امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۹

نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند

نه شاخ سبزه به شاخ سمن شود پیوند

خوش است دولت آنم که جان به جان پیوست

کجاست بخت که تن هم به تن شود پیوند!

بسی نماند که از رشته دراز فراق

لباس عمر مرا با کفن شود پیوند

نکشت بنده، ولی زخم غمزه ای خوردم

شکاف تیغ کجا از سخن شود پیوند؟

به سوز دل مددی بر زبان، که رخنه دل

به خون گرم نه ز آب دهن شود پیوند

به هجر شد همه عمرم گهیت خواهم یافت

که عمر دیگری با عمر من شود پیوند

رسیده شد مه من، خسروا، نپندارم

که بیش خاک دل مرد و زن شود پیوند