قوله تعالی: وَ سارِعُوا معطوف است بر وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا. و در مصاحف شامیان و او نیست و قراءت ایشانست سارِعُوا و معنی مسارعت مبادرت است و بکاری شتافتن از بیم فوت، و سرعة و عجله هر دو متقارباند، و فرق آنست که سرعت بکار شتافتن است بوقت خویش و شرط خویش، چنان که تأخیر آن از آن وقت تقصیر گویند ناپسندیده. و عجله سبک در کار جستن است نه بوقت خویش و شرط خویش و تأخیر درین یکی پسندیده است که أناة باشد و سکونت و در کارها سکونت نیکوست.
وَ سارِعُوا میگوید: بشتابید بمغفرت خداوند، یعنی بآن کار که مغفرت واجب کند و سبب مغفرت بود. و مفسّران را اختلاف اقوال است که این سبب چیست؟
قومی گفتند: اسلام و سنّت است. قومی گفتند: جمع و جماعتست. قومی گفتند: جهاد و هجرتست. قومی گفتند: اخلاص در طاعت و صدق در معاملت است. قومی گفتند: تکبیر اوّل وصف اوّل در نماز بجماعت است.
قال النّبیّ (ص): من صلّی للَّه اربعین یوما فی جماعة یدرک التّکبیرة الأولی کتب له براءتان: براءة من النّار و براءة من النّفاق.
و قال علیه السّلام: انّ اللَّه و ملائکته یصلّون علی الصّف الأوّل، و ما من خطوة احبّ الی اللَّه من خطوة یمشیها یصل بها صفّا.
و قال جابر بن سمرة: خرج علینا رسول اللَّه (ص) فرآنا حلقا، فقال: مالی اراکم غرین؟ ثمّ خرج علینا فقال: الا تصفّون کما تصفّ الملائکة عند ربّها؟ فقلنا: یا رسول اللَّه و کیف تصفّ الملائکة عند ربّها؟
قال: یتمّون الصّفوف الأولی، و یتراصّون فی الصّف.
قوله وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ ای کعرض السّماوات و الأرض، کقوله فی سورة الحدید: وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، «عرض» اینجا دو وجه دارد: یکی آنکه ضد طول است، و مبالغت را ذکر عرض کرد، از بهر آنکه در عرف و عادت طول هر چیز مه از عرض بود، یعنی که: چون عرض آن چندین است، طول آن خود چند بود؟ زهری گفت: انّما وصف عرضها، فأمّا طولها فلا یعلمه الّا اللَّه عزّ و جلّ. این هم چنان است که لباس بهشتیان را ذکر بطانت کرد بنیکوتر صفتی و تمامتر زینتی، و در غالب عادات ظهارة نیکوتر و نفیستر از بطانت بود، یعنی که چون بطانت چنین است ظهارة خود چونست؟! وجه دیگر آنست که: معنی عرض فراخی است نه ضدّ طول، چنان که گویند: هذه دار عریضة، ای واسعة. میگوید: بشتابید.. ببهشتی که فراخی آن چندانست که فراخی هفت آسمان و هفت زمین. مردی گفت: یا رسول اللَّه اگر بهشت چندین است بدین فراخی پس دوزخ کجاست؟! مصطفی (ص) گفت: سبحان اللَّه، اذا جاء النّهار فأین اللّیل؟.
انس بن مالک را پرسیدند که: بهشت کجاست در زمین یا در آسمان؟ جواب داد که: کدام آسمانست و کدام زمین که بهشت در آن گنجد؟ گفتند: پس کجاست؟ گفت: بالاء آسمان هفتم زیر عرش عظیم. قتاده گفت: بما چنان رسید که بهشت بالاء هفت آسمانست و دوزخ زیر هفتم طبقه زمین.
أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ همانست که جای دیگر گفت: تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا، و قال تعالی: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ. آن گه صفت متّقیان در گرفت، و ابتداء بسخا کرد که بهینه اخلاق مؤمنان است، و زینت دین و کمال ایمانست.
قال النّبیّ (ص) حکایة عن اللَّه عزّ و جلّ: هذا دین ارتضیته لنفسی و لن یصلحه الّا السّخاء و حسن الخلق، فأکرموا بهما ما صحبتموه.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ میگوید: متّقیان ایشانند که نفقه کنند و صدقه دهند در هر حال که باشند از سرّا و ضرّا و شدّت و رخا و عسر و یسر.
وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ و ایشان که خشم فرو برند و انتقام نکنند چون توانند، بلکه در آن خشم فرو بردن صبر کنند، و رضاء خدا در آن بجویند.
قال النّبی (ص): ما تجرّع عبد جرعة افضل اجرا من جرعة غیظ کظمها ابتغاء وجه اللَّه عزّ و جلّ، و من کظم غیظا و هو یقدر علی انفاذه ملأه اللَّه امنا و ایمانا.
و قال یحیی بن زکریا لعیسی بن مریم (ع): یا روح اللَّه اخبرنی بأشد شیء فی الدّارین جمیعا. قال: غضب اللَّه. قال یا روح اللَّه و ما ینجینی من غضب اللَّه؟ قال: ترک الغضب.
روایت کنند که: ابو بکر صدیق روزی با مصطفی (ص) نشسته بود، مردی بیامد و زبان در ابو بکر کشید و ناسزا گفت. ابو بکر از وی اعراض کرد و از وی در میگذاشت. پس آن مرد در طعن بیفزود. ابو بکر خشم گرفت، در جواب دادن ایستاد. مصطفی (ص) برخاست، ابو بکر از پی مصطفی (ص) رفت، گفت: یا رسول اللَّه تا آن مرد در ما طعن همیکرد نشسته بودی؟ چون من جواب دادم برخاستی، این چه بود؟ مصطفی (ص) گفت: یا أبا بکر تا تو نمیگفتی فریشتهای آمده بود و از بهر تو میگفت و جواب میداد، چون تو خشم گرفتی و در انتقام ایستادی فریشته برفت و شیطان در آمد، چون شیطان در آمد من برخاستم.
وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ جای دیگر بعفو فرمود و گفت: وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا، و جای دیگر عفو و تقوی درهم بست و از بنده بپسندید و گفت: وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی.
و قال النّبیّ (ص): ینادی مناد یوم القیامة: ألا من کان له علی اللَّه اجر فلیقم، فیقوم العافون عن الناس، ثمّ تلا: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ.
کلبی گفت: اینجا عفو بردگان و درم خریدگانست. زید بن اسلم گفت: عفو آن کس است که بر تو ظلم کند یا ترا بد گوید، بر وفق آن خبر که مصطفی (ص) گفت: أ لا ادلّکم علی خیر اخلاق اهل الدّنیا و الآخرة؟ من وصل من قطعه و عفا عمّن ظلمه، و أعطی من حرمه.
ابراهیم تیمی گفت که: بخواب نمودند مرا که بر کنار جویی داشتند مرا، و گفتند: یا ابراهیم خود بیاشام، و هر کرا خواهی آب ده، که تو خشم فرو بردی، و بر آن صبر کردی، و مردمان را بگناه عفو کردی، و از ایشان در گذاشتی.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ یعنی آنچه درین آیت گفت از مکارم اخلاق، صفت محسنان است، و اللَّه تعالی محسنان را دوست میدارد.
روی ثابت البنانی عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه (ص): «رأیت قصورا مشرفة علی الجنّة، قلت یا جبرئیل لمن هذه؟ قال ل الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً این و الذین معطوف است بر الَّذِینَ یُنْفِقُونَ و سبب نزول این آیت آنست که مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه بنی اسرائیل بر خدای گرامیتر از ما بودند، چون گناهی ازیشان در وجود آمدی بامداد کفّارت آن گناه بر عتبه ایشان نبشته بودی که: «اجدع انفک، اجدع اذنک، افعل کذا»، یعنی: کفّارت ایشان آن بودی که بینی ببر، گوش ببر و امثال آن تا از آن گناه پاک شدندی.
