قوله تعالی: لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ الآیة... از روی اشارت درین آیات موعظتی بلیغ است و نصیحتی تمام مراعات حقوق حق را جل جلاله، که چون حق خلق را چندین وزن و خطر نهاد که آن را فرمان جزم فرستاد، و از بگذاشت آن بیم داد، پس حق اللَّه سزاوارتر که نگه دارند، و از بگذاشت آن به بیم باشند. در بعضی اخبار بیاید که فردا در قیامت جوانی را بیارند که حقوق اللَّه ضایع کرده باشد در دنیا، رب العزة بنعت هیبت و عزت با وی خطاب کند که شرم نداشتی و از خشم و سیاست من نه ترسیدی؟ که حق من ضایع کردی؟ و آن را تعظیم و شکوه ننهادی؟ ندانستی که من ترا در آن تهاون و تغافل میدیدم؟ و کرد تو بر تو میشمردم؟ خذوه الی الهاویة ببرید او را بدوزخ، که وی سزای آتش است و آتش سزای وی.
و عن ابن عباس رض عن النبی قال قال اللَّه عز و جل «انی لست بناظر فی حق عبدی حتّی ینظر عبدی فی حقی»
و در صحف است که اللَّه گفت: «انا اکرم من اکرمنی و اهین من هان علیه امری»
من او را گرامی دارم که او مرا گرامی دارد، و او را خوار کنم که او فرمان من خوار دارد. بنگر این انتقام که از بنده میکشد بحق خود، بآنک حق وی را بنا بر مسامحت است، و بیشتر آن باشد که در گذارد. اما حقوق مخلوق که در آن هیچ مسامحت نرود انتقام اللَّه لا جرم در آن بیشتر بود، تا بدان حد که گفتهاند اگر کسی را ثواب هفتاد پیغامبر بود، و یک خصم دارد به نیم دانگ که بر وی حیف کرده بود، تا آن خصم از وی راضی نشود در بهشت نرود.
پس حقوق خلق نگاه باید داشت، و در مراعات آن بجدّ باید کوشید، خاصه حقوق زنان و هم جفتان که رب العالمین درین آیت نیابت ایشان میدارد، و از شوهران در خواست مراعات ایشان میکند. و مصطفی ع فرمود: «خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلی»
و قال «استوصوا بالنساء خیرا فانهنّ عوان عندکم لا تملکن لانفسهن شیئا، و انما اخذتموهن بامانة اللَّه و استحللتم فروجهن بکلمة»
گفت این زنان زیر دستان شمااند و امانت خدااند بنزدیک شما، با ایشان نیکویی کنید و ایشان را خیر خواهید، خاصه که پارسا باشند و شایسته که زن پارسای شایسته سبب آسایش مرد باشد، و یار وی در دین.
روزی عمر خطاب گفت یا رسول اللَّه از دنیا چه گیرم و چه برگزینم؟ رسول جواب داد: «لیتخذ احدکم لسانا ذاکرا و قلبا شاکرا و زوجة مؤمنة»
گفت زبانی ذاکر و دلی شاکر و زنی شایسته پارسا. بنگر تا زن شایسته را چه منزلت نهاد که قرین ذکر و شکر کرد! و معلوم است که ذکر زبان و شکر دل نه از دنیاست بلکه حقیقت دین است، زن پارسا که قرین آن کرد همچنانست. ابو سلیمان دارایی ازینجا گفت: جفت شایسته از دنیا نیست که از آخرت است، یعنی که ترا فارغ دارد تا بکار آخرت پردازی، و اگر ترا ملالتی در مواظبت عبادت پدید آید که دل در آن کوفته شود وز عبادت بازمانی، دیدار و مشاهده وی انسی و آسایشی در دل آرد، که آن قوت باز آید، و رغبت طاعت بر تو تازه گردد امیر المؤمنین علی علیه السّلام ازینجا گفت: راحت و آسایش یکبارگی از دل باز مگیرید که دل از آن نابینا شود. رسول خدا ع گاه بودی که در مکاشفات کاری عظیم بر وی درآمدی، که قالب وی طاقت آن نداشتنی بعائشه گفتی: «کلّمینی یا عائشة»
باین سخن خواستی که خود را قوتی دهد تا طاقت کشیدن بار وحی دارد، پس چون وی را فازین عالم دادندی، و آن قوت تمام شدی تشنگی آن کار بر وی غالب شدی، گفتی
«ارحنا یا بلال!».
اندرین عالم غریبی زان همی گردی ملول
تا ارحنا یا بلالت گفت باید بر ملا
پس روی بنماز آوردی، و قرة العین خود در نماز باز یافتی، چنانک در خبرست: «جعلت قرّة عینی فی الصّلاة»
عائشة گفت: از آن پس که روی بنماز آوردی گویی هرگز ما را نشناخت، و ما او را نشناختیم، و بودی که در تجلی جلال چنان مستغرق شدی که گفتی
«لی مع اللَّه وقت لا یسعنی غیر ربّی».
در عالم تحقیق این گردش را ستر و تجلی خوانند، اگر نه ستر حق بودی در معارضه جلال تجلی بنده در آن بسوختی، و با سطوات سلطان حقایق پای نداشتی. و الیه الاشارة بقوله: «لو کشفها لاحرقت سبحات وجهه کل شیء ادرکه بصره»
آن مهتر عالم و آن سید مملکت بنی آدم، که گاه گاه استغفار کردی آن طلب ستر بود، که میکرد فان الغفر هو الستر و الاستغفار طلب الغفر. آن گه ستر وی این بود که ساعتی با عایشه پرداختی و با وی عیش کردی. از اینجا گفتهاند در وصف اولیاء: که اذا تجلّی لهم طاشوا و اذ استر علیهم ردّوا الی الحظّ فعاشوا ابو عبد اللَّه حفیف را گفتند که عبد الرحیم اصطخری چرا با سگ بانان بدشت میشود و قبا میبندد؟ گفت «یتخفف من ثقل ما علیه». میخواهد که از بار وجود سبکتر گردد، و دمی برزند، و یقرب منه قول القائل:
ارید لانسی ذکرها فانّما
تمثّل لی لیلی بکل مکان
میگوید بهانه جویم که ترا فراموش کنم تو در یاد آیی بهانه بگریزد و من خیره فرو مانم.
پیر طریقت گفت: الهی چون از یافت تو سخن گویند از علم خود بگریزم، بر زهره خود بترسم، در غفلت آویزم، همواره از سلطان عیان در پرده غیب میآویزم، ته کامم بی لکن خویشتن را در غلطی افکنم تا دمی بر زنم.