میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴ - ۳ - النوبة الثانیة

قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی اقوال مفسّران مختلف است در سبب نزول این آیت، بعضی گفتند چون رب العالمین منافقان را مثل زد که مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً و گفت أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ منافقان گفتند این نه سخن خداست که اللَّه تعالی از آن بزرگوارتر است که چنین مثل زند فانزل اللَّه هذه الآیة. و گفته‌اند سبب نزول آنست که جهودان در قرآن ذکر عنکبوت و مگس شنیدند و ذلک فی قوله تعالی مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ...

الآیة و قال تعالی إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً... جهودان چون ذکر مگس و تننده درین هر دو آیت شنیدند بطریق استهزاء گفتند این چه سخن است! و چه مثل! و خدای را عزّ و جلّ چه حاجت بذکر مگس و عنکبوت؟ پس ایشان را این جواب آمد که: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما اللَّه شرم نکند اگر مثل به پشّه زند یا کم از پشّه. اینست که گفت بَعُوضَةً فَما فَوْقَها ای فما فوقها فی الصّغر کما تقول فلان صغیر فتقول و فوق ذلک ای هو اصغر مما تری. گفته‌اند که ربّ العالمین این مثل به پشه از بهر آن زد که از عجائب و لطائف در پشه بدان کوچکی وضعیتی بیش از آنست که در پیل بدان بزرگی و عظیمی. و تفاوت در جسم و اعضاء پشه بیش از آنست که در جسم و اعضاء پیل، و پیل را چندان رنگ نیست که پشّه را که بر همه رنگهای دنیا بسته است، و و از آنکه عمرش اندک است دنیا همیشه از و پر است، و هر چه پیل را هست از قوایم و خرطوم و دیگر اعضاء همه پشه را هست و زیادت، که پشه بینی‌ که دو دنب دارد و دو پر و باشد که چهار دارد و دست و پای بسیار، و پیل و شیر و نهنگ و مار و کژدم ازو گریزان و بر حذر. و او را متورّع آورده‌اند که در نجاست نیفتد چنانک مگس افتد، و غذاء وی در پوست آدمی نهاده‌اند خرطومی دارد سر آن تیز بپوست آدمی فرو برد و خون بر کشد و تا گرسنه است زندگی می‌یابد چون سیر شود در حال بمیرد. یقال «اذا جاعت البعوضة قویت فطارت و اذا شبعت تشققت و تلفت کذلک الانسان لیطغی ان رآه استغنی».

شعبی را پرسیدند که هیچ چیز از حکمت خالی نیست در آفرینش آن، در این پیشه و عنکبوت آفریدن چه حکمت است؟ جواب داد که حکمت اندر آفرینش آن اگر خود آن بودی که نمرود طاغی بپشه هلاک کرد و مصطفی را بخانه عنکبوت که بر در غار ساخت از دشمن برهانید اگر همین بودی حکمت اندر آفرینش آن کفایت بودی. شافعی پیش هارون الرشید نشسته بود مگسی بر روی هارون نشست هارون براند دیگر باره باز آمد، هارون گفت «یا ابن ادریس لم خلق اللَّه الذّباب؟» اللَّه مگس را از بهر چه آفرید؟ شافعی گفت: «مذلة للملوک» خواری و بیچارگی ملوک زمین را قال «فاستحسنه و وصله». اینجا لطیفه نیکو گفته‌اند اللَّه تعالی مگس را ضعیف آفرید و با ضعف وی وقاحت آفرید و شیر را قوی آفرید و با قوت وی نفرت آفرید اگر آن وقاحت که در مگس است در شیر بودی در زمین کس از زخم وی نرستی، لیکن بکمال حکمت و نفاذ قدرت هر چیز را سزای خویش بداد و با ضعف مگس وقاحت سزا بود و با قوت شیر نفرت سزا بود، همه چیز بجای خویش آفرید و بسزای خویش بداشت. یقول تعالی ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر. جهودان می‌پنداشتند که هر چه بزرگتر باشد و عظیمتر قدر آن بنزدیک اللَّه بیشتر و آفرینش آن عظیمتر، و هر که کهتر و حقیرتر آفرینش آن سهلتر و قدر آن کمتر. و نیز می‌پنداشتند که ربّ العالمین از ذکر چیزهای حقیر شرم دارد چنانک ایشان از آن شرم میداشتند. اللَّه تعالی ایشان را جواب داد که من شرم نکنم و مثل زنم به پشه یا کم از پشّه، چون دانم که مؤمنان را در آن پندست و زیادت بصیرت و بر معاندان دین حجت و دلالت.

