میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ الآیة... ملائکة این جا جبرئیل است تنها، و در قرآن ازین فراوانست و در عربیّت روا و روان. هم ازین بابست که اللَّه در قرآن خود را انا گفت، و نحن گفت، و خلقنا و جعلنا نحیی و نمیت، مجیبون، ماهدون ازین اخوات فراوان است.

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ مریم در محراب بود، جبرئیل آمد و با وی این خطاب کرد و گفت: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ اللَّه ترا برگزید و از همه فاحشه و اثم پاک کرد. سدی گوید: تطهیر وی آن بود که هرگز هیچ مرد بوی نرسید و حیض زنان ندید. وَ اصْطَفاکِ عَلی‌ نِساءِ الْعالَمِینَ گزین اول عام است که وی را بگزید، چنانک همه زنان پاکان نیک زنان را گزید، پسین گزین خاص است که وی را بگزید تا فریشته دید و روح پاک یافت از نفخه پاک جبرئیل و بی‌شوی پسر زاد نساء و نسوة نامی است جمع زنان را که از آن لفظ وحدان نیست یکی را گویند: «امرأة»، و جماعت «نسوة، و نسوان» و تصغیر «نسیّان».

یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ معنی قنوت طاعت داشتن است و عبادت کردن بر دوام، اگر در نماز باشد و گر بیرون از نماز. وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ مفسران در معنی این سجود و رکوع دو قول گفته‌اند: یکی آنکه آن دو رکن معروف خواهد از ارکان نماز. و آن گه فرا پیش داشتن سجود را از رکوع دو وجه است: یکی آنکه در شریعت ایشان چنان بود، سجود فرا پیش رکوع می‌داشتند. دیگر وجه آنکه این تنبیه بر آنک واو ترتیب واجب نکند، هر چند که از روی لفظ سجود فرا پیش داشت، اما از روی معنی و شرط نماز رکوع در پیش است. قول دیگر در معنی وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی آنست که: سجود اصل نمازست، چنانک گفت: وَ أَدْبارَ السُّجُودِ و رکوع حقیقت شکر است. چنانک گفت: وَ خَرَّ راکِعاً ای شاکرا رب العالمین باین دو کلمه مریم را نماز فرمود و شکر فرمود. آنچه گفت: مَعَ الرَّاکِعِینَ معنی آنست که: مع الراکعین الساجدین. لکن دانست که در وَ اسْجُدِی ساجدین خود معلوم شود و مَعَ الرَّاکِعِینَ اشارتست فرا آن که زن را با مردان نماز کردن بجماعت رواست، و دلیل است بر آن که نماز بجماعت مؤکد است و بآن فرمان شرع است، و بمذهب بوثور و جماعتی از اهل ظاهر خود فریضه است.

اگر کسی گوید: چونست که در ابتداء این آیات قصه مریم در گرفت آن گه قصه زکریا در میان آورد، باز بقصه مریم باز رفت؟ اگر هم ز اول قصه مریم تمام بگفتی و آن گه قصه زکریا در آن پیوستی سخن با نظام‌تر بودی؟ جواب وی آنست که: قصه ایشان هر دو، بر دو وجه مشتمل است: یکی بیان آیت ولایت و نبوت، دیگر بیان طاعت و عبادت. اول در ابتداء قصه مریم بیان آیت ولایت او در گرفت و تمامی آن بپایان برد. سپس بیان آیت نبوت زکریا در آن پیوست که آیت بر پی آیت لائق‌تر بوده پس عبادت زکریا درگرفت تا قصه وی تمام شد، آن گه عبادت مریم در آن پیوست که ذکر عبادت بر پی ذکر عبادت لائق‌تر بود. پس معلوم شد که این سخن بر نظام خویش است و بر ترتیب خویش.

