شاها! زمان مجد و معالی زمان تست
ملک زمان و ملک زمین جمله ز آن تست
هر سو که تو عنان کشی ، ای شاه بی شریک
تأیید کردگار شریک عنان تست
پیر و جوان مسخر امر ، تو گشته اند
تا رأی پیر مادر بخت جوان تست
آن لفظ دولتی تو، که بر دشمنان خلق
هر لحظهای زبان ظفر ترجمان تست
شیری تو و صمیم وغا مرغزار تست
مهری تو و حریم هدی آسمان تست
بالای همچو تیر عدو چفته چون کمان
روز وغاز هیبت تیر و کمان تست
گر بخت را مکان بود، آن در سرای تست
ور ملک را به کمر بود ، آن در میان تست
لؤلؤ بود بحسرت و دیبا بود برشک
آنجا که نادرات بیان و بنان تست
باعدل هم قرانی و با امن هم قیاس
در عالم از نتایج حکم قران تست
بنشسته فتنه و شده اسلام با قرار
از بیقرار خنجر فتنه نشان تست
بخشنده بحر بندهٔ دست جواد تست
گردنده چرخ سخرهٔ عزم روان تست
اصل فنای ظلم همه از بقای تست
نور یقین خلق همه در گمان تست
آراستست طبع تو مانند بوستان
گلهای داودین همه در بوستان تست
هر چان بگفته اند ز رستم بداستان
امروز دستبر کهن پهلوان تست
چون باد خاکسار تن دشمنان دین
از شور آب و آتش تیغ و سنان تست
جوید عدو زیان تو و آفریدگار
چیزی نیافرید که در وی زیان تست
ایمن بزی تو در سفر و در حضر ، از آنک
حفظ خدای عز و وجل پاسبان تست
هر جان که خنجر تو زکفار بستدست
آن جان یقین شناس که پیوند جان تست
دادت خدایگان جهان خلعتی چنانک
لایق بجاه و منزلت دودمان تست
این بیکران نواخت ز سلطان شرق و غرب
پاداش آن مناصحت بیکران تست
هستی تو در متابعت خاندان او
زان میل او بتربیت خاندان تست
شاها ، تویی که هر که بعالم هنرورست
در نظم و نثر ممتحن امتحان تست
در ملک کس نبود ز ارباب مملکت
نظمی که در ممالک او از مکان تست
هم قهرمان گنج دقایق ضمیر تست
هم ترجمان سر حقایق زبان تست
من بنده را اگر ببیان در فصاحتست
والله که جمله از برکات بیان تست
ور هست در قبیلهٔ من بنده نام و نان
دانند عاقلان که همه نام و نان تست
بار جفای گنبد جافی شده سبک
بر جان من ز جایزه های گران تست
بر آستین تراز معالی بود مرا
تا کارمن ملازمت آستان تست
از مدح چون منی چه تنجح بود ترا ؟
کامروز آسمان و زمین مدح خوان تست
تا در جهان بود ز بهار و خزان اثر
خرم بزی ، که همچو بهاران خزان تست
بادی تو در امان خداوند کردگار
کز حادثات دین هدی در امان تست