میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۶۵ - ۲۰ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ... الآیة... این آن وقت بود که ابراهیم کودک خود را اسماعیل و مادر وی را هاجر برد و بفرمان حق ایشان را در آن وادی بی زرع بنشاند، آنجا که اکنون خانه کعبه است، پس ازیشان باز گشت تا آنجا که خواست که از دیدار چشم ایشان غائب گردد، خدای را عز و جل خواند و گفت رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً همانست که در آن سورة دیگر گفت رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ خداوند ما بنشاندم فرزند خود را بهامونی بی بر نزدیک خانه تو، خانه با آزرم با شکوه و بزرگ داشته، خداوندا تا نماز بپای دارند، و آن خانه نماز را قبله گیرند. آن گه ایشان را روزی فراوان خواست و همسایگان خواست که وادی بی زرع و بی نبات بود، و بیابانی بی اهل و بی کسان بود، گفت فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ خداوندا دل قومی را از مردمان چنان کن که می‌شتابد باین خانه و بایشان وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ و ایشان را از میوه‌های آن جهان روزی کن. خدای عز و جل دعاء وی اجابت کرد فما مسلم الّا و یحب الحجّ هیچ مسلمان نبود که نه دوست دارد حج کردن و زیارت خانه، و در هیچ دیار چنان میوه که آنجا برند به نیکویی و لطیفی و بسیاری نیست. قال اللَّه تعالی یُجْبی‌ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا و ابراهیم در آنچه خواست از روزی مؤمنانرا از دیگران جدا کرد و مستثنی، و گفت مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ از بهر آنک در باب هدایت فرزندان را بر عموم دعا کرده بود، و گفته که: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی و او را از تعمیم با تخصیص آوردند و گفتند لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ پس چون این دعا کرد تخصیص نگه داشت، و مؤمنانرا از کافران جدا کرد، رب العالمین آن تخصیص وی با تعمیم برد و کافران را نیز در آورد، گفت وَ مَنْ کَفَرَ نعمت دنیا از کس دریغ نیست آشنا و بیگانه همه را از آن نصیب است، عرض حاضر یاکله البرّ و الفاجر کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً پس در آخر آیت کافر از مؤمن باز برید بنواخت دنیا و عطاء آن جهانی گفت فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی‌ عَذابِ النَّارِ او را بر خوردار کنم زمانی اندک که این گیتی‌اند کست برسیدنی. و برسیدنی اندک بود و آمدنی نزدیک، و بعاقبت او را ناچاره بعذاب رسانیم، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ و بد جایگاهی که دوزخ است، شدن گاه کافران. شامی فَأُمَتِّعُهُ خواند بجزم میم و تخفیف تا، باقی بفتح میم و تشدید تا و هر دو قراءت بمعنی یکسانند.

آن گه قصه بنا نهادن کعبه در گرفت گفت: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الآیة...

و قصه آنست که عبد اللَّه بن عمرو بن العاص السهمی گوید کعبه پیش از آفرینش دیگر زمین بر آب بود، کفی خاک آمیز، سرخ رنگ بر روی آب گردان. دو هزار سال، تا آن گه که رب العالمین زمین را از آن بیرون آورد و باز گسترانید، ازینجاست که کعبه را ام القری خوانند و گویند ما در زمین که زمین را از آن آفریده‌اند، پس چون اللَّه تعالی زمین را راست کرد موضع کعبه در زمین پیدا بود، بالا یکی ریک آمیز سرخ رنگ، پس چون رب العالمین آدم را بزمین فرستاد آدم بالایی داشت بمقدار هواء دنیا فرق وی بآسمان رسیده بود، و آدم بآواز فریشتگان مینیوشیدی، و از وحشت دنیا می‌آسودی و انس میگرفتی، اما جانوران جهان از وی می‌بترسیدند و می‌بگریختند.