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ ای ذلک الذی ذکر فی هذه الآیات من حدیث الغیب نوحیه الیک که ما وحی کردیم آن را بتو، لم تشهده یا محمد! میگوید آنچه گفتیم درین قصّه‌ها آنست که از تو غیب بود یا محمد! وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ و تو نبودی نزدیک ایشان که اهل مسجد مقدس بودند، و نیکان آن شهر در آن زمان، که هر کس می‌گفت: مریم مرا باید داد تا من بدارم و پرورم.

إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ انبیاء اقلام داشتند، و اهل جاهلیت از لام. و درین آیت ردّ ایشانست که قرعه از قمار محرّم شمرند و دلیل بر اباحت قرعه آنست که اللَّه تعالی گفت: فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ‌

و مصطفی (ص) چون سفر کردی میان زنان قرعه زدی، آن کس که قرعه بر وی برآمدی با خود بسفر بردی. این دلیل‌ها روشن است که قرعه مباح است، و نه از شمار قمار است.

وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ تخاصم و اختصام و مخاصمة جنگ کردن است با یکدیگر، و آن از خصم گرفته و خصم جانب است. یعنی که این از یک سو سخن میگوید، و آن از یک سوی دیگر می‌گوید.

إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ، الآیة... کلمه این جا نام عیسی (ع) است از بهر آن او را کلمه خوانده و مصطفی (ص) هم او را کلمه خواند، که او حاصل گشت و موجود بی‌پدر بکلمة اللَّه که گفت: کُنْ اسْمُهُ الْمَسِیحُ اختلاف است میان علماء که چرا مسیح نام کردند وی را. قیل: لانه مسح بالبرکة و جعل مبارکا اینما کان. وی را ببرکت بپاسیده بودند که بهر عاهت که رسید بسلامت گشت. و قیل: لانّه کان ممسوحا بالدّهن لمّا ولد. و قیل: لانه کان ممسوح القدمین لا اخمص لهما. و قیل لانه کان ممسوحا بالجمال، یعنی الجمال النفسیّ و البدنیّ من الاخلاق الجمیلة و الفضائل الکثیرة، نحو قول النبی (ص) فی جریر: «علیه مسحة ملک»

و قیل مسحه جبرئیل بجناحه من الشیطان الرجیم. حتی لم یکن للشیطان علیه سبیل فی وقت ولادته، و فی ذلک ما روی عن وهب بن منبه قال: لما ولد عیسی اتت الشیاطین ابلیس فقالوا له اصبحت الاصنام منکّسة! فقال هذا الحادث حدث، و قال مکانکم، فطار حتی جاء خافقی الارض فلم یجد شیئا، ثم جاء البحار فلم یجد شیئا ثم طار ایضا فوجد عیسی ولد، و اذ الملائکة قد حفّت حوله فلم یصل الیه ابلیس، فرجع الیهم فقال ان نبیا ولد البارحة ما حملت انثی قطّ و لا وضعت الّا انا بحضرتها الّا هذه، فایأسوا ان تعبد الاصنام بعد هذه اللیلة، و لکن ائتوا بنی آدم من قبل الخفة و العجلة، باین قولها که گفته شد، مسیح فعیل است بمعنی مفعول و روا باشد که بر معنی فاعل نهند، چنانک کلبی گفت: «سمّی مسیحا لانّه کان یمسح الاکمه و الأبرص فیبرء و یمسح عین الاعمی فیبصر، و قیل: لانّه کان ماسحا للارض بسیاحته فیها» باین هر دو قول مسیح بمعنی ماسح است. و دجال را مسیح گویند هم بر معنی مفعول، هم بر معنی فاعل. اما بر معنی مفعول آنست که: «کان ممسوح احدی العینین کأنها عنبة طافیة یعنی ناتئة. و فی ذلک ما

روی ان النبی (ص) قال: أنذرکم المسیح! هو رجل ممسوح. فاعلموا ان اللَّه لیس باعور، لیس اللَّه باعور لیس اللَّه باعور!

و روی ابن عمر قال: قام رسول اللَّه (ص) فذکر المسیح الدجال، فقال انّ اللَّه تعالی لیس باعور الا ان المسیح الدجال اعور عین الیمنی کأن عینه، عنبة طافیة.

