مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

سودای تو آتش دلم افزون کرد

نادیدن رویت آب چشمم خون کرد

هر در که لبت در صدف گوشم ریخت

هجران توام ز دیدگان بیرون کرد