من الموت.

«فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ» ای العذاب، «مُصْبِحِینَ» فی الیوم الرّابع وقت الصبح.

«فَما أَغْنی‌ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» ای ما دفع عنهم عذاب اللَّه اموالهم و مساکنهم و قوتهم، و قیل ما کانوا یکسبون من الشرک و الاعمال الخبیثة.

روی عبد اللَّه بن عمرو جابر بن عبد اللَّه قالا مررنا مع النبی (ص) علی الحجر فقال لنا رسول اللَّه (ص): «لا تدخلوا مساکن الذین ظلموا انفسهم الا ان تکونوا باکین حذرا ان یصیبکم مثل ما اصابهم» ثمّ قال: «هؤلاء قوم صالح اهلکهم اللَّه عز و جل الا رجلا فی حرم اللَّه منعه حرم اللَّه من عذاب اللَّه»، قیل من هو یا رسول اللَّه؟ قال: ابو رغال و الیه ینسب ثقیف، ثمّ اسرع رسول اللَّه (ص) حتّی خلّفها.

«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ» ای ما خلقنا الخلائق الّا بالعدل و الانصاف و لم نهلک من تقدّم ذکرهم الّا بعد اقامة الحجّة علیهم. می گوید ما خلایق که آفریدیم بخداوندی و پادشاهی خویش آفریدیم، بعزّت و قدرت خویش، بعدل و انصاف خویش، بفرمان روان و دانش تمام، بی شریک و انباز، بی نظیر و بی نیاز، آنچ آفریدیم بحکمت، آفریدیم بارادت نه بحاجت، و آنچ هلاک کردیم بعدل، هلاک کردیم بعد از اقامت حجّت، ما آن خداوندیم که ظلم نپسندیم و بی حجّت عذاب نفرستیم: «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا»، «وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ» ای الجزاء قریب، «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» فلا تعجل علیهم، نسختها آیة القتال، و الصّفح الجمیل الاعراض کقوله: «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا، وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا». و قیل هو کقوله تعالی: «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ» و قیل اصفح حیث الصّفح ادعی الی الایمان، و اخشن حیث الخشونة اولی.

«إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ» لجمیع الموجودات، «الْعَلِیمُ» باحوالهم و بما یصلحهم.