و قیل کان ممسوحا باللعنة. اما بر معنی فاعل آنست که: یمسح الارض کلها الا مکة و مدینة و بیت المقدس، و علی هذا سمّی دجّالا لطوفه البلاد و قطعه الارضین، یقال دجل فی الارض ای ضرب فیها و طافها. و قیل من التلبیس و التمویه، یقال: دجّل اذا لبس و موّه». و قیل المسیح الذی یطبق الموضع فعیسی علیه السلام طبق الارض بالعدل و الدجال طبق الارض بالجور. ازین قولها که گفتیم اختیار آنست که بو عبیده گفت: دجال را مسیح نام کردند که ممسوح العین است، و در حق عیسی علیه السلام مسیح «مشیحا» است. بزبان عبری و لغت رومیان، پس عرب آن را معرب کردند و شین منقوطه بسین بدل کردند چنان که موسی بزبان ایشان «موشا» است چون عرب با زبان خود گردانیدند، شین را با سین کردند. «اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ» گفته‌اند که: مسیح لقب است و عیسی نام و عیسی بزبان رومیان «ایشوع» است.

آن گه صفت عیسی (ع) بیان کرد: «وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ». وجیها نصب علی الوصف و الحال است، ای مکینا، شریفا، ذا قدر و جاه، میگوید: روشناس است، و تمام قدر، با جاه و منزلت و کرامت، با پایگاه و جایگاه نزدیک خدای عزّ و جل، هم در دنیا و هم در آخرت.

وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ تقرب وی آنست که وی را به آسمان بردند، و همانست که گفت: وَ رافِعُکَ إِلَیَّ این الیّ بمعنی تقریب است چون رفعه اللَّه الیه.

وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا این مهد اشارة است فرا هنگام که نه همه در گهواره سخن میگفت اما در آن هنگام که اهل گهواره بودی سخن می‌گفت سخنان بزرگان. و این سخنان که در مهد گفت آن است که: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا... الایة قال مجاهد: قالت مریم کنت اذا خلوت انا و عیسی حدّثنی و حدّثته،. فاذا شغلنی عنه انسان سبّح فی بطنی و انا اسمع. وَ کَهْلًا ای و یکلّمهم کهلا نصب است بر حال و فائده ذکر کهل آنست که: وی را جوان بآسمان برده‌اند، و باز خواهد آمد با زمین، و بهنگام کهلی مردمان را سخن گوید و او را ببینند.

و کهل، بنزدیک عرب اوست که جوانی وی تمام شد و بجای آن رسید که خرد وی مکثر گردد و جوانی وی آرمیده و محکم، اگر در موی سفیدی بود یانی. و گفته‌اند که: از سی و دو سال تا به پنجاه و دو سال کهل است، و از پنجاه و دو سال تا بآخر عمر شیخ . و قیل یکلم الناس فی المهد صبیا، و کهلا نبیا این بشارت مریم است بنبوت عیسی (ع) و بزندگانی وی تا بایام کهولت.

وَ مِنَ الصَّالِحِینَ یعنی المذکورین فی قوله وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ مثل موسی و اسرائیل و اسحاق و ابراهیم علیهم السلام.

قالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ این خطاب مریم با جبرئیل است، گفت: یا سیدی! چون بود مرا فرزند؟ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ، و نپاسیدست مرا هیچ بشر.

مسیس این جا جماع است، و بشر مردم است. بشر نام کردند از مباشرت که بدیدار و حس باو توان رسید نه چون فرشته و پری، و لذلک یقول اللَّه: ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ . این جا یَخْلُقُ ما یَشاءُ گفت و در قصه زکریا یَفْعَلُ ما یَشاءُ. فرق آنست که زکریا را فرزند داد بر نسق عادت که میان خلق روانست در آفرینش، پس لفظ فعل لائق‌تر بود در آن که عام است، و مریم را فرزند داد نه بر عادت توالد و تناسل بلکه بر ابداع محض، و خلق مخصوص، پس لفظ خلق در آن لائق‌تر بود که خاص‌تر است از لفظ فعل.

