امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۸

مشک تر بر مه پراگندی و شب می‌خوانیش

برگ گل را پرشکر کردی و لب می‌خوانیش

آفتاب نیمروزی و به خدمت کردنت

می‌رسد خورشید، اگر در نیم‌شب می‌خوانیش

هست بر خورشید پیشت نام خورشیدی خطا

تو بدین نام از پی حسن ادب می‌خوانیش

نسخه‌‌ای کز خط تست اندر دل سوزان من

سحر آتش‌بند یا تعویذ تب می‌خوانیش

لب رطب سازی و آنگه خسته از دندان کنی

خسته از دندان من کن، گر رطب می‌خوانیش

ماه من زلف ذَنَب‌وَش را چه می‌گیری به دست؟

ماه کی گیرد ذنب را چون ذنب می‌خوانیش

ناله عشاق را شور و شغب، گفتی ز چیست؟

نفخ صور است این که تو شور و شغب می‌خوانیش

با رقیبت نیست کار و خوانیش می‌دانم این

تا مرا سوزی ز حسرت بی‌سبب می‌خوانیش

سجده کردن پیش طاق ابرویت از دوستی

فرض شد بر خسرو، ار تو مستحب می‌خوانیش