میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۴ - ۵۱ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی‌ ای شما که مؤمنانید و گرویدگانید مواساة که با درویشان کنید از فرائض زکاة و تطوّع صدقات و انواع برّ و مکرمات، نگرید تا منّ و اذی فرا پی آن ندارید، و درویش را نرنجانید، بآنک روی ترش کنید، و پیشانی فراهم کشید، و سخن با وی بعنف گوئید، و وی را بدان عطا کار فرمائید، و بسبب درویشی خوار دارید، و بچشم حقارت بوی نگرید، که اگر چنین کنید عمل شما باطل شود و ثواب آن ضایع گردد.

عایشه و ام سلمه را عادت بودی که چون درویش را چیزی فرستادندی، گفتندی یاد گیر تا چه دعا کند، تا هر دعائی بدعایی مکافات کنیم، تا صدقه خالص بماند مکافات ناکرده، بنگر! که از درویش دعا روا نداشتند بدان احسان که کردند، فضل از آنک بر وی منت نهادندی یا آذی نمودندی. و گفته‌اند منت بر نهادن آنست که چون صدقه داد باز گوید که من با فلان نیکی کردم، و او را بپای آوردم، و شکستگی وی را جبر کردم. و اذی نمودن آنست که احسان خود با درویش فاکسی گوید که درویش نخواهد که آن کس از حال وی خبر دارد و نام و ننگ وی داند.

کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ الآیة... کابطال الذی ینفق ماله رئاء الناس و هو المنافق یعطی، لیوم انه مؤمن. میگوید شما که مؤمنان اید صدقات خویش بمنّ و اذی باطل مکنید چنانک آن منافق که ایمان بخدای و روز رستاخیز ندارد صدقات خود بریاء مردم باطل میکند، و ریاء وی آنست که بمردم می‌نماید که وی مؤمن است بآن صدقه که میدهد، پس رب العالمین این منافق را و آن منت بر نهنده را مثل زد گفت: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ» ای فمثل صدقته، مثل صدقه ایشان راست مثل سنگی نرم است سخت که بر آن خاک خشک باشد و بارانی تیز بوی رسد، چنانک از آن خاک بر سنگ هیچیز بنماند و نتوانند که از آن چیزی با دست آرند، فردا در قیامت کردارهای ایشان همه باطل و نیست شود، و نتوانند که از ثواب آن نفقه ایشان چیزی با دست آرند. اینست که اللَّه گفت لا یَقْدِرُونَ عَلی‌ شَیْ‌ءٍ مِمَّا کَسَبُوا همانست که جای دیگر گفت مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی‌ شَیْ‌ءٍ جای دیگر گفت وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ الآیة.

روی عن ابن عباس رض ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال «اذا کان یوم القیمة نادی منادیا یسمع اهل الجمع این الذین کانوا یعبدون الناس؟ قوموا فخذوا اجورکم ممّن عملتم له، فانّی لا اقبل عملا خالطه شی‌ء من الدنیا و اهلها»

و عن ابی هریرة رض قال سمعت النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم یقول «اذا کان یوم القیمة یؤتی برجل قد کان خوّل مالا، فیقال له کیف صنعت فیما خوّلناک؟ فیقول انفقت و اعطیت، فیقال له اردت ان یقال فلان سخی و قد قیل لک ذلک فما ذا یغنی عنک؟ ثم یؤتی برجل شجاع فیقول اللَّه له أ لم اشجع قلبک؟ فیقول بلی یا ربّ، فیقول کیف صنعت؟ فیقول قاتلت حتی احرقت مهجتی، فیقال له اردت ان یقال فلان شجاع و قد قیل ذلک فما ذا یغنی عنک؟ ثم یؤتی برجل قد کان اوتی علما، فیقول اللَّه له الم استحفظک العلم؟ فیقول بلی فیقول اللَّه کیف صنعت؟ فیقول تعلّمت و علّمت. فیقال اردت ان یقال فلان عالم و قد قیل ذلک فما ذا یغنی عنک؟ ثم یقال اذهبوا بهم الی النار»

وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ این مثلی دیگرست که اللَّه تعالی مؤمنانرا زد، آن مؤمنان که نفقه از بهر خدای و در خشنودی وی کنند و من و اذی فرا پس آن ندارند، میگوید نمون نفقه ایشان که در طلب رضاء خدا نفقه میکنند و در آن وجه خدا خواهند، و من و اذی فرا پس آن ندارند و تثبیتا من انفسهم یقینا و تصدیقا من انفسهم بالثواب، لا کالمنافق الذی لا یؤمن بالثواب. در آن نفقه که کنند دانند که اللَّه ایشان را بر آن داشت و در دل ایشان مقرر و محقق کرد، پس در آن خوش دل و خوش تن باشند، و بی گمان در ثواب آن، نه چون آن منافق که ایمان بثواب ندارد، و آنچه کند بکراهیت کند، و گفته‌اند این تثبیت بمعنی تثبت است، فکان الرجل اذا همّ بصدقة تثبّت، فان کان للَّه امضی و ان خالطه شی‌ء امسک، و این قول موافق آن خبرست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «اذا اردت امرا فتدبّر عاقبته، فان کان رشدا فامضه و ان کان غیّا فانته».

کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ الآیة... بفتح راء قراءت شامی و عاصم است، دیگران بضم راء خوانند. و «بربوة» بکسر را و «برباوة» هر دو قراءت شاذ است، و این همه لغات مختلف‌اند، یک معنی را. میگوید مثل و سان نفقه مؤمن راست برسان بستانی است در بالایی که آفتاب و باد بیش یابد، و از آفت و عاهت و عفونت رسته‌تر بود و ریع آن بیشتر.

أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو أُکُلَها بسکون و تخفیف خوانند، دیگران بتثقیل. و معنی هر دو یکسانست، میگوید چون باران قوی بآن بستان رسد میوه و بر دو چندان دهد که دیگر جایها.

یعنی بیک سال چندان بر دهد که دیگر جایها بدو سال. فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ پس اگر باران تیز نیاید بل که باران ضعیف خرد بود هم چنان ریع و نزل دهد که بباران قوی دهد. رب العالمین ثواب صدقه مؤمن را این مثل زد میگوید ثواب وی مضاعف بود اگر صدقه بسیار باشد یا اندک، همچنانک آن بستان میوه مضاعف دهد اگر باران قوی بود یا ضعیف.

أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ الآیة... این تقریری دیگرست مثل منافق مرائی را در آن نفقه که میکند، میگوید دوست دارد یکی از شما که وی را رزی بود، گرداگرد آن خرما استان، و میانه آن انگورها، زیر درختان آن میرود جویها، و وی را در آن بود همه میوه‌ها. آن گه این مرد پیر شده و از کسب و تکاپوی درمانده، و اطفال دارد کودکان خرد، همه خورنده و هیچ ازیشان بگاه کار کردن نرسیده، و معیشت ایشان همین بستانست و بس، ناگاه سموم آن را بزند، و همه را بسوزاند و نیست کند، بنگر که حال این مرد چون بود، نه توان آن دارد که سموم را دفع کند، نه وقت آنک دیگر باره رنج بر دو درخت کارد! نه کودکان بدان رسیدند که پدر را بکار آیند و یاری دهند، نه جای دیگر معیشت دارد که با آن گردد، همی عاجز بماند و در آن هنگام که حاجت وی بآن بستان بیشتر است و ضرورت وی تمامتر، از آن نومید شود اینست مثل عمل منافق و مرائی، فردا برستخیز که ایشان را حاجت افتد بثواب اعمال، از آن درمانند و نومید شوند، و عملهای خویش همه باطل و تباه بینند. شداد اوس گفت رسول خدا را دیدم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که میگریست، گفتم چرا میگریی؟ گفت می‌ترسم که امت من شرک آرند نه آنک بت پرستند یا آفتاب و ماه، لکن عبادت بریاء کنند و اللَّه تعالی نپذیرد کرداری که در وی ذره‌ای ریا بود. روایت کنند که ابن مسعود رض نشسته بود یکی گفت دوش سورة البقره بر خواندم، ابن مسعود گفت نصیب وی از آن عبادت همین بود. یعنی که چون اظهار کرد ثواب آن باطل شد. قتاده گفت چون بنده عمل بر پا کند رب العالمین گوید می‌نگرید آن بنده را که بما می‌استهزاء کند. امیر المؤمنین علی ع گفت مرائی را سه نشانست که تنها باشد کاهل بود، و که مردمان را بیند بنشاط بود، که او را بستایند در عمل بیفزاید، و که بنکوهند از آن بکاهد. رب العزة درین آیت مثل زد کردارهایی را که تباه گردد بر کارگران و ثواب آن ازیشان فائت شود از بهر فساد در نیت، یا ریاء در فعل، یا منت یا اذی در پی آن، آن جنّة عمرو دل آدمی است و آن جویها جهدهای اوست، و نخیل و اعناب مهینه کردارهای اوست از فریضها و واجبها، و آن ثمرات تطوعها و نافله‌های اوست، و آن پیری اجل او و بآخرت شدن او، و آن ذریه امیدهای او، و آن ضعف بیم او، آمیخته در امیدهای او، و آن اعصار اخلاص جستن اللَّه ست ازو ثم قال فی آخر الآیة. کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ همانست که جای دیگر گفت وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ تفکر سه قسم است: یکی حرام، یکی مستحبّ، یکی واجب، آنک حرام است تفکر است در ذات و صفات رب العزة و در چرایی کار وی، این تفکر حرام است و تخم حیرت و نقمت است، از آن جز تاریکی و گمراهی نزاید، و آنچه مستحبّ است تفکر در صنایع صانع است و در اقسام آلاء وی. ازین تفکر روشنایی دل زاید و قوت ایمان. و آنچه واجب است تفکر در کردار و گفتار خویش است، بیندیشد که کردارش چونست و گفتارش چیست؟