بعضی مفسران در تأویل آیت گفته‌اند إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی ای لا یخشی گفتند استحیا بمعنی خشیت آید چنانک خشیت بمعنی استحیا. و ذلک فی قوله تعالی وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ و اشتقاق حیا از حیاة است، و حیا اول منزل عقل است نه بینی که کودک را اول که امارت عقل وی پدید آید حیا بود، پس اول منزل عقل حیاست و آخر منزل عقل ایمان و مصطفی ع گفت: «لا ایمان لمن لا حیاء له»

یعنی که چون باول منزل نرسد آخر منزل در حق وی محال بود.

و معنی ضرب اینجا وصف است أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا یعنی ان یصف شبها شبّهه به کما قال ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ ای وصف لکم. هر جا که ضرب مثلست در قرآن و در لغت عرب آن ضرب بمعنی وصف و بیان است و در قرآن ضرب است بمعنی الزام چنانک گفت ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و ضرب است بمعنی سیر چنانک گفت وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ و الضرب بالعصا معروف است چنانک گفت اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ.

مَثَلًا ما بَعُوضَةً این ما نکرت گویند بمعنی شی‌ء است تقدیره. مثلا شیئا بعوضة کقوله تعالی هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ ای هذا شی‌ء لدیّ عتید و بَعُوضَةً را نصب است بر بدل یعنی بدل ما و البعوض صغار البقّ واحدة منها بعوضة.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ نظیر این در سورة المدثر وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ...

الآیة میگوید مؤمنان و گرویدگان راست می‌شنوند و بسزا می‌بینند، و بیمار دلان عیب می‌جویند و نادریافتنی می‌پرسند، مؤمنان میدانند که این مثلها دلها را چون آئینه است رویها را چنانک در آئینه نگرند هر چه در وی است بینند، دلهای ایشان درین مثلها نگرد هر چه غیب است و بودنی بچشم دل به بینند، یقین ایشان در غیب پدید آید و ایمان بیفزاید و بیمار دلان را شور دل بیفزاید. پس ربّ العالمین خبر داد این دریافت جز دانایان و زیرکان را نیست وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ.

و مثل زدن پدید کردن مانند است، و اللَّه را رسد که مثل زند بندگان را و بندگان را نیست که مثل زنند اللَّه را. چنانک گفت: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ ای الاشباه خدای را عزّ و جلّ هامتا مسازید و انباز مگویید، و جز آنک اللَّه خویشتن را گفت صفت مکنید، که بآن شناخت که وی خود را شناسد شما وی را نشناسید.

یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً این جواب ایشانست که گفتند اللَّه چه خواست باین مثل که زد؟ ربّ العالمین گفت این مثل بدان زد تا گروهی را از رسیدن بعین حکمت آن بیراه کند، و گروهی را راه نماید بدانستن و رسیدن بعین حکمت آن.

وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ فاسقان ایشانند که از فرمانبرداری بیرون‌اند، فسوق خروج است از طاعت یقال فسقت الرطبه اذا خرجت عن الکوی، و سمیت الفارة فویسقة لخروجها عن جحرها. و قال تعالی فی صفة ابلیس ففسق عن امر ربه ای خرج عن طاعته. آن گه ایشان را صفت کرد به نعتهای مذموم و گفت: الَّذِینَ یَنْقُضُونَ ایشان که پیمان اللَّه را می‌شکنند و عهدی که اللَّه وریشان گرفت در توریت و در زبور بر زبان موسی و داود بوفاء آن باز نیامدند. و عهد آن بود که «ان یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا و ان یؤمنوا بمحمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و یخبروا بنعته و صفته و یؤمنوا بجمیع الانبیاء علیهم السلم» پیمان ستدند ازیشان بتوحید اللَّه و بتصدیق مصطفی ع و قبول بلاغ او ازو، و اللَّه بریشان در آن عهد و پیمان گواه.

«مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» العهد، و قیل من بعد میثاق اللَّه. و المیثاق مفعال من الوثوق و اصله موثاق فانقلبت الواو یاء لانکسار ما قبلها کمیزان و میقات. نظیر این در سورة الاعراف أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ و گفته‌اند.

الَّذِینَ یَنْقُضُونَ... اخبار است از جمله کافران و منافقان علی العموم و عهد که بریشان گرفته بودند آنست که روز میثاق رب العزة ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا بَلی‌ و در قرآن جایها فرمود است که بعهد وفا کنید و به پیمانها باز آئید قال اللَّه تعالی وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ، وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا

میگوید اگر عهدی کنید یا عقدی بندید با خالق یا با مخلوق بوفاء آن باز آئید. و عهد با خالق نذر باشد و توبه و سوگندان و با مخلوق شرطها و عقدها که در معاملات میان ایشان رود و وعده‌ها که یکدیگر را دهند.

وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ و می‌برند آنچه اللَّه فرمود که آن را به پیوندند از تصدیق انبیاء که فراهم پیوندند، و تصدیق محمد فرا تصدیق موسی پیوندند و تعظیم آدینه امروز فرا تعظیم شنبه بروزگار پیوندند، و روی دادن بکعبه امروز فرا روی دادن به بیت المقدس بروزگار پیوندند، و گردن نهادن قرآن را فرا گردن نهادن تورة و انجیل و زبور پیوندند. قتاده گفت «امروا بالقول و العمل فقالوا فلم یعملوا فلم یصلوا القول بالعمل» ایشان را فرمودند که عمل را فرا قول پیوندند که ایمان قول و عمل است، و نه پیوستند. و قیل یرید بذلک قطع الرّحم فانّ قریشا قطعوا رحم النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بالمعاداة معه. و گفته‌اند که ایشان را فرمودند که پیغامبران را همه براست دارید فآمنوا بالبعض و کفروا بالبعض، و المؤمنون و صلوا، فقالوا لا نفرّق بین احد من رسله.

وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ تباهکاری ایشان آن بود که عامّه خویش را از اسلام باز میداشتند، و ضعیفان مسلمانان را در شک می‌افکندند و دلها را می‌شورانیدند و راهها به بیم میکردند و راه میزدند و سخن چینی میکردند و ببد گویی مردم را در هم می‌افکندند.

أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ زیان کاران ایشانند که نقص و خسران در حظّ خویش آوردند، که ایشان را هر یکی در بهشت مسکنی بود چنانک در خبر است، و فردا ازیشان فاستانند و بمؤمنان دهند.

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ کیف استفهام عن حال الشّی‌ء، و لم استفهام عن علة الشی‌ء و ما عن جنس الشی‌ء کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ این خطاب با جهودان و مشرکان عرب است هر چند که آن مشرکان بوجود صانع و آفریدگار معترف بودند چنانک اللَّه گفت وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و مصطفی ع پدر عمران حصین را پرسید آن گه که هنوز مشرک بود

«کم تعبد الیوم الها قال سبعة واحدا فی السّماء و ستة فی الارض قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فایهم تعدّه لیوم رغبتک و رهبتک؟ قال الّذی فی السماء.»

