جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۷۲ - تعزیت گفتن حکیم پنجم

حکیم چهارم چو گفت آنچه گفت

ز باغ دل پنجم این گل شگفت

که ای گلبن باغ شاهنشهی

که مانده ست دامانت از گل تهی

اگر کرد گل سست پیوندیی

به یاد ویت باد خرسندیی

کسی را که شد میوه دل ز دست

ز فوت گلی شاخ عیشش شکست

ز پند حکیمان شود صبر کیش

نهد عقل راه تسلیش پیش

تو را این تسلی ز یزدان رسید

به کام تو این طعمه زان خوان رسید

دلت روشن از نور الهام اوست

تمتع کش از فیض انعام اوست

حکیمان چو این نکته دریافتند

ز تسکین تو روی برتافتند

ز مشرق چو طالع شود آفتاب

چه پرتو دهد مشعل خانه تاب

روان سکندر ز تو شاد باد

به روح جنان روحش آباد باد

به عز دو گیتیت بادا کفیل

ثنای جمیل و ثواب جزیل