و در بعضی اخبار آمده است که فریشته بوی آمد کاری را و از وی بترسید، پس اللَّه سبحانه و تعالی او را فرو آورد بید صنعت خویش تا بالای وی بشصت گز باز آورد، و آدم ع از شنیدن آواز فریشتگان باز ماند و مستوحش شد، و بخداوند عز و جل نالید، جبرئیل آمد و گفت اللَّه میگوید که مرا در زمین خانه ایست، رو کرد آن طواف کن، چنانک فریشتگان را در آسمان دیدی که گرد بیت المعمور طواف میکردند. آدم برخاست از زمین هندوستان که منزل وی آنجا بود و بدریای عمان بر آمد بحج، و این دلیل است که آن گز که بالای وی شصت گز بود نه این گز ما بود، پس چون به مکه رسید، فرشتگان باستقبال وی آمدند و گفتند یا آدم برّ حجک طف فقد طفنا قبلک بالفی عام. ای آدم نیک باد او پذیرفته بادا حج تو! ای آدم طواف کن که ما پیش از تو طواف کردیم بدو هزار سال. و گفته‌اند که آدم پنجاه و چند حج کرد. و همه پیاده که در روی زمین بارگیری نبود که آدم را بر توانستی داشت. و گفته‌اند میان دو گام وی سه روزه راه بود، هر جا که پای بر زمین می‌نهاد آنجا شهری است آبادان، و هر چه میان دو گام وی بود دشت است و بیابان، چون به مکه آمد فریشتگان از بهر وی خیمه از نور آوردند از بهشت بدو در، و آن را بر موضع کعبه زدند، یک دراز سوی مشرق و یکی از سوی مغرب، و قندیل در آویختند، و کرسی آوردند از بهشت از یک دانه یاقوت سپید و در میان خیمه بنهادند، تا آدم بر آن می‌نشست. پس چون آدم ع از دنیا بیرون شد آن خیمه را بآسمان بردند که یاقوت هم چنان نهاده بود درخشان و روشن، جهانیان بوی تبرک میکردند، و بوی از آفتها و عاهتها و دردها شفا می‌جستند، از بس که دست کافران و حائضان و ناشستگان بوی رسید سیاه شد. پس چون آب گشاد طوفان نوح را خداوند عز و جل نوح را فرمود تا بر گرفت و بر کوه بو قبیس پنهان کرده همانجا می‌بود تا روزگار ابراهیم ع. پس اللَّه تعالی خواست که کعبه را بر دست وی آبادان کند و ابراهیم را بآن گرامی کند، و آیین آن مؤمنانرا تازه کند، فرمود وی را که مرا خانه‌ایست در زمین رو آن را بنا کن، ابراهیم رفت بر براق و سکینه با وی و جبرئیل با وی، به مکه آمد، اسماعیل را دست باز گرفت، و جبرئیل کار فرمای بود، و سکینه در هوا باز ایستاده بود چون پاره میغ، چهار سوی و آواز میداد که «ابن علیّ » بنا بر من نه ابراهیم بر سایه وی اساس نهاد و بنیاد ساخت. اسماعیل سنگ می‌آورد

و بدست پدر میداد، و جبرئیل اشارت میکرد و ابراهیم بر جامی نهاد.

اینست که اللَّه گفت جل جلاله: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ ابراهیم دیوار می‌برآورد و اسماعیل ساخت در دست می‌نهاد، چون بجای رکن رسید آنجا که حجر اسود نهاده است، گفت یا اسماعیل اذهب فابغ لی حجرا اضعه هاهنا لیکون علما للنّاس. رو مرا سنگی جوی که برینجا نهم تا جهانیان را علمی باشد.

اسماعیل شد تا سنگ جوید جبرئیل آمد بکوه بو قبیس و آن سنگ سیاه، که آنجا پنهان کرده بود و یاقوت رخشان بود از اول بیاورد، و در دست ابراهیم نهاد. ابراهیم بر آن موضع نهاد، چون اسماعیل باز آمد و سنگ دید گفت این از کجا آمد ای پدر؟

گفت جاء به من لم یکلنی الی حجرک این آن کس آورد که مرا با سنگ تو نگذاشت.

پس چون فارغ شدند خدای را عز و جل خواندند ابراهیم و اسماعیل و گفتند رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ خداوند ما ما را دو بنده گردن نهاده کن مسلمان، مسلمان کار، مسلمان خوی، مسلمان نهان، وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ و از فرزندان ما امتی بیرون آر، گردن نهاده ترا و فرمان بردار، و ایشان مؤمنان عرب‌اند، من المهاجرین و الانصار و التابعین لهم باحسان. یقال لم یکن نبی الّا قصر بدعائه لنفسه و لامّته و دونه الامم، و انّ ابراهیم دعا لنفسه و لامّته و لمن بعده من هذه الامة. اگر کسی گوید چه حکمت است که ابراهیم قومی را از فرزندان بدعا مخصوص کرد و گفت وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ و بر عموم دعا نگفت؟ جواب آنست که حکمت الهی اقتضاء آن کند که در هر روزگاری و در هر قرنی قومی باشند که اشتغال ایشان در کار دین و تحصیل علم و عمل باشد، و قومی که اشتغال ایشان بعمارت دنیا، و اگر نه چنین بودی عالم خراب گشتی، ازینجا گفتند لو لا الحمقی لخربت الدنیا حمقی ایشانند که بعمارت دنیا مشغول باشند: و خدای عز و جل ایشان را بر آن داشته و گفته: وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها و این عمارت دنیا به چیز است یکی زراعت و غرس، دیگر حمایت و حرب، سدیگر بار کشیدن و کاروان راندن از شهر بشهر. و معلوم است که پیغامبران خدا و اولیاء این کار را نشایند که ایشان بکاری دیگر ازین شریفتر و عظیمتر مشغول‌اند پس خلیل که در دعاء تعمیم نکرد ازین جهت بود، و اللَّه اعلم.

