مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۲

با من فلک از خشم همی دندان زد

هر زخم که زد چو پتک بر سندان زد

تیری ز قضا راست مرا بر جان زد

دشوار آمد مرا که سخت آسان زد