مصطفی (ص) چون این سخن ازیشان شنید، ساعتی خاموش گشت منتظر وحی تا چه آید ربّ العالمین این آیت فرستاد. آن گه مصطفی (ص) گفت: بیائید تا شما را خبر کنم به به از آن که بنی اسرائیل را دادند، یعنی که: ایشان را گوش و بینی بریدن فرمودند، و شما را ذکر و استغفار و ترک اصرار فرمودند. بسا فرقا که میان دو قوم است! یکی را توبه گوش و بینی بریدن است، و یکی را توبه پشیمانی در دل، و عذر بر زبان.
و پشیمانی آنست که مصطفی (ص) گفت: الندم توبة
و عذر زبان آنست که فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ مقاتل گفت: مصطفی (ص) برادری افکند میان دو مرد یکی انصاری و دیگر ثقفی. ثقفی بغزایی بیرون شد. انصاری را بر سر عیال خویش بگماشت و خلیفه کرد. انصاری از بهر ایشان روزی گوشت خرید، چون بآن زن داد، از پی وی در خانه رفت، و دست وی گرفت و دهن بر دست وی نهاد، آن گه پشیمان شد و بازگشت. زن گفت: و اللَّه که غیبت برادر خویش نگه نداشتی و بمقصود خود نیز نرسیدی. انصاری روی بصحرا نهاد و خاک بر سر میکرد. و استغفار میکرد آن مرد ثقفی در رسید از سفر، و انصاری را طلب کرد و ندید، اهل وی قصه انصاری با وی بگفت. ثقفی گفت: «لا اکثر اللَّه فی الاخوان مثله». آن گه روزی بطلب وی شد در بیابان و صحرا، وی را دید که زاری و تضرّع میکرد، و از خدای عزّ و جلّ آمرزش و عفو میخواست. او را پیش ابو بکر آورد تا از آنجا فرجی و راحتی بیند. بو بکر گفت: ویحک! ندانستی که اللَّه را غیرت بود، غازی را نه چنان غیرت که مقیم را بود. از آنجا پیش عمر شدند، همین گفت، پیش مصطفی (ص) شدند، همین فرمود. آن مرد درمانده و دلتنگ شد. ربّ العالمین در شأن وی این آیت فرستاد: وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ابن عباس گفت: فاحشة اینجا زنا است. و ظلم نفس هر چه دون از آنست، چون نظر و قبلة، و لمس. و گفتهاند: فاحشة گناهی است که آن را تبعه بود، از جهت مخلوق و ظلم نفس گناه است میان بنده و میان حق. و گفتهاند که: فاحشة کبائر است، و ظلم نفس صغائر فاحشة کردار ناپسندیده است، و ظلم نفس گفتار ناپسندیده.
اهل معانی گفتند: ظلم نفس را سه روی است: یکی آنکه بر نفس و ذات خویش جنایت کند، چنان که از وی درنگذرد. دیگر آنکه بر خویشان و نزدیکان خویش جنایت کند ایشان که بمنزلت نفس ویاند و برین وجه اگر بر مسلمانی جنایت کند همین باشد، که مؤمنان همه چون یک تن راستاند. المؤمنون کلهم کنفس واحدة. وجه سوم آنست که ظلم بر دیگری کند و وبال آن ظلم بوی بازگردد پس آن ظلم خود بر خود کرده است.
قوله: ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ گفتهاند که: ذکر اینجا نماز است بحکم آن خبر که علی (ع) روایت کند: کنت رجلا اذا سمعت من رسول اللَّه (ص) شیئا نفعنی اللَّه بما شاء أن ینفعنی فاذا حدّثنی احد من اصحابه استحلفته، فاذا حلف لی صدّقته.
