مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

مار دو سر چهار چشم است ای دوست

کز پای من و گوشت همی خاید و پوست

زین چرخ که خوش زشت و رویش نیکوست

نالم که چنین مرا همی هدیه اوست