مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸

آنکو دارد چو سیم و شر لب و تن

آمیخت همی چو شیر و شکر با من

ناگه برمید و درچد از من دامن

بگریخت ز من چنانکه آب از روغن