وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۹۹ - نیز در ستایش اتسز

ای همایون در تو کعبهٔ بهروزی

رایت عالی تو آیت پیروزی

گشت بهروز هر آن کس که بتو پیوست

خدمتت نیست مگر مایهٔ بهروزی

روزی خلق زمین نیست مگر از تو

آسمان ، ملکا ، کز تو بود روزی

پشت ملکی و همی ملک بیفزاری

روی شرعی و همی شرع بیفروزی

کار ناصح بکف راد همی سازی

جان حاسد بتف تیغ همی سوزی

تیغ چو گه حمله بکف گیری

مرگ را غارت ارواح بیآموزی

تو بنیزه همه جز سینه نمی دری

تو بپیکان همه جز دیده نمی دوزی

بیکی تیر ، که در حرب بیندازی

بی عدد کینه ز بدخواه بیندوزی

مال ایام باحرار همی بخشی

وام احرار ز ایام همی توزی

بندهٔ دست تو و چاکر جودتست

ابر نوروزی و باران شبانروزی

عید و نوروز اگر نیست ، تو باقی مان

که جهان را بکرم عیدی و نوروزی