ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵

گر پیر شدم دلم جوانست هنوز

سودا و خیال ما همانست هنوز

چون ابروی دوست گرچه پشتم خم شد

دل مایل آن سرو روانست هنوز