امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۲

کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود

به پای آید و چون بیندش به دوش رود

تبارک الله ازان رو که بهره خواهد برد

چو هم ز دیدن او آدمی ز هوش رود

گر آن حریف رود سوی قبله، صوفی را

گلیم زهد به دکان می فروش رود

ز بس که بیهشم از وی چو چشم پاک کنم

به سوی چشم برم دست و سوی گوش رود

خراش سینه همسایه شد خروش دلم

کسی مباد که در گوشش این خروش رود

صلای عیش همی آیدم ز یاران، لیک

دلم نماند که سوی نشاط و نوش رود

طریق سرو قباپوش دید تا خسرو

دلش نخواست که بر سرو سبزپوش رود