مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱ - ای بخت بد

ای بخت بد که هیچ نبودم من از تو شاد

هر لحظه ای ز زخم تو درد دگر کشم

بس آب گرم و باد خنک هر شبی که من

از دیدگان ببارم و از سینه برکشم

یا پاره کن به قهر گریبان عمر من

یا دامنی بده که بدان پای درکشم