وَ أَرِنا مَناسِکَنا بکسر راه و اختلاس آن و اسکان آن هر سه خوانده‌اند: سکون قراءت مکی و یعقوب است، و اختلاس قراءت ابو عمرو، و کسر راء قراءت باقی، و معنی آنست که با ما نمای و در ما آموز مناسک حج ما و معالم آن که چون کنیم، و ترا بآن چون پرستیم، مناسک جمع است و یکی از آن منسک گویند و منسک گویند بفتح سین و کسر سین، چون بفتح گویی عین نسک است احرام گرفتن و وقوف کردن و سعی و طواف کردن و جمار انداختن و بدنه گشتن. «منسک» بکسر سین جایگاه نسک است احرام را میقات، و وقوف را عرفات، و نحر را منا و سعی را صفا و مروه و طواف را خانه، و رمی جمار را سه جای بسه عقبه، چون ایشان دعا کردند اللَّه تعالی اجابت کرد دعای ایشان، و جبرئیل را فرستاد تا مناسک حج ایشان را در آموخت. آن گه رب العالمین جل جلاله ابراهیم را فرمود که جهانیان را بر زیارت خانه من خوان. فذلک قوله تعالی وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ... ابراهیم گفت خداوندا جهانیان آواز من چگونه شنوند؟ و ایشان از من دورند و آواز من ضعیف. اللَّه گفت علیک النداء و علی الاسماع و الإبلاغ یا ابراهیم بر تو آنست که بر خوانی و بر من آنست که برسانم و بشنوانم. فعلا ابراهیم جبل ابی قبیس و نادی ایها الناس، الا انّ ربکم قد بنی بیتا فحجّوه فاسمع اللَّه تعالی ذلک فی اصلاب الرجال و ارحام النساء، و ما بین المشرق و المغرب و البر و البحر، ممن سبق فی علم اللَّه سبحانه انه یحجّ الی یوم القیمة، فاجابه لبیّک، اللهم لبّیک گفته‌اند کس بود که یک بار اجابت کرد حکم اللَّه چنانست که یک بار حج کند در عمر خویش و کس بود که دو بار اجابت کرد، دو بار حج کند، و کس بود که سه بار و کس بود که بیشتر، پس بقدر اجابت و تلبیه خویش هر کس حج کند تا بقیامت، و کس بود که آن را بتلبیة اجابت نکرد حکم خدای عز و جل چنانست که وی در عمرخویش حج نکند.

