جهان چه بینم، چون دیدنی نمیارزد
خوش است دهر به پرسیدنی نمیارزد
از آنست خواب اجل چشم بند جمله جهان
که نقشهای جهان دیدنی نمیارزد
مکن ز چرخ مدور گله، چو میدانی
که جور جام به جوریدنی نمیارزد
مرو به درگه خلق جهان که در دنیا
همه متاع به کوبیدنی نمیارزد
مخند شاه به زرهای زعفرانی رنگ
به جان تو که به خندیدنی نمیارزد
هزار گونه گل است اندرین چمن، لیکن
چو بیوفاست، همه چیدنی نمیارزد
مخور به رفق غم یار بیخرد، خسرو
که پشت گاو به خاریدنی نمیارزد