مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۵

روزان و شبان در آن غم و تیمارم

کاسرار تو را چگونه پنهان دارم

دل خون شد و خون ز دیدگان می بارم

بینند ز خون دل همه اسرارم