جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴ - پند مأمون به فرزند خویش

با پسر گفت یک شبی مأمون

کای در اقبال و بخت روزافزون

چون رسد نوبت خلافت تو

حرص دنیا مباد آفت تو

هر که را از خلیفگی خدای

نشود سیر نفس بد فرمای

سیر مشکل شود ازان زر و سیم

که کشد گه ز بیوه گه ز یتیم