این خبر دلیل است که ایشان بوجود صانع ایمان داشتند اما نبوت مصطفی را صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم منکر بودند و بوی کافر، و هر که بفرستاده کافر بود بفرستنده کافر باشد ازین جهت گفت: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ و این سخن را دو مخرج است: یکی تعجب و التعجب هو الاخبار عن عظیم فعلهم. یقول ایها المؤمنون تعجبوا من هؤلاء کیف یکفرون اللَّه و قد ثبتت حجة اللَّه علیهم میگوید شگفت مانید و تعجب کنید ازین کافران که حجت توحید و ریشان ثابت است و روشن، و نمی گروند، و مخرج دیگر توبیخ است و ملامت، میگوید ای پیغامبر من وای مؤمنان این کافران را ملامت کنید و گوئید چون است که باللّه نمیگروید و نشانهای هستی و یکتایی و دانایی و توانایی وی شما را پیداست آن گه نشانهای روشن بر شمرد و گفت وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ قومی گفتند این و او حال است و قد در آن مضمر یعنی کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ و قد کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ. قومی گفتند نه واو حال است که واو ابتدا است و برین قول تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وقف کنی جائز است، آن گه ابتدا کنی وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً و الاموات جمع الموت. و الموت یکون اسما و مصدرا کالصّوم و العدل و الفطر. وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً ای لم تکونوا شیئا حتی خلقکم. عرب موت بجای خمول الذکر نهند، و حیاة بجای شهرگی یقال للشّی‌ء الدارس و للامر خامل الذکر هذا شی‌ء میّت و امر میّت. و للذکر و الامر المتعالم فی النّاس هذا امر حی. میگوید شما چیزی یاد کرده و یاد کردنی نبودید نام و نشان و رسم و طلل شما نبود تا بیافرید شما را و مردمان زنده گردانید که شما را می‌شناسند و ذکر میکنند. این موت اول است و احیاء اول. پس گفت ثُمَّ یُمِیتُکُمْ یعنی یقبض ارواحکم عند انقضاء آجالکم پس چون روزگار عمر شما برسد می‌میراند شما را تا چنان گرداند که در اول که نبودید ثُمَّ یُحْیِیکُمْ یعنی للبعث و القیمة پس آن گه شما را زنده گرداند بعث و نشورا. اینست دو مرگ و دو حیاة که آنجا گفت: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ. این قول ابن عباس است و مجاهد. و قال قتاده کُنْتُمْ أَمْواتاً ای نطفا فی الارحام لانها تکون میّتة بعد مفارقتها الرّجل

لقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «ما ابین من حیّ فهو میّت »

میگوید شما نطفه‌های مرده بودید در رحم مادران اول نطفه پس علقه، پس مضغه پس استخوان و گوشت، پس شما را زنده گردانید بنفخ ارواح. و به‌

قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یدخل الملک علی النطفة بعد ما تستقرّ فی الرّحم باربعین او بخمس و اربعین، فیقول ای رب اشقی ام سعید؟ اذکر ام انثی؟ فیقول اللَّه تعالی و یکتبان ثم یکتب عمله و رزقه و اجله و اثره و مصیبته ثم تطوی الصحیفة فلا یزداد فیها و لا ینقص منها».

ثُمَّ یُمِیتُکُمْ آن گه شما را می‌میراند بخواب، و زنده میگرداند به بیداری وانگه شما را آخر بمیراند و فردا شما را زنده گرداند. و قیل وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً یعنی بعد اخذ المیثاق ردّهم الی ظهره فاماتهم فاحیاکم بان اخرجکم من بطون امّهاتکم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ میگوید آن گه شما را با او خواهند گردانید و سوی او خواهند برد. این همچنانست که گفت ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ و اگر تُرْجَعُونَ خوانی بفتح تا بر قراءت یعقوب، معنی آنست که آن گه وازوشید «۱» و کردار شما را پاداش دهند و این کلمه دلیل است که اللَّه تعالی بر جهتی است از جهتهای عالم و آن جهت بالاست بدلیل ده آیت از قرآن یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ و هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ ءامنتم من فی السماء ام امنتم فی السماء إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی‌ إِلهِ مُوسی‌ و خبر درست است که مصطفی ع گفت: «ارحموا من فی الارض یر حکم من فی السّماء

