مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

ای دیده کشد همی ز بی خوابی درد

از بس که ز هجر تیر پرتابی خورد

این روی مرا که بود چون آبی زرد

آغشته به خون تمام عنایی کرد