مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۲

دیدی که غلام داشتم چندان من

پرورده ز خون دل چو فرزندان من

در جمله از آن همه هنرمندان من

تنها ماندم چو غول در زندان من