بر وفق شرع است یا بر وفق طبع؟ اتّباع است یا ابتداع، اخلاص است یا ریاء؟ این تفکر است که در خبر می‌آید

«تفکر ساعة خیر من عبادة سنة»

و روی «خیر من عبادة سبع سنین»

و روی «من عبادة سبعین سنة».

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ‌

الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که خداوندان که زکاة و صدقه میدادند آن بترینه میدادند، میوه ناخوش و حبوب نا و نقود نبهره، و آنچه بهینه بود خود بر میداشتند، رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد، و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «ان اللَّه قسّم بینکم اخلاقکم کما قسم بینکم ارزاقکم و ان اللَّه طیّب لا یقبل الّا طیّبا، لا یکسب عبد مالا من حرام فتصدق منه فیقبل منه و لا ینفق منه فیبارک له فیه، و لا یترکه خلف ظهره الا کان زاده الی النار، و ان اللَّه لا یمحو السّیّئ بالسّیّئ و لکنه یمحو السّیّئ بالحسن، و ان الخبیث لا یمحوه الخبیث.

أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ مفسران گفتند این نفقت زکاة مال تجارت است و مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ زکاة خرما و انگور و انواع حبوب.

فصل فی زکاة

اما زکاة مال تجارت همچون زکاة نقود است. مال تجارت بآخر سال قیمت کنند و ربع العشر از آن بیرون کنند، هر بیست دینار زر خالص نیم دینار، اگر بیست دینار تمام نبود زکاة واجب نشود که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «لیس فیما دون عشرین مثقالا من الذهب شی‌ء»

و اگر بدرم قیمت کنند، بدویست درم سیم خالص پنج درم واجب شود که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «اذا بلغ مال احدکم خمس اواق مائتی درهم، ففیه خمسة دراهم»