إِذا قَضی‌ أَمْراً معنی قضا بر گزاردن کاری بود و تمام کردن آن از روی گفتار یا از روی کردار اما از روی گفتار آنست که ربّ العالمین گفت: وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ و قَضَیْنا إِلی‌ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ. و از روی کردار آنست که گفت: فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ. و هم از باب فعل است قضی فلان دینه، و قضی نحبه و این جا هر دو وجه احتمال کند.

فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ گفته‌اند که: این خطاب تکوین مخاطب را در حال تکوّن صورت بندد، لا قبله و لا بعده. و گرنه این خطاب درست نیاید. و درست آنست که این خطاب بآنست که در علم حق موجودست اگر چه معدوم الذات است و هر چه معلوم حق بود، در حکم موجود بود پس خطاب آن درست آید.

شامی خواند یگانه فَیَکُونُ بنصب نون بر جواب امر، و جواب امر بفا عرب بنصب گویند و برفع گویند، اما برفع بیشتر گویند وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ بیا قراءة نافع و عاصم و یعقوب است، اختیار ابو حاتم، و معطوف بر پای یَخْلُقُ. و ایشان که بنون خوانند گویند: معطوف است بر نُوحِیهِ إِلَیْکَ. و یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ ای الکتابة و الخطّ بیده بعد ما بلغ اشده، و قیل فی طفولیته. و در وی آموزد اللَّه نبشتن و دبیری. وَ الْحِکْمَةَ: یعنی علم حلال و حرام و سنت و گفته‌اند که: کتاب اینجا جمله کتب منزل است و توریت و انجیل در عموم آن شود، اما تخصیص آن هر دو بذکر، تفضیل و شرف آن راست، چنانک جبرئیل و میکائیل تخصیص کرد بعد از ذکر عموم تفضیل و شرف ایشان را.

وَ رَسُولًا عطف است بر وجیها و قیل تقدیره: و یجعله رسولا. و قیل منصوب علی الحال، یعنی: و یعلمه الکتاب و هو رسول الی بنی اسرائیل. گفته‌اند: آخر پیغامبران بنی اسرائیل عیسی (ع) بود و اول ایشان یوسف (ع).

روی انّ النبی (ص) قال بعثت علی اثر ثمانیة آلاف نبیّ، اربعة آلاف من بنی اسرائیل.

قوله أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ یعنی که وی را برسولی.

ببنی اسرائیل فرستاد تا گفت که: من آمدم بشما و علامتی آوردم از خدای بشما که گواهی میدهد بر نبوت و رسالت من، گفتند: آن چه علامت است؟ جواب داد، أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ بکسر الف قراءة نافع بر اضمار قول و ایشان که أنّی بنصب الف خوانند معنی آنست که: الآیة انّی اخلق لکم من الطین معنی خلق بحقیقت ابداع است و اختراع اعیان. و لا خالق الا اللَّه عزّ و جل، اما عیسی بر سبیل توسع گفت: أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ ای اجعل لکم من الطین میگوید: کنم و سازم شما را از گل چون سان مرغ، فَأَنْفُخُ فِیهِ النّفخ جعل الریح فی الشی‌ء و منه النفخة.

فَیَکُونُ طَیْراً قراءة عامه است بیاء، میگوید باد در آن دهم تا مرغی بود. فیکون طائرا قراءة مدنی و یعقوب است. یعنی که تا پرنده بود گفته‌اند که: خفاش بود، طرفه‌ترین مرغها، بگوشت می‌پرد و بی‌خایه زه کند. و شیر دهد که پستان دارد و دندان دارد و حیض بیند.

آن گه گفت: بِإِذْنِ اللَّهِ اهل معانی گفتند: این بِإِذْنِ اللَّهِ فصل است میان فعل خدا و فعل عیسی در خلق، و در نفخ نگفت باذن اللَّه و همچنین در أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ، و در أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ نگفت باذن اللَّه که این همه از افعال عیسی است اما بودن مرغ و زنده کردن وی و احیاء مردگان باذن اللَّه در آن پیوست که آن خبر فعل خدایی است و مخلوق را در آن هیچ راه نیست.

