سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳

ای فغان بی دلان از چشم شوخ شنگ تو

تیره روز عاشقان از طره شبرنگ تو

با رخ تو دیده بودم پیش ازین در روی کار

آنچه اکنون می کشم از چشم شوخ شنگ تو

چون بگفت آیی، سخن ای دلبر شیرین زبان،

ازشکر شاخیست گویی در دهان تنگ تو

در جهان دلبری ای راحت جان جفت نیست

طاق ابروی ترا جزچشم پر نیرنگ تو

در سماع ار بنگری چون زیر بابم درخورست

نالهای زار من با لحن تیزآهنگ تو

چون مه ازخورشید رویت روشنم کن پیش ازآنک

زرد رخ گردم چو کلک از خط سبزارنگ تو

گشت تنها چون درآمد در دل ما عشق تو

گشت روشن چون گرفت آیینه ما رنگ تو

گرمی عشقت ازین دستست ازیک جام او

شیشه پرهیز خلقی بشکند برسنگ تو

همچو نام نیک جمله خلق خواهانت شوند

سیف فرغانی اگر تو وارهی از ننگ تو