نصاب درم پنج اوقیه نهاد، هر اوقیه چهل درم باشد، و درست آنست که اعتبار نصاب در مال تجارت بآخر سال است نه باول سال، اگر در ابتداء سال بده دینار متاعی خرد بنیت تجارت، ابتداء سال آن روز گیرد که متاع خرید، یک سال گذشت و قیمت آن به بیست دینار نرسید بر وی زکاة نیست، و اگر به بیست دینار رسید زکاة واجب شود، و اگر بیست دینار در ملک وی آید و شش ماه با وی بود، پس بآن متاعی خرد تجارت را ابتداء سال از آن گیرد که آن قدر در ملک وی آمد، پس چون شش ماه دیگر بگذرد و قیمت آن متاع بیفزاید بسی دینار شود، زکاة سی دینار واجب شود، و این ده دینار ربح که زیادت آمد، تبع اصل شود بوجوب زکاة. همچون سخال که تبع امهات است، در زکاة سائمه، و اگر در آن متاع خرید و فروخت میکند و بآخر سال با نقد شود و همان سی دینار بود، بیست اصل و ده ربح، اینجا دو قول است: بیک قول ربح تبع اصل است چنانک گفتیم، و بقول دیگر مال ربح مفرد کنند و از آن روز باز که با نقد شود یک سال بشمرند، آن گه زکاة ربح واجب شود. و اگر در میان سال عزم تجارت منفسخ گردد زکاة واجب نشود. اینست شرح زکاة تجارت بر سبیل اختصار.

و در فضیلت تجارت مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «الخیر عشرة اجزاء، افضلها التجارة، اذا اخذ الحق و اعطاه»

و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «تسعة اعشار الرزق فی التجارة و الجزء الباقی فی السّابیا»

یعنی النساج و قال «یا معشر قریش لا یغلبنّکم هذه الموالی علی التجارة فان البرکة فی التجارة و صاحبها لا یفتقر الّا تاجر حلاف مهین»

و عن ابی وائل قال «درهم من تجارة احب الیّ من عشرة من عطاء» وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ الآیة... این زکاة معشرات است از میوه‌ها، خرما و انگور، و از انواع حبوب هر چه قوت را بشاید و بدان کفایت توان کرد، چون گندم و جو و گاو رس و نخود و باقلی و مانند آن، و نصاب او پنج وسق است بحکم خبر، قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «لیس فیما دون خمسة اوسق من التمر صدقة»

و پنج وسق سیصد صاع باشد، هشتصد من بقبان، هر کرا هشتصد من مویز بیاید از انگور و همچندین خرمای خشک از رطب و از انواع حبوب و همچندین پاک کرده عشر آن بدادن واجب شود، هر ده من نه من آن ویست، و یک من آن درویشان. و اگر این نصاب از دو جنس باشد، چنانک چهارصد من گندم و چهار صد من جویا چهار صد من مویز و چهار صد من خرما بر وی زکاة واجب نیست، و اگر درختان و کشت زار خویش به دولاب آب دهد که آب آسمان و کاریز نبود، بر وی نصف العشر بود، چنانک در خبرست‌

فیما سقت السماء و الانهار و العیون او کان بعلا العشر، و فیما سقی بالنضح نصف العشر، و البعل من النخل یشرب بعروقه من الارض من غیر سقی»

و چون خرما و انگور رنگ گرفت و گندم و جو دانه سخت کرد، در ان هیچ تصرف نکند تا بیشتر حرز کند، و بداند که نصیب درویشان چند است، آن گه چون آن مقدار پذیرفت اگر تصرف کند در جمله رواست.

روی عتاب بن اسید انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال فی الکرم «انها تخرص کما تخرص النخل فتؤدّی زکاته زبیبا کما تؤدی زکاة النخل تمرا»

و این زکاة معشر بر مالک زرع است نه بر مالک زمین، کسی که زمین کسی باجارت داد زکاة آن کشته بر مستاجر است نه بر موجر وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ قراءة بزی تشدید تا است، اشارت کند بآن تا که تخفیف را بیوکنده است، که اصل او وَ لا تَیَمَّمُوا بدو تا است مِنْهُ تُنْفِقُونَ ای تنفقونه. میگوید چون زکاة میدهید قصد بدترینه مکنید، آن گه گفت وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ ای لستم بآخذی ذلک الخبیث لو اعطیتم فی حق لکم الّا باغماض و تساهل.