و گفته‌اند اوّل خانه که درین جهان بنا نهادند خانه کعبه است، و در ماه ذی الحجه بنا نهادند، و مناسک از جبرئیل هم درین ماه آموختند، و باز خواندن ابراهیم حاج را از اصلاب پدران هم درین ماه بود، و در قصه بیارند که آن بنا و هیأت که ابراهیم ساخت فراختر از آن بود که امروزست، که شادروان و حجر در خانه بود و دو در داشت یک در از سوی شرق و دیگر در از سوی غرب، پس بروزگار باد آن را می‌زد و آفتاب آن را می‌سوخت و سنگ از آن می‌ریخت، تا زمان جرهم، جرهم آن را باز گرفتند و نو بنا ساختند و عمارت کردند، هم بر اساس و هیأت بناء ابراهیم. و هم چنان میبود تا زمان عمالقه. ملک ایشان باز آن را نو کرد، و تبع آن را باز عمارت کرد، و پرده پوشانید پس بروزگار دراز باد آن را میزد و آفتاب آن را میسوخت، تا زمان قریش. قریش چون دیدند شرف خویش ور سر همه عالم و عزّ خویش بسبب آن خانه، و خانه از کهنگی می‌ریخت، مشاورت کردند عمارت آن را، و باز نو کردن آن را، قومی صواب دیدند و قومی از آن می‌ترسیدند و احتراز میکردند. بیست و پنج سال درین مدت مشاورت و قصد شد، تا مصطفی ع بیست و پنج ساله گشت، آخر اتفاق افتاد میان ایشان تا خانه باز کردند و بچوب حاجت افتاد کار آن را، کشتی جهودی بازرگان بشکست در دریای جده، چوب آن از آن جهود خواستند چوب کوتاه بود خانه را تنگ کردند، حجر و شادروان بیرون او کندند و خانه با یکدر آوردند، بناز داشتن را، تا گذرگاه نباشد در آن، و درو بند ساختند تا آن را در گذارند که خود خواهند، چون بر کن رسید خلاف افتاد میان ایشان که حجر اسود که بر جای نهد؟ هر قبیله میگفت ما بنهیم، و بآن سبب جنگی بر ساختند و شمشیرها کشیدند آخر میان ایشان وفاق افتاد بر آن که اول کسی که از در مسجد در آید، سنگ او بر آنجا نهد. بنگرستند، اول کسی که درآمد مصطفی بود. گفتند محمد الامین آمد، وی ردا فرو کرد و حجر بر میان ردا نهاد و از هر قبیله مردی را گفت که ازین ردا کرانه گیر، برداشتند و می‌بردند تا آنجا که اکنون است. پس مصطفی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم دست فرا کرد و حجر را برگرفت، و بر جای نهاد بر کرامت خویش و رضاء قریش. هم چنان می‌بود بر آن بنا تا بروزگار عبد اللَّه بن الزبیر بن العوام. عبد اللَّه آن را باز کرد و نو بنا کرد بر رسم و بناء ابراهیم ع فراخ و بلند و بدو در، تا روزگار عبد الملک مروان، حجاج یوسف آن را باز کرد و با رسم و بناء قریش برد بیک در و شادروان حجر بیرون او کند، و آنچه از خانه بسر آمد در زیر خانه کرد، و آن را بالا داد.

اکنون بر آن بناست. و عباسیان قصد کردند که آن را باز کنند و نو کنند، علما گفتند صواب نیست که پس هر که آید آن را می‌باز کند و می‌فراکند. دست از آن بازداشتند.

و پیش از قیامت حبشی سیاه بزرگ اشکم باریک ساق از گوشه برآید و بیستد ور کعبة تا آن را به تبر باز کند، سنگ سنگ بتمامی، که هرگز پس آن روز فراجای نکنند و بعد از آن بر روی زمین خیر نبود، و نه در زندگانی شد، و ذلک فیما

روی ابو هریره و ابن عباس عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال یخرّب الکعبة ذو السویقین من الحبشة کانی به اسود افحج یقلعها حجرا حجرا.

قوله تعالی: رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ الآیة... تمامی دعاء ابراهیم و اسماعیل است بعد از بناء کعبه، گفتند خداوند ما! در میان این امت مسلمة از فرزندان ما و خاصّه از میان عرب سکان حرم تو، پیغامبری فرست هم از نژاد ایشان، از فرزندان اسماعیل، یعنی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم. اللَّه تعالی دعاء ایشان اجابت کرد، و مصطفی را بخلق فرستاد و بریشان منت نهاد و گفت هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ او خداوندی است که پیغامبری امّتی فرستاد، نادبیر و ناخواننده بقویم عرب نادبیران و ناخوانندگان، تا بریشان خواند سخنان خداوند خویش و در ایشان آموزد قرآن و بیم و سنّت خویش.

و مصطفی بیان کرد که ابراهیم بدعا او را خواست گفت: «انا دعوة ابی ابراهیم و بشارة اخی عیسی، و رأت امّی فی منامها نورا اضاء لها اعناق الإبل ببصری.

یعنی بدعوة ابراهیم.

قول: رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا الآیة... و کتاب درین آیت قرآن است، و حکمت فهم قرآن و مواعظ آن و بیان احکام حلال و حرام در آن، و هر سخن راست درست که شنونده را از زشتی باز دارد و بر نیکی دارد آن را حکمت گویند، و گوینده آن حکیم. و این حکمت بر دل و زبان کسی رود که خود را فا دنیا ندهد، و آلوده علائق نشود، چنانک مصطفی ع گفت: «من زهد فی الدّنیا اسکن اللَّه الحکمة قلبه و انطق بها لسانه.»

