مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۵

یک چشم تو گر تباه گشت ای دلبر

دلتنگ مشو انده بیهوده مخور

بسیار دو نرگس است ای جان پدر

بشکفته یکی از دو و نشکفته دگر