خواهی بایجاب خوان خواهی باستفهام، میگوید از بدترینه مدهید و در ستد و داد بدترینه میتانید مگر بتساهل و محابا در قیمت چشم بر چیزی فرا کرده إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ ای الّا ان یغمض لکم فیه، وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ بدانید که اللَّه بی نیازست، و با بی نیازی کارساز و بنده نواز، حمید ستوده یعنی ستوده خود بی ستاینده، تمام قدر نه کاهنده نه افزاینده، بزرگ عزّ بی پرستش بنده.

الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ ای یخوّفکم به، یقول امسکوا مالکم فانکم ان تصدقتم افتقرتم، میگوید شیطان شما را بدرویشی می‌ترساند، میگوید مال نگاه دارید و دست از صدقه دادن فرو گیرید، که اگر شما صدقه دهید درویش و درمانده شوید و بخلق نیازمند گردید، بنده مؤمن که این شنود داند که وعده شیطان دروغ است، و بیم دادن وی بدرویشی باطل و خلاف شرع، که در خبر است‌

«ما نقص مال من صدقة»

پس اتباع خبر بمؤمن سزاوارتر از فرو گرفتن دست به بیم دادن شیطان.

قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «ان للشیطان لمّة بابن آدم، و للملک لمّة، فامّا لمّة الشیطان فایعاد بالشر و تکذیب بالحق، و اما لمّة الملک فایعاد بالخیر و تصدیق بالحق، فمن وجد ذلک فلیعلم انّه من اللَّه و لیحمد اللَّه، و من وجد الأخری فلیتعوذ باللّه من الشیطان» ثم قرء الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ الایة...

فحشاء اینجا بخل است چنانک طرفه گفت:

اری الموت یعتام الکرام و یصطفی

عقیلة مال الفاحش المتشدّد

این فاحش در بیت بخیل است و این متشدد هم بخیل است، چنانک گفت: وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ ای لبخیل.

فصل فی مذمّة البخل‌

این بخل آفتی عظیم است در راه دین و خلقی نکوهیده و خصلتی ناپسندیده، و تابنده بدان گرفتار است از پیروزی و رستگاری دور است، اینست که رب العالمین گفت وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و در خبرست که رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم طواف میکرد، مردی را دید دست در حلقه کعبه زده و میگوید: خداوندا بحرمت این خانه که گناه من بیامرزی، رسول گفت گناه تو چیست؟ گفت نتوانم که گویم که بس عظیم است، رسول گفت ویحک عظیم‌تر از زمین است؟ گفت عظیم‌تر، گفت عظیم‌تر از آسمان است؟ گفت عظیم‌تر، گفت عظیم‌تر از عرش است؟ گفت عظیم‌تر، گفت عظیم‌تر از خداست؟ گفت نه که خدای بزرگوارتر، گفت پس بگوی که آن چه گناهست؟ گفت مال بسیار دارم و هر گاه که سائلی از دور پدید آید پندارم آتشیست که در من می‌افتد، رسول خدا گفت دور شو از من تا مرا بآتش خویش نسوزی، بآن خدای که مرا براستی بخلق فرستاد که اگر میان رکن و مقام هزار سال نماز کنی، تا از چشمهای تو جویها روان گردد، و درختها از آن برآید، و آن گاه که میری بر بخل میری، جای تو جز دوزخ نبود، ویحک بخل از کفر است و در آتش است، ویحک نشنیده که اللَّه گفت وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت سه چیز مهلک است: یکی بخل مطاع یعنی که تو بفرمان وی کار کنی و با وی خلاف نکنی، دیگر هوای باطل که از پی آن فرا شوی، سدیگر عجب مرد بخویشتن. یحیی زکریا بر ابلیس رسید، گفت ای ابلیس تو کرا دوستر داری و کرا دشمن‌تر؟ گفت پارسای بخیل را دوستر دارم که عمل او ببخل باطل گردد، و فاسق سخی را دشمن‌تر دارم که سخاوت او را از دست من برهاند و جان ببرد و بزبان اشارت گویند «بخل توانگران بمنع نعمت است و بخل درویشان بمنع همت.»

وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا و اللَّه شما را وعده میدهد آمرزش از خود و افزونی پاداش صدقه بر سر، بیامرزد بفضل خود، و پاداش صدقه دهد در دنیا،که هم در مال بیفزاید و هم در روزی، همانست که جای دیگر گفت وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ. و روی زبیر بن العوام قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «یا زبیر انی رسول اللَّه الیک خاصّة و الی الناس عامّة، أ تدرون ما ذا قال ربکم؟

قلنا اللَّه و رسوله اعلم، قال قال ربکم حین استوی علی عرشه و نظر الی خلقه: عبادی انتم خلقی و انا ربکم، ارزاقکم بیدی، فلا تتعبوا فیما تکفلت لکم به اطلبوا ارزاقکم منی و الیّ فارفعوا حوائجکم، أ تدرون ما ذا قال ربکم؟ قال عبدی انفق الیک انفق، وسع اوسع علیک، لا تضیق فاضیق علیک، لا تقتر فیقتر علیک، لا تعسّر فیعسّر علیک یا زبیر ان اللَّه یحب الانفاق و یبغض الاقتار، و ان السخاء من الیقین و البخل من الشک، و لا یدخل النار من انفق، و لا یدخل الجنّة من امسک یا زبیر ان اللَّه یحب السخاء و لو بشق تمرة و یحب الشجاعة و لو بقتل حیّة او عقرب.

یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ الآیة.... بقول سدی حکمت اینجا نبوت است، میگوید کرامت نبوت و شرف رسالت و قربت درگاه عزت، اللَّه آن کس را دهد که خود خواهد. مهتران قریش و سران عرب پنداشتند که این کار بسروری و مهتری دنیا میگردد، هر که سرافرازتر نبوت را سزاوارتر، تا آن حد که ولید مغیره روزی گفت لو کان ما یقول محمد حقا انزل علی او علی ابی مسعود الثقفی. رب العالمین گفت: قسمت رحمت و کرامت نبوت نه ایشان میکنند ما کردیم و ما دهیم آن را که شایسته‌تر و بدان سزاوارتر. اهم یقسمون رحمة ربک؟ نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا» اللَّه باز نمود که قسمت مال و معیشت که فرود از نبوت است هم درخواست و دربایست ایشان ننهادم، هر کسی را چنانک سزا بود و دربایست از درویشی و توانگری دادم، و خود ساختم و پرداختم، و با رأی ایشان نیفکندم، پس درجه نبوت و کرامت رسالت که شریفتر است و بزرگوارتر اولی تر که با ایشان نیفکنم و خود دهم آن را که خود خواهم.

و بقول ابن عباس و قتاده حکمت اینجا علم قرآن است و فقه آن، شناخت ناسخ و منسوخ و حلال و حرام و احکام و امثال، قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «لا یفقه الرجل الفقه حتی یری للقرآن وجوها کثیرة»

و قال ابن عباس ان هذا القرآن ذو شجون و فنون و ظهور و بطون، فظاهره التلاوة و باطنه التأویل، فجالسوا به العلماء و جانبوا به السفهاء، و ایاکم و زلّة العالم و قال مجاهد احب الخلق الی اللَّه عز و جل اعلمهم بما انزل، و قال ابو موسی الاشعری:... من علمه اللَّه عز و جل علما فیعلّمه الناس و لا یقل لا اعلم فیمرق من الدین، و اللَّه یختصّ برحمته من یشاء، و ینطق بحکمته الخلفاء فی ارضه و الامناء علی وحیه و العلماء بامره و نهیه، و یستخلفکم فی الارض فینظر کیف تعملون و بقول ربیع انس حکمت خشیت است چنانک مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «خشیة اللَّه رأس کل حکمة»

یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ میگوید اللَّه خشیت آن را دهد که خود خواهد و نشان آن که اللَّه وی را خشیت داد آنست که کم خورد و کم خسبد و کم گوید، از کم خوردن و کم خفتن و کم گفتن بیداری فزاید، وز بیداری نور دل آید، وز نور دل حکمت زاید. حاتم اصم را گفتند بم اصبت الحکمة؟ قال بقلة الاکل و قلة النوم و قلة الکلام، و کل ما رزقنی اللَّه لم اکن احبسه. و بقول حسن حکمت اینجا ورع است و ورع پرهیزگاریست و پارسایی و خویشتن داری از هر چه ناشایست و ناپسندیده، چون دل از آلایش پاک شد، و اعمال وی باخلاص و صدق پیوست سخن وی جز حکمت نبود و نظر وی جز عبرت نبود، و اندیشه وی جز فکرت نبود. و اصل ورع زهد است هم در دنیا و هم در خلق و هم در خود، هر که بچشم پسند در خود ننگرد، در خود زاهد است، و هر که با خلق در حق مداهنت نکند در خلق زاهد است، و تا از دنیا اعراض نکند در خلق و در خود زاهد نشود. پس اصل طاعت و تخم ورع زهد است در دنیا، و تا این زهد نبود نور حکمت در دل و بر زبان نیفتد، مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم ازینجا گفت «من زهد فی الدنیا اسکن اللَّه الحکمة قلبه و انطق بها لسانه».

وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً هر کرا این حکمت دادند او را خیر فراوان دادند وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ بکسر تاء قراءة یعقوب است یعنی هر که اللَّه او را حکمت داد او را خیر فراوان دادند وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ لب هر چیز مغز آنست و لب العقل ما صفی من دواعی الهوی، میگوید پند نگیرد مگر خداوندان مغز، ایشان که عقل دارند، از دواعی هوا صافی و از فتنه نفس خالی.

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ الآیة... این خطاب با مؤمنانست، میگوید آنچه دهید و نفقه کنید از زکاة فریضه یا تطوعات صدقه یا نذری که پذیرید، چنانک مثلا یکی گوید، اگر بیمار مرا شفا آید یا فلان مسافر در رسد، یا فلان کار بر آید، بر منست که چندین نماز کنم یا چندین روزه دارم، یا حج کنم و چندین بنده آزاد کنم، و چندین صدقه دهم، این آن نذرست که وفاء آن لازم است و بجای آوردن آن واجب.

رب العالمین در قرآن ثنا کرد بر ایشان که بوفاء آن نذر باز آمدند، گفت یُوفُونَ بِالنَّذْرِ جای دیگر بوفاء آن فرمود گفت وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم عمر را بوفاء نذر فرمود لمّا

قال له «انی نذرت ان اعتکف لیلة فی الجاهلیة، فقال له صلّی اللَّه علیه و آله و سلم: «اوف بنذرک»

در خبر است که «من نذر ان یطیع اللَّه فلیطعه و من نذر ان یعصی اللَّه فلا یعصه»

این خبر دلیل است که نذر جز در طاعات و قربان نرود. اما انواع معاصی نذر در آن نرود و درست نیاید، مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «لا نذر فی معصیة اللَّه و لا فیما لا یملکه ابن آدم.»

اگر کسی بمعصیتی نذر کند، وفاء آن بر وی نیست و کفارت لازم نیاید، و همچنین در مباحات نذر نرود، که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم جایی بگذشت مردی را دید بآفتاب ایستاده، پرسید که این را چه حالت است؟ گفتند نذر کرده که از آفتاب با سایه نشود و ننشیند و سخن نگوید و روزه دارد، رسول گفت تا با سایه شود، و بنشیند و سخن گوید و روزه نگشاید، بل که تمام کند. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم وی را روزه فرمود از بهر آنک روزه از امهات طاعات است، و بآن دیگر هیچیز نفرمود، که آن همه مباحات است نه طاعات، و اگر نذر کند بر سبیل لجاج و غضب، چنانک گوید اگر من در فلان جای روم یا فلان سخن گویم، بر منست که چندین صدقه دهم یا روزه دارم، اینجا مخیر است، اگر خواهد بوفاء نذر باز آید و صدقه دهد، یا روزه دارد چنانک پذیرفته است، و اگر خواهد کفارت سوگند کند که او را کفایت بود مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم ازینجا گفت «کفّارة النذر کفارة الیمین»

و گفته‌اند که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم نذر کردن کراهیت داشتی، و نذر کننده را بخیل خواند، و بیان این در خبر بو هریره است‌

قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم: «النذر لا یأتی ابن آدم بشی‌ء الّا ما قدر له، و لکن یلقیه النذر القدر، فلیستخرج به من البخیل»

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ میگوید نفقه که کنید و نذر که پذیرید اللَّه میداند، بر وی پوشیده نیست نیت و همت شما، هم در آن نفقه و هم در آن نذر، وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ و ایشان را که نفقه بریا کنند نه باخلاص، و نذر بمعصیت کنند نه بطاعت، یاری دهی نیست ایشان را که ایشان را یاری دهد، و عذاب خدای ازیشان باز دارد.

إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ الآیة... قراءة ابو عمرو و قالون و اسماعیل و ابو بکر کسر نون است و سکون عین، ابو عبید گفت این لغت رسول خدا است صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که عمرو عاص را گفت «نعمّا بالمال الصالح للرجل الصالح!»

و قراءة مکی و ورش و حفص و یعقوب کسر نون و عین است، و قراءت شامی و حمزه و کسایی فتح نون و کسر عین است، و در تشدید میم هیچ خلاف نیست، و معنی همه یکسانست، و ما نکرت است. بمعنی شی‌ء، و در موضع نصب است، و این را نصب علی التفسیر گویند یعنی نعم شیئا هی و اگر خواهی ماء صلت نه، یعنی فنعم هی، و معنی آیت آنست که اگر صدقه آشکارا دهید نیکوست، و اگر پنهان دهید، نیکوتر، یعنی که هر دو مقبول است، چون نیت درست باشد و باخلاص دهد. لکن بحکم خبر صدقه سر فاضلتر و ثواب آن بیشتر. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «افضل الصدقة جهد المقل الی فقیر فی سرّ»

و قال «صدقة السرّ تطفئ غضب الرب و تطفئ الخطیئة، کما یطفئ الماء النار، و تدفع سبعین بابا من البلاء»

و قال «سبعة یظلّهم اللَّه فی ظله، یوم لا ظل الّا ظلّه، امام عادل و شاب نشأ بعبادة اللَّه، و رجل قلبه متعلق بالمساجد، و رجلان تحابا فی اللَّه فاجتمعا علیه، و تفرقا علیه، و رجل دعته امرأة ذات منصب و جمال، فقال انی اخاف اللَّه، و رجل تصدق بصدقة فاخفاها حتی لن تعلم یمینه ما تنفق شماله، و رجل ذکر اللَّه خالیا ففاضت عیناه».

و قال «ان العبد لیعمل عملا فی السّر، فیکتبه اللَّه تعالی له سرّا، فان اظهره نقل من السر و کتب فی العلانیة، فان تحدث به نقل من السر و العلانیة و کتب ریاء»

این اخبار جمله دلائل‌اند که صدقه سر فاضلتر و ثواب آن تمامتر، و نیز صدقه سر از آفت ریا و سمعة رسته‌تر باشد، که چون آشکارا دهد، بیم آن باشد که ریا در آن شود و عمل باطل گردد، و نامقبول.

قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «لا یقبل اللَّه من مسمع و لا مراء و لا منّان.»

مفسران در خصوص و عموم این آیت اختلاف دارند، قومی بر آنند که بصدقات تطوع مخصوص است، اما زکاة فرض اظهار آن فاضلتر و نیکوتر علی الاطلاق، دو معنی را: یکی آنک تا دیگران بوی اقتدا کنند، دیگر معنی آنست که تا از راه تهمت برخیزد و مسلمانان بوی گمان بد نبرند، و بیشترین علما بر آنند که آیت بصدقه تطوع مخصوص نیست بلکه عام است فرائض و نوافل را.

وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ الآیة... بیا و رفع راء قراءة شامی و حفص است و بنون و رفع راء قراءة ابن کثیر و ابو عمرو و ابو بکر و یعقوب، و بنون و جزم راء قراءت نافع و حمزة و کسایی، میگوید گناه شما از شما بهتریم، و اگر بیا خوانند، معنی آنست که اللَّه گناه شما از شما بسترد مِنْ سَیِّئاتِکُمْ این من همانست که گفت یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ و مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ والٍ جز از این فراوانست در قرآن، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ معنی خبیر دوربین است و نزدیک دان و از نهان آگاه، بینا بهر چیز، دانا بهر کار آگاه بهر گاه.