قوله تعالی: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ الآیة معنی آنست که اگر از گناهان کبائر بپرهیزید گناهان صغائر از دیوان شما برگیریم، و ناپیدا کنیم بنماز پنجگانه، و ذلک فیقوله (ص): «الصّلوات الخمس کفّارة لما بینهنّ، ما اجتنب الکبائر».
و در کبائر علماء سلف مختلفاند، هم در اعداد آن، و هم در اعیان آن. از ابن عباس روایت کنند که هر چه در قرآن در آن عقوبتی نامزد است، چنان که ختم آن گناه بلعنت است، یا بغضب، یا بآتش دوزخ، یا بعذاب مطلق، آن همه کبائراند. قومی گفتند: کبائر آنند که در آن حدّی است مسمّی، چنان که زنا، و دزدی، و قتل بناحق، و شرب خمر، و قذف محصنات و قومی بضدّ این گفتهاند، گفتند: کبائر آن گناهاناند که درین جهان از آن تطهیر نیست، چون تضییع نماز، و سوگند بدروغ، و کبر، و عجب، و سخن چینی، و استهزاء بمردم کردن، و قمار باختن، و خیانت کردن، و فضله آب خویش از آشامنده باز گرفتن، و در حکم رشوت ستدن، و عقوق پدر و مادر و امثال آن.
امّا اختلاف اعداد آنست که قومی گفتند: کبائر سیزدهاند، قومی گفتند: نهاند، قومی گفتند: هفتاند، قومی گفتند: چهاراند، قومی گفتند: بیستاند.
علی الجمله متفقاند بر زنا، و سوگند بدروغ، و دزدی، و خون ناحق، و شرب خمر، و سحر، و قذف محصنات. قومی گفتند: بزرگتر گناهی پس از شرک نومیدی است از رحمت خدا، و ایمنی از مکر خدا، و طمع بریدن از فرج فرستادن خدای. قال سعید بن جبیر: عن ابن عباس (رض) «کلّ شیء عصی اللَّه عزّ و جلّ فیه، فهو کبیرة، فمن عمل منهما شیئا فلیستغفر، فانّ اللَّه لا یخلّد فی النّار من هذه الامّة الّا راجعا عن الاسلام، او جاحدا فرضه، او مکذّبا بقدره.»، و در تورات است که: «امّهات الخطایا ثلاث و هنّ: الکبر، و هو اوّل ذنب عصی اللَّه به، و کان ذلک لابلیس و الحرص، و کان لآدم (ع)، و الحسد، و کان لقابیل حین قتل هابیل،» مالک بن مغول گفت: کبائر درین آیت گناه اهل بدعت است، و سیّآت گناه اهل سنّت است.
و روایت کنند از ابن عباس که گفت: هر چه اللَّه تعالی از آن نهی کرده است آن کبیره است، و اگر چه یک نظر بود و بهذا قال انس بن مالک: «انّکم تعملون اعمالا هی ادقّ فی انفسکم من الشّعر، کنّا نعدّها علی عهد رسول اللَّه من الکبائر.»
وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً مدخلا بفتح میم قراءت مدنی است، و احتمال دو وجه کند: یا مصدر باشد بمعنی دخول، یا مکان دخول باشد، همچون مخرج که بمعنی خروج باشد، یا بمعنی مکان خروج. اگر بر مصدر حمل کنی لا بدّ فعلی اضمار باید کرد که بر آن دلالت کند، و انتصاب او بدان فعل مضمر باشد، و تقدیر چنان بود که: و ندخلکم فتدخلون مدخلا کریما، ای دخولا کریما. میگوید: درآریم شما را تا درشوید درشدنی نیکو و اگر بر مکان حمل کنی، حاجت باضمار فعلی دیگر نباشد، و انتصاب او باین فعل بود که مذکور است، ای و ندخلکم مکان دخول زیرا که چون تو گویی: ادخلتک مکانا، این «مکانا» به «ادخلتک» بنصب کنی، و این بر خلاف حرف جرّ باشد. و التقدیر، ادخلتک فی مکان. میگوید: در آریم شما را بجای نیکو یعنی بهشت.