اما معتزلی که عذاب گور را منکر است دست درین آیة میزند و میگوید دو زندگی گفت: یکی در دنیا و یکی در قیامت و زندگی در گور و عذاب‌ نگفت. جواب وی آنست که زندگی قوم موسی پس از صاعقه که رسید ایشان را نگفت درین آیة و دلالت نکرد که نیست و ذلک فی قوله تعالی ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ و همچنین امّت حزقیل که از بنی اسرائیل بمردند به طاعون و رب العالمین ایشان را زنده کرد، آن زندگی ایشان پس از مردن هم نگفت درین آیة و دلیل نبود و ذلک قوله أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ الآیة زندگی در گور و عذاب قبر اگر درین آیت منصوص نیست نفی آن در آیت هم نیست. آن گه در اخبار درست بروایت ثقات و بزرگان صحابه چون عمر خطاب و علی بن ابی طالب و عبد اللَّه مسعود و عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن عمر و جریر بن عبد اللَّه و جابر و ابو هریره و ابو سعید خدری و ابو ایوب انصاری و انس بن مالک و براء بن عازب بروایت ایشان درست شده است از مصطفی ع حیاة و عذاب قبر، و هر که آن را منکر است ضالّست و مبتدع.

هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مشرکان عرب چون حدیث مرده زنده گردانیدن و بعث و نشور شنیدند منکر شدند گفتند من یعیدنا اذا متنا و کنا ترابا و عظاما؟ کیست که ما را برانگیزاند و زنده گرداند پس از آنکه خاک شدیم؟

اللَّه گفت بجواب ایشان هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً آن کس که هر چه در زمین چیز است از آدمی و غیر آدمی همه بیافرید، قادر است که شما را پس آنکه خاک شدید باز آفریند. هُوَ الَّذِی در قرآن بیست جایست و وَ هُوَ الَّذِی با واو نوزده جایست هو اشارة فرا موجود است اگر موجود نبودی هو معنی نداشتی و هُوَ بآن گفت تا شنونده گوش باز دارد و جوینده بآن راه یابد و نگرنده فرا آن بیند.

پس اینکلمه نه نام نه صفت اشارتست فرا هست. «الّذی» کنایتست از هست تا شنونده آشنا گردد و جوینده بینا و خواهنده دانا، و گفته‌اند هُوَ اشارتست به ذات، الَّذِی اشارت به صفت، خَلَقَ اشارت به فعل. خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً میگوید بیافرید هر چه در زمینست‌ از کوه و دریا و هر چه در آنست از جواهر و معادن و چشمها و جویها و نبات و حیوان صامت و ناطق و پرنده و زنده و چرنده و گرما و سرما و نور و ظلمت و سکون و حرکت. این همه نعمت برای شما آفریدم و شما خود شمردن آن طاقت ندارید چنانک فرمود وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و این جمله نعمت و شما را از بهر دو چیز آفریدم یکی آنکه تا به نعمت من دنیا بسر میبرید و روزگار میرانید و منفعت میگیرید. دیگر آنکه منعم را بآن میشناسید و از مصنوعات به وحدانیت صانع دلیل میگیرید.