و حدّثنی ابو بکر أنّه قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: ما من عبد یذنب ذنبا فیحسن الطّهور، ثمّ یقوم فیصلی رکعتین، ثمّ یستغفر اللَّه الّا غفر اللَّه له، ثم قرأ هذه الآیة: وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الآیة.
و گفتهاند: ذَکَرُوا اللَّهَ ذکر زبان است، آن ساعت که در معصیت افتد توبه کند، و عذری باز خواهد، و از خدا آمرزش خواهد.
این است که گفت: فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ این من در موضع ما نفی نهاده است، یعنی: و ما یغفر الذنوب الا اللَّه. میگوید: نیامرزد گناهان مگر اللَّه. این سخن عارض است در میان آیت، معنی آنست که: فاستغفروا لذنوبهم و لم یصروا. بآمرزش باز گردند و بر گناه نستیهند. سدی گفت: اصرار سکوت است و ترک استغفار.
قال النّبیّ (ص) «ما اصرّ من استغفر، و ان عاد فی الیوم سبعین مرّة».
و روی أنّ رجلا أتی النّبیّ فقال: «أحدنا یذنب ذنبا. قال: یکتب علیه، قال: ثمّ یستغفر منه و یتوب. قال: یغفر له و یتاب علیه. قال: فیعود و یذنب، قال: یکتب علیه، قال ثمّ یستغفر منه و یتوب قال: یغفر له و یتاب علیه، و لا یملّ اللَّه حتّی تملّوا».
و روی أنّ ابلیس قال: «یا ربّ! و عزّتک و کبریائک و جلالک لا ازال اغوی بنی آدم ما دامت ارواحهم فی اجسادهم. فقال الرّبّ تبارک و تعالی: و عزتی و جلالی و ارتفاع مکانی لا ازال اغفر لهم ما استغفرونی.
و هم یعلمون، یعنی: یعلمون أنّ الّذی اتوه حرام او معصیة. وَ هُمْ یَعْلَمُونَ
در موضع حال است، ای لم یکن منهم اصرار مع العلم. میگوید: چون بدانستند که حرام است یا معصیت، بر آن اصرار نکنند، یعنی اگر ندانند معذور باشند. هذا کالرّجل یتزوّج بأخته من الرّضاع او من النّسب، و لا سبیل له الی معرفة ذلک و لم ینبّه علیه، و کالرّجل یجتهد فیخطئ، و کالمستفتی یفتیه المفتی بالخطاء. معنی دیگر گفتهاند: و هم یعلمون أن لهم ربا یغفر الذنوب. این از آن خبر برگرفتند که مصطفی (ص) گفت: من اذنب ذنبا، و علم أن له ربا یغفر الذنوب غفر له و ان لم یستغفر.
و قال (ص): ما انعم اللَّه علی عبد من نعمة فعلم أنّها من اللَّه الّا کتب اللَّه له شکرها قبل أن یحمده علیها، و ما من عبد أصاب ذنبا فعلم اللَّه من قلبه النّدامة الّا غفر له قبل أن یستغفر.
قوله: أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ الی قوله: وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ ای ثواب المطیعین.
روی أنّ اللَّه تعالی «أوحی الی موسی (ع): یا موسی! ما اقلّ حیاة من یطمع فی جنّتی بغیر عمل! یا موسی کیف اجود برحمتی علی من یبخل بطاعتی»؟
و عن ثور بن یزید قال: قرأت فی التّوراة: أنّ الزّناة و السّرّاق اذا سمعوا بثواب اللَّه عزّ و جلّ للأبرار طمعوا أن یکونوا معهم بلا نصب و لا تعب و لا مشقّة علی ابدانهم و لا مخالفة لاهوائهم، و هذا ممّا لا یکون.