باقی قرّاء مدخلا خوانند بضمّ میم، و این نیز همان دو وجه را که گفتیم محتمل باشد: یا مصدر «ادخل» باشد، بمعنی الادخال، ای و ندخلکم ادخالا کریما، در آریم شما را درآوردنی نیکو. یا مفعول «ادخل» باشد بمعنی مکان الادخال، ای و ندخلکم مکان ادخال کریما، درآریم شما را در جایی نیکو و اگر بر مصدر حمل کنی، در هر دو قراءت مفعول به محذوف باشد. تقدیر چنان بود که: و ندخلکم الجنّة ادخالا، او فتدخلونها دخولا. نیکوتر آنست که بر مکان حمل کنند، زیرا که به «کرم» آن را صفت میکند، چنان که در سورة الدخان مکان را بکرم صفت کرد، گفت: کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ. ۶۱
روی انّ النّبیّ (ص) قال: «ما من عبد یأتی الصّلوات الخمس، و یصوم رمضان، و یجتنب الکبائر الّا فتحت له ابواب الجنّة یوم القیامة، حتّی انّها لتصطفق ثم تلا: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ، وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً.
کریم ایدر بمعنی شریف است، یعنی بهشت بر دیگر جایها شرف و فضل دارد، همانست که عرش را گفت: رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ، ای الشّریف الفاضل و نامه سلیمان را گفت: إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ ای شریف بشرف کاتبه و قیل شریف بالختم، کما جاء فی الحدیث: کرم الکتاب ختمه و در قرآن کریم بمعنی شرف و فضل فراوان است: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، ای أفضلکم و اشرفکم، وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ، ای شرّفناهم و فضّلناهم، أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ؟
ای فضّلت، فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ ای فضّله و کریم بمعنی صفوح است، آنجا که گفت: فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ، ای صفوح، ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ای الصّفوح و کریم بمعنی کثیر است آنجا که گفت: لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ای کثیر و کریم است بمعنی حسن، آنجا که گفت: کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ ای حسن، وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً ای حسنا. هر چند که عبارات مختلف است امّا حقیقت کرم در همه بشرف و فضل باز گردد.
وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ مجاهد گفت در تفسیر این آیت که: ام سلمه گفت: یا رسول اللَّه مردان را در راه خدا جهاد است و زنان را نیست، تا لا جرم زنان را در میراث نیمه مردان است، کاشک ما نیز مردان بودمانی، تا ما را نیز مزد جهاد بودی، و میراث تمام. ربّ العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد که دریغ مدارید، و خویشتن را این آرزو مکنید. لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا من الجهاد، وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ من حفظ فروجهنّ، و طاعة ازواجهنّ.
چنان که مردان را ثواب است در جهاد، زنان را ثواب است در پارسایی، و خویشتن داری، و شوهران را فرمان برداری. قول سدی آنست که: چون مردان را در میراث دو بهر آمد، و زنان را یک بهر، مردان گفتند: چنان که امروز در میراث ما را بر زنان فضل دادند، امید داریم که فردا قیامت در ثواب اعمال، ما را بر ایشان فضل بود، این بود آرزوی مردان. و زنان نیز آرزو کردند، گفتند: چنان که امروز ما را میراث نیمه مردان است امید داریم که فردا در قیامت گناهان ما نیمه گناه مردان بود. ربّ العالمین این آیت فرستاد، یعنی که این آرزو مکنید که فردا ثواب و عقاب باندازه کردار بود، هم مردان را و هم زنان را. کلبی گفت: این تمنّی که ایشان را از آن نهی کردند شبه حسد بود بر ایشان که مال داشتند، و زن و فرزند بر مراد، و چاکران و چهارپایان نیکو. ایشان میحسد بردند و دریغ میداشتند، و خود را آن میخواستند. ربّ العالمین گفت: این آرزو مکنید، و گر حاجت بمال دارید از فضل خدای خواهید.
اینست که گفت جلّ جلاله: وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ، بفتح سین بی همزه قراءت مکی و کسایی است، و وجه این قراءت آنست که همزه را حذف کردند تخفیف را، و حرکت وی با سین دادند. باقی قرّاء وَ سْئَلُوا اللَّهَ خوانند، با ثبات همزه بر اصل خویش، زیرا که همزه عین فعل است، و کلمه امر مخاطبه است، بمنزلت اقطعوا و فضل اینجا بمعنی رزق است، میگوید: حسد مبرید، و روزی از خدا خواهید.
قال رسول اللَّه (ص): «سلوا اللَّه من فضله، فانّه یحبّ ان یسأل، و انّ من افضل العبادة انتظار الفرج.
و قال: «من لم یسل اللَّه من فضله غضب علیه»
و قالت عائشة: «سلوا ربّکم حتّی الشّسع، فانّه ان لم ییسّره اللَّه عزّ و جلّ لم یتیسّر»، و قال سفیان بن عیینة: «لم یأمر بالمسألة الّا لیعطی».
وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ الآیة این آیت را دو تأویل گفتهاند: یکی آنست کههر کس را عصبه ایست که آن عصبه ازو میمیراث برند، آن میراث که پدران و مادران و خویشان وی او را گذاشتهاند. والدان و اقربون برین تأویل موروثاناند نه وارثان. تأویل دیگر آنست که: و لکلّ شخص جعلنا موالی ممّن ترکهم، و هم الوالدان و الأقربون، میگوید: هر شخصی را عصبهایست که از وی میبازمانند، و میراث برند، آن عصبه پدران و مادران و خویشاونداناند. برین تأویل «ما» بمعنی «من» است و والدان و اقربون وارثاناند.
و الّذین عاقدت و عقدت، هر دو خواندهاند: بی الف قراءت کوفی است، و بالف قراءت باقی. و معاقدت و معاهدت هر دو یکسانند، و ایمان جمع یمین است، و قسم را بدان یمین نام کردند که آن عقدی است و عهدی که میان دو کس یا میان جماعتی میرود، و آن ساعت که عهد میدهند دست در دست یکدیگر نهند، و سوگند یاد کنند. مفسّران گفتند: معنی معاقدت درین آیت آنست که در جاهلیّت دو کس فراهم میشدند، و میگفتند: دمی دمک، و حربی حربک، و سلمی سلمک، ترثنی و ارثک، و ایشان را حلیف یکدیگر میگفتند. چون اسلام پدید آمد از یکدیگر میراث میبردند، بحکم این آیت که اللَّه گفته بود: فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ، و آن نصیب ایشان سدس بود. روزگاری در بدو اسلام چنین بود. پس این آیت منسوخ گشت، و ناسخ این بود که: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ. ابو روق گفت: این آیت در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد، که وی سوگند یاد کرد که بر فرزند وی عبد الرحمن هیچ نفقه نکند، و وی را از میراث محروم کند. پس چون عبد الرحمن مسلمان شد، او را فرمودند تا از مال خویش وی را نصیبی داد. اینست که اللَّه گفت: فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ من اعمالکم، «شَهِیداً» ان اعطیتموهم أ و لم تعطوهم. الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ الآیة مقاتل گفت: این آیت در شأن سعد بن الربیع بن عمرو الانصاری فرو آمد. زن وی حبیبة بنت زید بن ابی زهیر الانصاریة نافرمانی کرد، و نشوز نمود. سعد لطمهای بر وی زد. حبیبه بخشم برفت، بخانه پدر بار شد. پدرش پیش مصطفی (ص) شد، و شکایت کرد از سعد، و گفت: افرشته کریمتی فلطمها، دختر گرامی خویش را فراش وی ساختم، و او را بزد.
رسول خدا (ص) گفت: او را بر شوهر قصاص است. حبیبه رفت تا قصاص خواهد.
رسول (ص) او را باز خواند و گفت: توقّف کن تا جبرئیل فرود آید، و از آسمان حکم آرد. آن ساعت جبرئیل فرو آمد، و آیت آورد: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ.
فقال النّبیّ (ص): «اراد اللَّه امرا و اردنا امرا، و الّذی اراده اللَّه خیر».
معنی آیت آنست که مردان بر زنان مسلّطاند، و بر سر ایشان بداشته، تا ایشان را تأدیب و تعلیم میکنند، و آنچه صلاح ایشانست بایشان مینمایند، و فرا آن میدارند، و میان ایشان قصاص نیست مگر در نفس و در جرح. و مردان را بر زنان فضل است با فزونی عقل، و دین، و یقین، و قوّت عبادت، و کمال شهادت، و استحقاق نبوّت و خلافت، و امارت، و دیت و میراث دو چندان زنان، و طلاق در دست مردان، و زنان را یک شوی، و مردان را چهار زن و زنان را در خانه نشستن آئین، که اللَّه تعالی گفت: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ، و مردان را بیرون شدن و جهاد کردن که اللَّه گفت: انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.
قال رسول اللَّه (ص): «المرأة مسکینة ما لم یکن لها زوج.» قیل یا رسول اللَّه: و ان کان لها مال؟ قال: «و ان کان لها مال» و قال: «خیر النّساء امرأة ان نظرت الیها سرتک، و ان امرتها اطاعتک، و اذا غبت عنها حفظتک فی مالها و نفسها»، ثمّ تلا (ص): «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»
یعنی: و فضّلوا بما ساقوا الیهنّ من المهر و الانفاق علیهنّ.
فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ الغیب هاهنا الفرج، و قیل یحفظن فروجهن اذا غاب ازواجهنّ. میگوید: نیک زنان ایشانند که خدای را فرمان بردارند، و آن گه در غیبت شوی خویشتن، خویش و سرّ خویش نگه دارند. بِما حَفِظَ اللَّهُ بآنچه اللَّه نگه داشت، یعنی نکاح حلال، ایشان تن خویش بآن نگه دارند. ابو جعفر در شواذّ خوانده: «بما حفظ اللَّه» بنصب ها، یعنی ایشان خود را نگه میدارند بآنچه اللَّه را نگاه میدارد، یعنی حدود و فرمان وی را، و آن تقوی است. و این هم چنان است که مصطفی (ص) گفت فرا ابن عباس: «احفظ اللَّه یحفظک»، خدای را نگهدار تا خدا ترا نگه دارد.
