سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰

ای دل از دوست جان دریغ مدار

جان از آن دلستان دریغ مدار

ماهرویا تو هم ز روی کرم

نظر از عاشقان دریغ مدار

آفتابی بر آسمان جمال

نور خویش از جهان دریغ مدار

من ز چشم بدان رقیب توام

میوه از باغبان دریغ مدار

طوطی خوش سخن منم، از من

شکری زآن لبان دریغ مدار

لب نوشینت آب حیوان است

آب از تشنگان دریغ مدار

مست خواب است چشم مخمورت

خواب از پاسبان دریغ مدار

لب به دندان من سپار و بخسب

رطب از استخوان دریغ مدار

صحبت از ناکسان دریغت نیست

سخنی از کسان دریغ مدار

بر در توست سیف فرغانی

زآن گداپیشه نان دریغ مدار

از تو ما را سلام یا دشنام

این اگر نیست آن دریغ مدار