امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴۲

بالای تست این پیش من یا سرو بستا نیست این

چشم من است این پیش تو یا ابر نیسانیست این

مردم به جان چاکر ترا، دیو و پری لشکر ترا

نی خوبی است این مر ترا، ملک سلیمانیست این

تو می روی، وز هر کران خلقی به فریاد و فغان

ای کافر نامهربان، آخر مسلمانیست این؟

هر سو که می افتد گذر، هر غم کزان نبود بتر

هر لحظه می آید به سر، ما را چه پیشانیست این؟

ترسان همی بودم که جان خوبی ستاند ناگهان

ای دل، کنون هشیارهان، کان آفت جانیست این

هرچ آیدت زین حوروش، ای جان محنت کش، بکش

بسیار بودی جمع و خوش، وقت پریشانیست این

شهری بکشت آن تندخو، زنهار جام می مخور

گستاخ می بینی درو، خسرو، چه نادانیست این؟