یعنی ازو بترس، و حدود وی را نگهدار، تا او ترا نگاه دارد. پس حدود اینجا مقدّر است، ای احفظ حدود اللَّه، فحذف المضاف و أقام المضاف الیه مقامه. یدلّ علیه قوله: وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ.
وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ اللّاتی جمع الّتی است، و اللّائی و اللّاء و اللّواتی و اللّوات همچنین. وَ اللَّاتِی تَخافُونَ ای تعلمون نشوزهنّ. نشوز زن آنست که عصیان نماید شوهر خویش را، و طاعت داری نکند. چون امارات نشوز بر زن ظاهر گشت بر شوهر وی است که نخست او را پند دهد، و بخدای عزّ و جلّ بترساند، و آنچه شرع او را فرموده از طاعت داری شوهر بر وی خواند، و با وی گوید: اتّقی اللَّه و ارجعی الی فراشی. اگر بوعظ مجرّد از عصیان باطاعت داری نیاید هجرت باید جست از وی، هم در کلام و هم در جامه خواب. امّا هجرت در کلام بیش از سه روز روا نباشد، که مصطفی (ص) گفت: «لا یحلّ لمسلم أن یهجر اخاه فوق ثلاثة ایّام».
و هجرت در فراش آنست که ابن عباس گفت: لا تضاجعها فی فراشک. پس اگر بهجرت کار بر نیاید، زخم کردن رواست، زخمی که نه بر مقتل بود، و نه بر روی، و نه از جای بخیزانند، و به
قال النّبیّ (ص): «اتّقوا اللَّه فی النّساء فانّکم اخذتموهنّ بکتاب اللَّه، و استحللتم فروجهنّ بکلمة اللَّه، و انّ لکم علیهن أن لا یوطئن فراشکم احدا تکرهونه، فان فعلن ذلک فاضربوهنّ ضربا غیر مبرح»
، وقال (ص): «علّق السّوط حیث یراه اهل البیت»، و عن اسماء بنت ابی بکر، قالت: کنت رابعة اربع نسوة عند الزبیر بن العوام، فاذا غضب علی احدینا ضربها بعود المشجب حتّی یکسره علیها.
فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ طاعت ایدر جماع است، میگوید: اگر طاعت دارند شما را فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا بر ایشان بهانه مجوئید. و قیل: لا تکلّفها من الحبّ لک ما لا تطیق.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا ای رفیعا فوق خلقه، «کَبِیراً» لیس شیء اکبر و لا اعظم منه.
قوله تعالی: وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما الآیة یعنی: و ان علمتم خلاف بینهما، میگوید: اگر دانید که مرد و زن را بهم سازگاری نبود، و بسر نتوانند برد، و هر دو را بر یکدیگر دعوای نشوز کنند، بر حاکم مسلمانان است که دو حکم بر ایشان گمارد، یعنی دو مرد عدل: یکی از قبیله مرد و یکی از قبیله زن، تا در کار ایشان نظر کنند، و با صلح و آشتی خوانند، اگر ممکن شود، و الّا فرقت افکنند میان ایشان، چنان که رای ایشان اقتضا کند در کار ایشان. و قول درست آنست که: رضاء زوجین در جمع و تفریق از جهت حکمین معتبر نیست، بدلیل خبر علی (ع)، و هو انّ رجلا و امرأة أتیا علیا (ع)، مع کلّ واحد منهما قیام من النّاس، فقال علی (ع): «ما شأن هذین؟» قالوا: وقع بینهما شقاق، قال علی (ع): «فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها». فقال علی للحکمین: «هل تدریان ما علیکما؟ انّ علیکما ان رأیتما أن تجمعا جمعتما، و ان رأیتما أن تفرقا فرقتما». فقالت المرأة: رضیت بکتاب اللَّه عزّ و جلّبما علیّ فیه. فقال الرّجل: امّا الفرقة فلا. فقال علی (ع): «کذبت و اللَّه لا تنقلب منّی حتّی تقرّ بمثل ما اقرّت به».
ثمّ قال عزّ و جلّ: إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یعنی ان اراد الحکمان اصلاحا، یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما ای بین المرأة و الزّوج بالصّلاح.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً بما فی قلوب الزّوجین و الحکمین.