گر خوش کند لب تو دهانم به بوسهای
خرم شود زلعل تو جانم به بوسهای
خواهم ز جور تو گله کردن به پادشاه
گر عاقلی بگیر دهانم به بوسهای
در حسرت کنار تو جانم به لب رسید
زین ورطه لطف کن برهانم به بوسهای
ای جان مکن گرانی و یک بار بر لب آی
باشد که من ترا برسانم به بوسهای
گفتم که جان من بستان بوسهای بده
گفتی هزار جان نستانم به بوسهای
گر آن لب و دهان که تو داری مرا بود
ملک دو کون را بستانم به بوسهای
دیدی که من زبان شکایت خوهم گشاد
کردی فسون و بست زبانم به بوسهای
زنده کنند مرده به آب دهان من
گر با تو کام خویش برانم به بوسهای
یک بار دیگرم به کنار و لبت رسان
ای برده حاصل دو جهانم به بوسهای
گویی لب من از شکر و قند خوشترست
من لذت لب تو چه دانم به بوسهای
در کار عشق جان و دلی داشتم چو سیف
اینم به عشوهای شد و آنم به بوسهای