در بیان خطابهی آن امام مهربان و موعظت مخالفان با حقیقت، گو زبان، از راه رحمت و از در شفقت و هدایت بر سبیل اجمال گوید:
مطرب ای مجموعهی فصل الخطاب
باغ وحدت را، لب لعل تو آب
ای نوایت داده با قدسی نفس
مرغ جان را، جای در خاکی قفس
گوش خاصان، مستمع بر ساز تو
جان پاکان، گوش بر آواز تو
عارفان حق شنو را، چون سروش
نغمهی وحدت، رسانیده بگوش
ای زده با آن نوای دلپسند
همچو نی مان، آتش اندر بند بند
جان برقص از نالهی شبهای توست
نیشکر ریزیش، از آن لبهای توست
پردهیی با بهترین قانون بزن
آتش اندر سینه چون کانون بزن
تا بکی آخر نشابوری نوا
راست کن در نی، نوای نینوا
تا که، جان دیگر نوائی سر کند
نایی طبعم نوائی سر کند
سازد آگه مستمع را ز آن نوا
از نوای شه بدشت نینوا
آن زمان کان شاه بر جای ایستاد
بانوای خطبه بر نی تکیه داد
پرنمود آفاق را ز آوای حق
شد نوای حق بلند از نای حق
گفتشان کای دشمنان خانگی
آشنایم من، چرا بیگانگی
گوش بر آن نغمهی موزون کنید
پنبه را از گوش خود بیرون کنید
کی رسد بی آشنایی با سروش
این نوای آشنائیتان بگوش
گوش میخواهد ندای آشنا
آشنا داند صدای آشنا
نوشتانم من، شما ترسان زنیش
خویشتانم من، شما غافل ز خویش
من خدا چهرم شما ابلیس چهر
من همه مهرم شما غافل ز مهر
رحمت من در مثل همچون هماست
سایهاش گسترده بر فرق شماست
چون کنم چون؟ نفس کافر مایهتان
میکند محروم از این سایهتان
غیر کافر کس ز من محروم نیست
از هما محروم غیر از بوم نیست
موش کورید و من آن تابنده نور
خویش را از نور کردستید، دور
من همه حق و شما باطل همه
از تجلی من شده، عاطل همه
من خداوند و شما شیطان پرست
من ز رحمان و شما ز ابلیس، هست
آنچه فرمود او به آن قوم از صواب
غیر تیر از هیچ سو نامد جواب
تیغ ها بر قتل او شد آخته
نیزهها بر قصد او افراخته