و قال علی بن ابی طالب ع. «روّحوا هذه القلوب و اطلبوا لها طرایف الحکمة، فانّها تملّ کما تملّ الأبدان»

و قال الحسین بن منصور: «الحکمة سهام، و قلوب المؤمنین اهدافها، و الرّامی اللَّه، و الخطاء معدوم»، و قیل لحاتم الاصم: «بم اصبت الحکمة؟ فقال بقلّة الاکل و قلّة النّوم و قلّة الکلام، و کلّ ما رزقنی اللَّه لم اکن احبسه. و قیل «الحکمة کالعروس تطلب البیت خالیا، و هی النّور المفرّق بین الالهام و الوسواس. فذلک قوله تعالی إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً و هی الخیر الکثیر علی الجملة، قال اللَّه تعالی وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ یُزَکِّیهِمْ ای یطهّرهم من الشرک و الذّنوب، و قیل یأخذ زکاة اموالهم.

ایشان را پاک گرداند از نجاست کفر و معاصی، و پاک کند از اوضار بخل بانه زکاة مال ازیشان فراستاند. قال اللَّه تعالی خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها فراستان زکاة مال ایشان تا از اوصاف بخل و اخلاق نکوهیده پاک شوند، که این زکاة طهور باطن است چنانک آب مطلق طهور ظاهر است، ازینجاست که صرف زکاة باهل بیت نبوّت روا نیست در شرع، فانها اوساخ الناس. و قد قال تعالی إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. قال ابن کیسان وَ یُزَکِّیهِمْ ای و یشهد لهم یوم القیمة بالعدالة اذا شهدوا للانبیاء بالبلاغ، این چنان است که در مجلس قضات و حکام عدالت، گواهان بتزکیه عدول و معتمدان درست کنند، فردا بقیامت امت محمد گواهی دهند پیغامبران را بابلاغ و مصطفی ع تزکیه ایشان کند و بعدالت ایشان گواهی دهد، و ذلک فی قوله تعالی لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً.

إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ هو العزیز فی نفسه و المعزّ لغیره، فله العزّة کلّها امّا ملکا و خلقا و امّا وصفا و نعتا، فعز خلقه ملکه و عز نفسه و صفه. فذلک قوله مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً فسبحانه من عزیز ضلّت العقول فی بحار عظمته، و حارت الالباب دون ادراک نعته، و کلّت الالسن عن استیفاء مدح جلاله و وصف جماله، و کلّ من اغرق فی نعته اصبح منسوبا الی العیّ.

قوله تعالی وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که عبد اللَّه سلام دو برادر زاده داشت نام ایشان سلمه و مهاجر. عبد اللَّه ایشان را باسلام دعوت کرد گفت: نیک دانسته‌اید شما و خوانده‌اید در توریة که خدای عز و جل گفت انی باعث من ولد اسماعیل نبیّا اسمه احمد، فمن آمن به فقد اهتدی و رشد، و من لم یؤمن به فهو ملعون. گفت من که خداوندم از نژاد اسماعیل پیغامبری فرستم بخلق نام وی احمد، هر که پیغام وی بنیوشد و او را در آن استوار گیرد و بگرود در راست راه شد، و هدایت یافت، و هر که نگرود رانده است از درگاه ما نابایسته. پس سلمه مسلمان شد و در دین حق آمد. و مهاجر سر وازد و برگشت و بر کفر خود بپائید. اللَّه تعالی در شأن وی آیت فرستاد که وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ ای لا یرغب عنها و لا یترکها. إِلَّا مَنْ سَفِهَ... از کیش ابراهیم و دین و سنّت وی روی نگرداند مگر سفیهی جاهل، نادانی خویشتن ناشناس، که نه اندیشد و تفکر نکند در خود، که او را از بهر چه آفریده‌اند و چه کار را در وجود آورده‌اند، و قد قال تعالی وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ.

وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا اخترناه للنبوّة و الرسالة و الذریة الطّیّبة او را برگزیدیم و پاک کردیم و هنری، درین جهان نبوت و رسالت را و تا فرزندان پاک از پشت او بیرون آریم، و در پیوندیم ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ای مع آباده المرسلین فی الجنة و در آن جهان با پدران خویش از پیغامبران و فرستادگان ما در بهشت شود این همچنانست که یوسف صدیق بدعا خواست تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ گفت خداوندا مرا مسلمان میران و به پدران خویش از پیغامبران و نواختگان تو در رسان. و قیل فیه تقدیم و تأخیر تقدیره و لقد اصطفیناه فی الدنیا و الآخرة و انه لمن الصالحین او را برگزیدیم و نواخت خود برو نهادیم هم در دنیا و هم در آخرت، و پیغامبران ما همه خود برگزیدگانند و نواختگان. قال اللَّه تعالی وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ اینجا در عموم ابراهیم را بستود و در آیت ورد بر خصوص هم چنان چون بصفت صلاح ستود، در این آیت گفت وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ جای دیگر گفت بر عموم کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ.