مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - توصیف اسب

مرکبش فعل برق و صرصر پای

وهم گردد سبک چو خاست ز جای

سنگ در زیر سم او گرداست

رخش خیز است و دلدل آورد است

در نوردد زمین همی بتگی

اینت محکم پیی و سخت رگی

باز چون نعره بر سوار زند

خاک در چشم روزگار کند

شه به تیرش چون برانگیزد

از که و دشت لرزه برخیزد

آن خداوند کونبست کمر

لحظه ای جز به بندگی پدر