امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۵

آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دانیم؟

وان غمزه بی مهر و وفا را ز که دانیم؟

گر یار جفا کرد، گنه بر دل ریش است

ای خلق جفاگوی شما را ز که دانیم؟

مردم ز پی کشتن آن زلف تو جنبند

ای خرمن گل باد صبا را ز که دانیم؟

هر شب که بود ماه که بر بام برآید

آن شعمره انگشت نمارا ز که دانیم؟

گفتی که به دل راز که داری تو، درین دل

آخر خبرت نیست که ما راز که دانیم؟

دیوانگی خسرو از اندیشه شد آخر

آن سلسله زلف دو تا را ز که دانیم؟