قوله تعالی وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ الآیة اشارت بلطف و کرم خداوندیست، و مهربانی او بر بندگان چنانستی که رب العالمین میفرماید که ای بیچاره فرزند آدم چرا نه وا من دوستی کنی که سزاوار دوستی منم؟ چرا نه وا من بازار کنی که جواد و مفضل منم؟ چرا وا من معاملت درنگیری که بخشنده فراخ بخش منم؟ نه رحمت ما تنگ است نه نعمت از کس دریغ، یکی درنگر تا وا بنی اسرائیل چه کردم و چند نعمت بر ایشان ریختم، و چون نواخت خود بریشان نهادم در آن بیابان تیه پس از آن که پیچیدند و نافرمانی کردند، ایشان را ضایع فرو نگذاشتم، میغ را فرمان دادم تا بر سر ایشان سایه افکند، باد را فرمودم تا مرغ بریان در دست ایشان نهاد، ابر را فرمودم تا ترنجبین و انگبین بایشان فرو بارید، عمود نور را فرمودم تا در شبی که مهتاب نبود ایشان را روشنایی میداد، کودک که از مادر در وجود آمدی در آن بیابان تیه با دستی جامه که وی را در بایست بود در وجود آمدی، چنانک کودک میبالیدی جامه با وی میبالیدی، نه کهن شدی آن جامه بر وی نه شوخ گرفتی، در حال زندگی زینت وی بودی و در حال مردگی کفن وی بودی، چه نعمت است که من بریشان نریختم! چه نواخت است که من بریشان ننهادم! ایشان خود قدر ما ندانستند و شکر نعمت ما نگزاردند. ای بیچاره ترا هیچکس نخواند چنانک ما خوانیم، چون که بیایی هیچکس ترا چنان نخرد چنان که ما خریم، چون که خود را بفروشی دیگران بی عیب خرند و ما با عیب خریم، دیگران با وفا خوانند و ما با جفا خوانیم، اگر به پیرانه سر باز آیی همه مملکت را بحرمت بیارائیم، و اگر بعنفوان شباب حدیث ما گویی فردا برستاخیز ترا در پناه خود گیریم.
اناس عصوا دهرا فعادوا بخجلة
فقلنا لهم اهلا و سهلا و مرحبا
وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ از روی اشارت قریه اینجا احتمال کند که حریم علم است، و حجر شریعت، چنانک مصطفی ع از روی اشارت خود را گفت «انا مدینة العلم و علی بابها»
ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ میگوید بحجر شریعت درآئید و علم و عمل بر وفق شریعت بکار دارید. فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً و در علم و عمل عیشی هنی و نعیم جاودانه بدست آرید، امروز تلخی مجاهدت چشید تا فردا میوه بهشت خورید.
وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً در راه دین بر استقامت روید و با خضوع و خشوع باشید، و هر کاری را از در دین خود درآورید تا بمقصد رسید، و هو المشار الیه بقوله تعالی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها. آن گه گفت وَ قُولُوا حِطَّةٌ اشارت است باستغفار و تضرع و دعا و گفتن که بار خدایا حطّ عنا ذنوبنا همانست که جای دیگر گفت رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا و جای دیگر گفت فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ.
وَ إِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ الآیة چند فرق است میان موسی و عیسی و محمد مصطفی. موسی قوم خود را آب خواست چنانک گفت وَ إِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ عیسی قوم خود را نان خواست چنانک گفت «أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ» باز مصطفی ع صدر و بدر جهان، چراغ زمین و آسمان، نه آب خواست نه نان، بلکه رحمت خواست و غفران، چنانک اللَّه گفت غُفْرانَکَ رَبَّنا موسی را گفت چه خواهی گفت آب روان از سنگ صفوان، عیسی را گفت چه خواهی؟ گفت خوان بریان فرستاد از آسمان. سیّد کونین را گفت تو چه خواهی؟ گفت رحمت و غفران از خداوند مهربان.
