امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۳

چشم تو مست است یا در خواب بازی می‌کند

بوالعجب مستی که در محراب بازی می‌کند

مردم چشمم که می‌گردد به گرد روی تو

طفل را مانَد که در مهتاب بازی می‌کند

گر درآویزد دل نادان من در سوی تو

همچو موی خود مشو، در تاب بازی می‌کند

چشم من دور از تو، گر غرقه به خون گردد سزاست

ز آشنا بیگانه و در آب بازی می‌کند

امشب اندر خواب دیدم با تو بازی کرده‌ام

وه تو بازی کرده‌ای یا خواب بازی می‌کند؟

با زنخدانت که خسرو عشق بازد گوییا

گوسفندی دان که با قصاب بازی می‌کند