قوله وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ گفته‌اند که: اکمه شب کورست، و گفته‌اند: نابینای مادر زاد است، و ابرص پیس است. و این دو عیب از میان عیبها و علتها مخصوص کرد که مردم را بمداوات آن هیچ راه نیست، تا عیسی را معجزه باشد.

و روزگار ایشان روزگار طبّ بود: زیرکان و حکیمان بودند در میان ایشان، و آنچه در وسع آدمی آید از نوع مداومت و فنون معالجات ایشان بجای می‌آوردند و در آن ماهر بودند. پس رب العالمین معجزه عیسی هم از آن جنس ساخت که ایشان در آن ماهر بودند. تا در ایشان اثر بیشتر کند. وهب بن منبه گفت که: روز بودی که پنجاه هزار کس مداوات کردی، ازین بیماران و اسیران و نابینایان و دیوانگان، هر کس که طاقت داشتی بر عیسی رفتی، و آن گه نتوانستی رفتن عیسی برو خود رفتی. و آن گه مداوات وی آن بودی که آن بیمار را دعا گفتی و دست بوی فرو آوردی بر شرط ایمان. گفته‌اند که: این دعا گفتی: «اللّهمّ! انت اله من فی السماء و اله من فی الارض، لا اله فیهما غیرک، و انت جبّار من فی السماء و جبار من فی الارض لا جبّار فیهما غیرک، و انت حکم من فی السماء و حکم من فی الارض، لا حکم فیهما غیرک، قدرتک فی الارض کقدرتک فی السماء، و سلطانک فی الارض کسلطانک فی السّماء، اسألک باسمک الکبیر و وجهک المنیر و ملکک القدیم، انک علی کل شی‌ء قدیر.

وَ أُحْیِ الْمَوْتی‌ بِإِذْنِ اللَّهِ گفته‌اند که: مسیح مرده زنده نکرد مگر که جبرئیل در آن حال حاضر بود و چهار کس معروفند که زنده کرد ایشان را: یکی عاذر دوستی بود از دوستان عیسی (ع)، بیمار شد خواهر خویش بنزدیک عیسی فرستاد تا وی را خبر دهد. و میان ایشان سه روزه راه بود، چون عیسی و اصحاب او آمدند، عاذر از دنیا رفته بود، بسر خاک وی شد، عیسی، و این دعا بگفت اللّهم ربّ السماوات السبع، و الارضین السبع انّک ارسلتنی الی بنی اسرائیل، ادعوهم الی دینک و اخبرهم انی احیی الموتی باذنک، فاحی العاذر» این دعا بگفت، و عاذر سر از خاک بر زد زنده، و با عیسی بیامد، و روزگاری دیگر بزیست، و وی را بعد از آن فرزند آمد.

دیگر ابن العجوز، مرده بود و بر جنازه نهاده می‌بردند، عیسی دعا کرد و در آن حال زنده شد، از جنازه فرود آمد و جامه در پوشید، و با اهل خویش شد، و بعد از آن فرزند زاد. سدیگر ابنة العاشر، عیسی (ع) را گفتند که: این زن دیروز فرمان یافت عیسی دعا کرد زنده شد، و بعد از آن روزگاری بماند و فرزند زاد، چهارم سام بن نوح (ع) عیسی بسر خاک وی شد دعا کرد زنده شد، و از گور بر آمد، موی یک نیمه سر وی سفید شده بود و در آن روزگار سپیدی در موی نبودی. گفته‌اند که سام بن نوح پانصد سال از عمرش گذشته بود همه در جوانی و سیاه مویی، پس آن روز که زنده شد از هیبت و ترس قیامت نیمه سر وی سپید شد. پس آن گه که از خاک بر آمد گفت: قیامت برخاست؟ عیسی گفت: قیامت بر برنخاست، اما من ترا برخواندم بنام اعظم تا زنده شدی. آن گه عیسی گفت: هم بر جای بمیر! سام گفت: بشرط آنکه دعا کنی تا اللَّه تعالی مرگ بر من آسان کند و از سکرات موت زینهار دهد و ایمن کند! عیسی دعا کرد چنان که وی خواست و بخاک فرو شد. کلبی گفت: دعاء عیسی که بآن مرده زنده کردی این بود که: «یا حیّ یا قیوم!».

قوله: وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ مفسران گفتند: چون عیسی (ع) مرده زنده کرد، و اکمه و ابرص را بی‌عیب کرد، قوم وی گفتند: این سحر است، بجادویی و استادی کردی! و ما نگرویم تا آنکه ما را خبر دهی از آن چه در خانهای خویش میخوریم و می‌نهیم! پس عیسی ایشان را خبر دارد که بامداد بخانه‌های خویش چه خوردند و باقی روز را چه نهادند. سدی گفت: عیسی در کتّاب بود، و با کودکان گفتی که: پدران و مادران شما فلان طعام خوردند و از بهر شما که کودکانید چندین بر گرفتند و نهادند.

کودکان با خانها شدندی و گریستن در گرفتندی که شما این خوردید و آن خوردید و چندین نهادید. ایشان گفتندی: شما را که خبر داد از حال و قصه ما؟ کودکان میگفتند که عیسی ما را از آن خبر داد. پس کودکان را همه از کتّاب باز گرفتند و در خانه‌ای جمع کردند و گفتند: «لا تلعبوا مع هذا السّاحر»! با این جادوگر بازی مکنید و با وی میامیزید! عیسی بطلب ایشان رفت، پدران گفتند: ایشان این جا حاضر نه‌اند.

عیسی دانست که ایشان در کدام خانه‌اند. گفت: پس درین خانه که‌اند؟ پدران گفتند: «خنازیر» عیسی گفت «کذلک یکونون» همچنین باشند! پس پدران چون ایشان بازدیدند، همه خنازیر بودند، چنان که خود گفته بودند. پس این قصه در بنی اسرائیل آشکارا شد، همه قصد عیسی کردند، مادر عیسی وی را بر گرفت و بر مرکوبی نشاند و از آن دشمنان بگریختند و بمصر شدند.

إِنَّ فِی ذلِکَ ای فیما ذکرت لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. وَ مُصَدِّقاً نصب علی الحال و الوصف. لِما بَیْنَ یَدَیَّ من التوراة ای الکتاب الذی انزل قبلی، و قیل معناه. احقق ما اتی به مِنَ التَّوْراةِ ای بالتوراة فیکون ذلک معدودا من جملة معجزاته. وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ مفسران گفتند: در شریعت موسی (ع) گوشت شتر و بعضی مرغان و ماهیان حرام بود بر بنی اسرائیل. چنانک آنجا گفت: فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ. رب العالمین آن بریشان حلال کرد بر زبان عیسی وَ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ میگوید: آوردم بشما نشانی از خداوند شما، این نشان جمله معجزاتست و عجائب کار وی که دلالت کرد بر درستی رسالت و نبوت وی. اما بر لفظ وحدان گفت که از روی دلالت همه یک جنس است.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ ای وحّدوا اللَّه و اطیعونی فیما امرتکم به من النصیحة.

إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ این سخن اینجا و در سوره مریم بیزاری است از آنچه ترسایان دعوی کردند در وی. یعنی اگر من از افعال الهی چون مرده زنده کردن و مرغ زنده ساختن و غیر آن چیزی نمودم بر طریق معجزات و بیان دلالت بر صحت رسالت، خدای را عزّ و جلّ بنده‌ام و آفریده او، و اللَّه است که خدای منست و خدای شما، او را پرستید و او را بنده باشید، و بیگانگی و یکتایی وی اقرار دهید، راه راست اینست. هر که ازین برگشت بر راه راست نیست و دین وی بصفت استقامت نیست.