چون موسی آب خواست گفت یا موسی از چون منی آب خواهند؟ آنک سنگ و عصا بر سنگ زن و مراد خود برگیر. چون عیسی نان خواست. گفت یا عیسی از چون منی نان خواهند؟ فرمان داد به جبرئیل تا گرده چند و لختی بریان بر خوان نهاد و بایشان فرستاد، گفت یا عیسی مراد خود برگیر. چون نوبت بمهتر عالم رسید، شب قرب و کرامت که او را حاضر کردند گفت ای دوست ما مهمان آمده دندان مزد چه خواهی؟
گفت غُفْرانَکَ رَبَّنا اللَّه تعالی گفت ای دوست ما حال امّت تو از سه بیرون نیست: یا مطیعاناند، یا عاصیان، یا مشتاقان: اگر عاصیانند رحمت من ایشان را، و اگر مطیعانند بهشت من ایشان را، و اگر مشتاقانند دیدار و رضاء من ایشان را، مصطفی گفت ع خداوندا مراد ایشان نقدی بدادی از آن من در توقف نهادی! گفت ای دوست ما ایشان حاجت که خواستند از بهر امت خود خواستند و امّت ایشان همان بودند که حاضر بودند مراد خود بیافتند، تو آنچه میخواهی از بهر امت میخواهی و امّت تو متفرقند تا قیام الساعة خواهند بود و دعوت و پیغامبری تو همیشه پیوسته خواهد بود، روز رستاخیز همه را جمع کنم و همه را از دوزخ آزاد کنم، همه را بدیدار خود شاد کنم، همه را لباس کرامت پوشانم، همه را بزیور انس بیارایم، که ایشان بهینه امّتاند، یک دل و یک قصد و یک همت اند، وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً نه چون بنی اسرائیل که از پراکندگی که بودند هم در دل و هم در قصد و هم در همت، در دین بمعبودی یگانه می اقتصار نکردند میگفتند اجعل لنا الها کمالهم آلهة و در دنیا بیک طعام قناعت نکردند گفتند یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ. و فی معناه انشد.
هموم رجال فی امور کثیرة
و همّی من الدنیا صدیق مساعد
و گفتهاند ذکر عصا در آیت اشارت است بسیاست شرعی، کقوله ع لا ترفع عصاک عن اهلک و عرب گوید شقّ فلان العصا اذا خرج عن السیاسة المشروعة. و حجر اشارتست به بنی اسرائیل از آنک رب العالمین دلهای ایشان با سنگ برابر کرد و گفت فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً یعنی که موسی خواست تا بنی اسرائیل را با هم آرد و ایشان را بر راه استقامت دارد، مداوایی طلب کرد. از بهر ایشان که بهمگان برسد هم عالم را و هم جاهل را، و ایشان را فایده دهد بر عموم همچنانک باران فایده دهد بر عموم بقعتها را هم آبادان و هم غیر آن. رب العالمین موسی را گفت ایشان را بتازیانه شریعت سیاست کن و بر علم و عمل دار، آن علم و عمل که جمله ارکان اسلام و ایمان بدان باز گردد، و آن دوازده خصلت است، که مصطفی ع در آن خبر معروف بیان کرد، شش خصلت از آن بناء اسلامست: یکی اقرار بوحدانیت اللَّه، دیگر اثبات نبوت مصطفی سدیگر نماز کردن، چهارم زکاة دادن، پنجم روزه داشتن، ششم حج کردن. و شش خصلت از آن بناء ایمان است: یکی ایمان دادن باللّه جل جلاله، دیگر ایمان بفرشتگان سدیگر ایمان بکتابهای خداوند، چهارم برسولان وی، پنجم بروز قیامت، ششم ایمان بقدر، آن دوازده چشمه که درین آیت گفت اشارتست باین دوازده رکن که بناء اسلام و ایمان است و اللَّه اعلم.