و گفته‌اند این آیت ردّ است بر قدریان که علی الاطلاق بی تقیید گفت خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و کفر و فساد و معاصی در تحت آن شود لا محالة، و نه چنانست که قدری گفت آن در اجسام مخصوص است و افعال و اعراض از آن بیرونست که در آیت تغییر و تخصیص نیست، و مقتضی لفظ اطلاق جز عموم و استغراق نیست بعضی متکلمان گفتند خَلَقَ لَکُمْ دلیلست که حظر نیست و هر چه در دنیاست هر کسرا مباح است! جواب آنست که این لام نه لام تملیک است و نه اضافت تخصیص بکله اضافت بیان و تعریفست، فکانّه یعرفنا انه خلقها لاجل منافعنا و موقع حاجاتنا، بعضها لانتفاع و بعضها لاعتبار. فکیف که حظر و منع درین آیت نیست در نصوص اخبار و سنن هست، که بعد ازین آیة نصوص اخبار و آثار بیان کرد و تفصیل داد بعضی حرام کرد و بعضی حلال و گشاده. و سنت را رسد که بر کتاب حکم کند کقوله تعالی وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ و لیس هذا موضع شرحه. قومی گفتند این خطاب با مؤمنانست و بحکم این آیت هر چه کافرانند در زمین و مال ایشان فی مسلمانانست.

ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ استوی در قرآن نه جایست دو از آن به الی پیوسته یکی اینست و یکی در حم السجده. و آن هفت دیگر به علی پیوسته یکی در سورة الاعراف، دوم در یونس، سوم در رعد، چهارم در طه، پنجم در فرقان، ششم در الم تنزیل، هفتم در سورة الحدید.

و استوی در لغت سه معنی دارد. و از آن سه معروفتر و مشهورتر استقرار است چنان که جای دیگر گفت وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ ای: (استقرّت). و سوار را که بر پشت ستور آرام گیرد میگویند «لتستوا علی ظهوره» دیگر معنی استوا راست شدنست از کژی و راست ایستادن. سه دیگر معنی علوّ است چنان که گویند استوی رسول اللَّه علی المنبر ثم استوی الی السّماء که در قرآن است هر دو جایگه بمعنی علو است میگوید بر شد و آهنگ بالا کرد.

فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ و هر هفت آسمان راست کرد. خلیل با یاری از آن خود نزد ابو ربیعه کلابی شدند که از فصحاء عرب بود از و پرسید که: «استوی الی» معنی چیست؟ او را بر بامی یافتند ایشان را دید که روی بوی داشتند گفت (استویا الی) یعنی ارتفعا الیّ ایشان باز گشتند گفتند لهذا جئنا؟ فاخذ الخلیل هذه الکلمة فوضعها فی تفسیر القرآن.

اگر کسی گوید ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ در هر دو آیة پس از آفرینش زمین گفت و این دلیل است که پیشتر زمین آفرید آن گه آسمان پس آنچه گفت وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها چه معنی دارد؟ جواب وی آنست که: ابن عباس گفت آن گه که از وی همین مسئله پرسیدند و این خبر در صحیح است گفت اول زمین را بدو روز بیافرید یعنی یکشنبه و دوشنبه، چنانک گفت قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ پس قصد بالا کرد و آسمانها را راست کرد به دو روز یعنی سه شنبه و چهار شنبه، چنانک گفت فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ پس بزمین نزول کرد و دحی زمین کرد، و دحی آن بود که گیاهزار و مرغزار و کوه و دشت و راهها پیدا کرد و جویها براند پس زمین و هر چه در آنست‌ به چهار روز آفریده باشد اینست که میگوید فی اربعة ایام سواء للسّائلین پس آسمانها و زمینها بشش روز آفرید است چنانک گفت فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثم قال فی آخر الآیة وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ خود را در قرآن از علم چهار نام گفت: عالم و علیم و علّام و اعلم علیم از عالم مه است و علّام از هر دو مه معنی آنست که من خداوندم که هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین بیافریدم و هر چه در آنست از حرکات و سکنات جانوران تا آن مورچه که در زیر هفتم طبقه زمین است و در خود بجنبد همه میدانم، پس بدانید که اعمال و ضمائر شما نیز میدانم، بطاعت مشغول شوید تا از عقوبت من برهید.