لطف طبعش در سخن مو می شکافت
لفظ نشنیده به معنی می شتافت
پیش ازان کش لفظ در گوش آمدی
معنیش در ربقه هوش آمدی
هر چه نظم از بحر طبعش یک گهر
هر چه نثر از باغ لطفش یک ثمر
چون ثریا پایه نظمش بلند
چون بنات النعش نثرش ارجمند
در لطایف لعل او حاضر جواب
در دقایق فهم او صافی چو آب
خط او چون خط خوبان دل فریب
خوشنویسان زان چو عاشق ناشکیب
چون گرفتی خامه مشکین رقم
آفرین کردی بر او لوح و قلم
جانش از هر حکمتی محفوظ بود
نکته های حکمتش محفوظ بود
در ادای حکمت یونانیان
گفتیش یونانیان نعم البیان